معنی : مزاحمت، موجب تصدیع خاطر
troubling
معنی : مزاحمت، موجب تصدیع خاطر
انگلیسی به فارسی
مشکل، مزاحمت، موجب تصدیع خاطر
انگلیسی به انگلیسی
صفت ( adjective )
• : تعریف: causing one to worry or be upset.
- He received a troubling diagnosis from the doctor today.
[ترجمه ترگمان] او امروز یک تشخیص نگران کننده از دکتر دریافت کرد
[ترجمه گوگل] امروز دکتر از تشخیص ناراحتی دریافت کرد
[ترجمه گوگل] امروز دکتر از تشخیص ناراحتی دریافت کرد
- The idea of her sister marrying that cold and intimidating man was troubling to her.
[ترجمه ترگمان] فکر خواهرش با آن مرد سرد و ترسناک او را آزار می داد
[ترجمه گوگل] ایده ی خواهر او که ازدواج می کند، مردی سرد و ارعاب او را ناراحت می کند
[ترجمه گوگل] ایده ی خواهر او که ازدواج می کند، مردی سرد و ارعاب او را ناراحت می کند
- There was troubling news for many investors this morning as stock prices fell dramatically.
[ترجمه ترگمان] امروز صبح بسیاری از سرمایه گذاران خبری برای سرمایه گذاران پیدا کردند چون قیمت سهام به شدت کاهش یافت
[ترجمه گوگل] امروز صبح قیمت سهام برای بسیاری از سرمایه گذاران روز به روز شدیدتر شد
[ترجمه گوگل] امروز صبح قیمت سهام برای بسیاری از سرمایه گذاران روز به روز شدیدتر شد
• worrying, causing concern; causing discomfort; disturbing
مترادف و متضاد
مزاحمت (اسم)
trouble, inconvenience, disturbance, molestation, hindering, troubling, obtrusion
موجب تصدیع خاطر (صفت)
troubling
جملات نمونه
1. troubling news
خبر نگران کننده
2. my back is troubling me
پشتم درد می کند.
3. there was mistrust troubling the air at the meeting
عدم اعتماد محیط جلسه را ناراحت کننده کرده بود.
4. shortage of money is troubling her
کمبود پول او را رنج می دهد.
5. I'm really sorry for troubling you.
[ترجمه ترگمان]واقعا متاسفم که مزاحمتان شدم
[ترجمه گوگل]من واقعا متاسفم برای ناراحتی شما
[ترجمه گوگل]من واقعا متاسفم برای ناراحتی شما
6. There is one thing that's been troubling me.
[ترجمه ترگمان]یک چیزی هست که مرا آزار می دهد
[ترجمه گوگل]یک چیز وجود دارد که باعث ناراحتی من شده است
[ترجمه گوگل]یک چیز وجود دارد که باعث ناراحتی من شده است
7. He yawns, not troubling to cover his mouth.
[ترجمه ترگمان]خمیازه می کشد، به هیچ روی زحمت نمی دهد که دهانش را بپوشاند
[ترجمه گوگل]او فریاد میزند، دلم برای دهانش تنگ نمی شود
[ترجمه گوگل]او فریاد میزند، دلم برای دهانش تنگ نمی شود
8. My back's been troubling me again.
[ترجمه ترگمان]دوباره پشتم درد گرفت
[ترجمه گوگل]پشت من دوباره مرا ناراحت کرده است
[ترجمه گوگل]پشت من دوباره مرا ناراحت کرده است
9. But most troubling of all was the simple fact that nobody knew what was going on.
[ترجمه ترگمان]اما مهم تر از همه این بود که هیچ کس نمی دانست چه خبر است
[ترجمه گوگل]اما بیشتر نگران کننده همه این واقعیت ساده بود که هیچ کس نمی دانست چه اتفاقی می افتاد
[ترجمه گوگل]اما بیشتر نگران کننده همه این واقعیت ساده بود که هیچ کس نمی دانست چه اتفاقی می افتاد
10. Some troubling questions remain about the legal status of frozen embryos.
[ترجمه ترگمان]برخی سوالات آزاردهنده درباره وضعیت قانونی جنین یخ زده هستند
[ترجمه گوگل]برخی از سوالات نگران کننده درباره وضعیت قانونی جنینهای یخ زده باقی می مانند
[ترجمه گوگل]برخی از سوالات نگران کننده درباره وضعیت قانونی جنینهای یخ زده باقی می مانند
11. I don't like troubling him.
[ترجمه ترگمان]از آزار دادن او خوشم نمی آید
[ترجمه گوگل]من او را ناراحت نمی کنم
[ترجمه گوگل]من او را ناراحت نمی کنم
12. Oh, sorry for troubling you.
[ترجمه ترگمان]اوه، ببخشید که اذیتت کردم
[ترجمه گوگل]اوه، متاسفم که شما را ناراحت کرده است
[ترجمه گوگل]اوه، متاسفم که شما را ناراحت کرده است
13. What is it that's troubling you?
[ترجمه ترگمان]چی داره آزارت میده؟
[ترجمه گوگل]این چیزی است که شما را ناراحت می کند؟
[ترجمه گوگل]این چیزی است که شما را ناراحت می کند؟
14. Her conscience was troubling her a little.
[ترجمه ترگمان]وجدانش ناراحت می شد
[ترجمه گوگل]وجدان او کمی به او آسیب زد
[ترجمه گوگل]وجدان او کمی به او آسیب زد
15. The issue was important and troubling enough to prompt me to investigate.
[ترجمه ترگمان]این مساله به قدر کافی مهم و آزاردهنده بود که من را وادار به تحقیق کنم
[ترجمه گوگل]این مسئله به اندازه کافی مهم بود و باعث ناراحتی من برای تحقیق شد
[ترجمه گوگل]این مسئله به اندازه کافی مهم بود و باعث ناراحتی من برای تحقیق شد
پیشنهاد کاربران
دردسرساز
مسئله ساز
آزارنده، رنج آور، دردآور
ناراحت کننده
نگران کننده، مشکل ساز
درپوش گذاشتن
دردسر ساز، مشکل دار، مشکل ساز
کلمات دیگر: