کلمه جو
صفحه اصلی

hoodwink


معنی : اغفال کردن، فریب دادن، چشم بندی کردن
معانی دیگر : گول زدن، کلک زدن، فریبکاری کردن، (در اصل) چشم کسی را بستن

انگلیسی به فارسی

چشم بندی کردن، فریب دادن، اغفال کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: hoodwinks, hoodwinking, hoodwinked
• : تعریف: to trick, deceive, or dupe.
مشابه: bluff, deceive, dupe, fool, hoax, trick

- She realized she had just been hoodwinked into lending a stranger her bicycle.
[ترجمه ترگمان] او متوجه شد که او فقط برای قرض دادن دوچرخه اش اغفال شده است
[ترجمه گوگل] او متوجه شد که او فقط دوچرخه سواری غریبه خود را در اختیار کرده است

• cheat, deceive
if you hoodwink someone, you trick or deceive them.

مترادف و متضاد

اغفال کردن (فعل)
blind, deceive, beguile, delude, entrap, hoodwink

فریب دادن (فعل)
fool, cheat, deceive, defraud, jape, mump, delude, hoodwink, hum, bob, humbug, diddle, thimblerig, dissimulate, mislead, fob, short-change

چشم بندی کردن (فعل)
hoodwink

deceive


Synonyms: bamboozle, beat out of, bilk, bluff, buffalo, burn, cheat, con, defraud, double-cross, dupe, fake, fleece, fool, gull, gyp, hoax, hornswoggle, kid, mislead, pull a fast one, pull the wool over one’s eyes, scam, screw, suck in, swindle, take advantage of, take for a ride, take to the cleaners, trick, victimize


جملات نمونه

1. Rather than being hoodwinked, I would endure anything.
[ترجمه ترگمان]به جای اینکه اغفال بشم حاضرم هر چیزی رو تحمل کنم
[ترجمه گوگل]من به جای اینکه ازدواج کنم، هرچیزی را تحمل میکنم

2. I was hoodwinked into buying fake jewels.
[ترجمه ترگمان]من برای خریدن جواهرات بدلی اغفال شده بودم
[ترجمه گوگل]من به خرید جواهرات جعلی دست پیدا کردم

3. Someone hoodwinked my eyes and let me guess who she was.
[ترجمه ترگمان]یه نفر چشمام رو فریب داده و اجازه بده حدس بزنم اون کیه
[ترجمه گوگل]کسی چشم هایم را به هم زد و اجازه داد من حدس بزنم او چه کسی است

4. I feel as if I've been hoodwinked.
[ترجمه ترگمان]احساس می کنم فریب خوردم
[ترجمه گوگل]من احساس می کنم که من عصبانی شده ام

5. She had been hoodwinked into buying a worthless necklace.
[ترجمه ترگمان]او برای خریدن یک گردن بند بی ارزش اغفال شده بود
[ترجمه گوگل]او به خرید یک گردنبند بی ارزش دستگیر شده بود

6. Could we have been hoodwinked all the way?
[ترجمه ترگمان]می شه همه راه رو اغفال کرده باشیم؟
[ترجمه گوگل]آیا می توانیم همه چیز را از بین ببریم؟

7. He hoodwinked us into agreeing.
[ترجمه ترگمان]اون ما رو فریب داده که قبول کنیم
[ترجمه گوگل]او با ما موافقت کرد

8. He says they've been hoodwinked and the noise is an intrusion on their lives.
[ترجمه ترگمان]او می گوید که آن ها اغفال شده اند و سر و صدا در زندگی آن ها دخالت دارد
[ترجمه گوگل]او می گوید آنها هودویک شده اند و سر و صدا نفوذ در زندگی آنها است

9. But don't be hoodwinked into thinking that gifts and other offerings are the way to bring lasting happiness.
[ترجمه ترگمان]اما خود را فریب ندهید و فکر کنید که هدایا و دیگر پیشنهادها راهی برای رسیدن به سعادت پایدار هستند
[ترجمه گوگل]اما به این فکر نکنید که هدیه و سایر هدیه ها راهی برای به دست آوردن شادی پایدار نیستند

10. Does anyone else around here think we were hoodwinked on this deal?
[ترجمه ترگمان]کس دیگه ای هم این اطراف فکر می کنه که ما این معامله رو فریب داده بودیم؟
[ترجمه گوگل]آیا هر کس دیگری در اطراف این فکر می کند که ما در این معامله هودویچ شده ایم؟

11. In initial efforts to hoodwink journalists, mine managers said there had been no work at Longshan since late May.
[ترجمه ترگمان]در تلاش های اولیه برای مبارزه با روزنامه نگاران، مدیران معدن گفتند که از اواخر ماه مه هیچ کار در Longshan صورت نگرفته است
[ترجمه گوگل]در تلاش های ابتدایی برای روزنامه نگاران، روزنامه نگاران، مدیران معادن گفتند که از اواخر ماه مه در لانگسان کار نمی کرد

12. He'd been exploited, hoodwinked, lied to.
[ترجمه ترگمان]او را فریب داده و فریب داده بودند و دروغ گفته بودند
[ترجمه گوگل]او مورد سوء استفاده قرار گرفته، هودویچ شده، دروغ می گوید

13. Some one should hoodwink Hick into thinking it's a one-day game.
[ترجمه ترگمان]کسی باید به فکر این باشد که این یک بازی یک روزه باشد
[ترجمه گوگل]بعضی ها باید فکر کنند که یک بازی یک روزه است

He was hoodwinked by the car's appearance and now he is regretful.

او گول ظاهر اتومبیل را خورد و حالا پشیمان است.


She was hoodwinked into buying that old bicycle.

با چشم‌بندی دوچرخه‌ی قراضه را به او انداختند.


پیشنهاد کاربران

حیله گری. گول زدن
an attempt to hoodwink the public


کلمات دیگر: