کلمه جو
صفحه اصلی

at last


بالاخره، بعد از همه ی این حرف ها، بالاخره، بعد از همه این حرفها

انگلیسی به فارسی

در آخر


انگلیسی به انگلیسی

عبارت ( phrase )
• : تعریف: after a long time or wait; finally.
مترادف: finally
مشابه: at length, eventually

• lastly, eventually; finally

جملات نمونه

1. The snail slides up the tower at last though the swallow mounteth it sooner.
[ترجمه ترگمان]به هر حال، حلزون زودتر از برج پایین می لغزد، هر چند که زودتر آن را قورت می دهند
[ترجمه گوگل]حلزون در نهایت قله را بالا می برد، هرچند که فرو برد آن را زودتر می کند

2. They that live longest must die at last.
[ترجمه ترگمان]آن ها دیگر باید زنده بمانند، بالاخره باید بمیرند
[ترجمه گوگل]کسانی که طولانی ترین زندگی می کنند باید در آخر بمیرند

3. Long looked for comes at last.
[ترجمه ترگمان]بالاخره به آن نگاه کرد
[ترجمه گوگل]طولانی به دنبال می آید در آخر

4. He managed to squeeze through the crowd at last.
[ترجمه ترگمان]سرانجام موفق شد از میان جمعیت بگذرد
[ترجمه گوگل]او موفق شد از طریق جمعیت در آخرین

5. At last he was hunted down and killed by hanging.
[ترجمه ترگمان]سرانجام شکار شده و با آویخته شدن به قتل رسید
[ترجمه گوگل]در نهایت او توسط تعقیب شکار و کشته شد

6. At last I was able to work undisturbed.
[ترجمه ترگمان]بالاخره توانستم بدون مزاحمت کار کنم
[ترجمه گوگل]در نهایت من توانستم بدون دردسر کار کنم

7. At last the rain began to ease off.
[ترجمه ترگمان]سرانجام باران به خاموشی گرایید
[ترجمه گوگل]در نهایت باران شروع به کاهش کرد

8. Who could forget his speech at last year's party?
[ترجمه ترگمان]چه کسی می توانست سخنرانی او را در مهمانی سال گذشته فراموش کند؟
[ترجمه گوگل]چه کسی می تواند سخنرانی خود را در حزب سال گذشته فراموش کند؟

9. At last they ceased working for lack of capital.
[ترجمه ترگمان]سرانجام به علت کمبود سرمایه دست از کار کشیدند
[ترجمه گوگل]در نهایت آنها برای فقدان سرمایه کار کردند

10. At last,my voice feels like sniffling.
[ترجمه ترگمان]بالاخره صدایم با هق هق گریه می کند
[ترجمه گوگل]در آخر، صدای من مانند خرابکاری است

11. At last the guests began to arrive.
[ترجمه ترگمان]سرانجام مهمانان وارد شدند
[ترجمه گوگل]در آخر مهمانان وارد شدند

12. I've finished my essay at last!
[ترجمه ترگمان]بالاخره مقاله خود را تمام کردم
[ترجمه گوگل]من آخرین مقاله ام را به پایان رسانده ام

13. They've installed the new computer network at last.
[ترجمه ترگمان]آن ها سرانجام شبکه کامپیوتر جدید را نصب کرده اند
[ترجمه گوگل]آنها آخرین سیستم کامپیوتری جدید را نصب کرده اند

14. At last he lucked out and made good money.
[ترجمه ترگمان]سرانجام شانس آورد و پول خوبی به دست آورد
[ترجمه گوگل]در نهایت او موفق شد و پول خوبی به دست آورد

15. At last, a 5-0 victory gives England's supporters something to shout about.
[ترجمه ترگمان]سرانجام، پیروزی ۵ بر ۰ به حامیان انگلستان چیزی برای فریاد زدن می دهد
[ترجمه گوگل]در نهایت، یک پیروزی 5-0 به هواداران انگلیس چیزی برای فریاد می زند

پیشنهاد کاربران

در نهایت، بالاخره

بعد از مدتها
بعد یه مدت

At long last
بعد یه مدت طولانی، بالاخره بعد از مدتها. . .

در آخر در پایان

چه عجب!

سرانجام

قطعا، حتما

بالاخره

At last the guests began to arrive

عاقبت

بعد از این همه وقت

Soon . بالاخره ، در نهایت .

نهایتا


کلمات دیگر: