کلمه جو
صفحه اصلی

belatedly

انگلیسی به فارسی

تأخیری، باتعویق


به زودی


انگلیسی به انگلیسی

• tardily; unusually late

جملات نمونه

1. Julia belatedly remembered what else she was supposed to do.
[ترجمه ترگمان]جولیا دیر به یاد داشت که چه کار دیگری باید انجام دهد
[ترجمه گوگل]جولیا به تدریج به آنچه که قرار بود انجام دهد، به یاد می آورد

2. Belatedly, the government has acknowl-edged the problem.
[ترجمه ترگمان]با این وجود، دولت مشکل را حل کرده است
[ترجمه گوگل]به تازگی، دولت این مسئله را تصدیق کرده است

3. The government has belatedly recognized the danger to health of passive smoking.
[ترجمه ترگمان]دولت دیگر این خطر را برای مصرف دخانیات غیر فعال تشخیص داده است
[ترجمه گوگل]دولت به تدریج خطر ابتلا به سلامتی سیگار کشیدن را به رسمیت می شناسد

4. The leaders realized belatedly that the coup would be disastrous for everyone.
[ترجمه ترگمان]رهبران دیر متوجه می شدند که این کودتا برای همه فاجعه بار خواهد بود
[ترجمه گوگل]رهبران به تدریج متوجه شدند که کودتا برای همه مردم فاجعه بار است

5. Perhaps belatedly, many more countries are now coming to understand the damage caused by oceanic drift-nets.
[ترجمه ترگمان]شاید دیر زمانی است که بسیاری از کشورهای دیگر در حال حاضر برای درک خسارات ناشی از drift اقیانوسی به اینجا می آیند
[ترجمه گوگل]شاید به تازگی، بسیاری از کشورهای دیگر در حال آمدن به درک آسیب های ناشی از شبکه های رانش اقیانوس هستند

6. The trend also belatedly reflected the increased scope of government intervention in the economy.
[ترجمه ترگمان]این گرایش نیز با تاخیر اندازی افزایش دامنه مداخله دولت در اقتصاد را منعکس کرد
[ترجمه گوگل]این روند نیز به تدریج منجر به افزایش دامنه دخالت دولت در اقتصاد شد

7. The Government have belatedly agreed to do just that, and are currently in a consultation period on the matter.
[ترجمه ترگمان]دولت برای انجام این کار با تاخیر مواجه شده است و در حال حاضر در یک دوره مشاوره در این زمینه حضور دارد
[ترجمه گوگل]دولت به تازگی موافقت کرده است که این کار را انجام دهد و در حال حاضر در یک دوره مشاوره در مورد این موضوع است

8. In short, I could enjoy, rather belatedly, being a silly little girl.
[ترجمه ترگمان]خلاصه، برای اینکه دختر کوچک احمقی بودم از آن لذت می بردم
[ترجمه گوگل]به طور خلاصه، من می توانم لذت ببرم، و به تازگی، یک دختر کوچک احمقانه است

9. Now, belatedly, the Government is thinking of altering the law to legitimise the practice.
[ترجمه ترگمان]در حال حاضر، دولت به تغییر قانون برای مشروعیت بخشیدن به این عمل فکر می کند
[ترجمه گوگل]در حال حاضر، به تدریج، دولت به تغییر قانون برای مشروعیت دادن به عمل فکر می کند

10. It was belatedly grounded by the Federal Aviation Administration.
[ترجمه ترگمان]این کار توسط اداره هوانوردی فدرال به تاخیر افتاده بود
[ترجمه گوگل]به تازگی توسط اداره هواپیمایی فدرال متقاعد شده است

11. Belatedly, the government adopts the remedy.
[ترجمه ترگمان]با این حال، دولت این درمان را می پذیرد
[ترجمه گوگل]به تازگی، دولت درمان را تصویب می کند

12. Computers are belatedly replacing thousands of clerical staff and middle managers.
[ترجمه ترگمان]کامپیوترها به صورت دیر به جای هزاران تن از کارکنان دفتری و مدیران میانی جای می گیرند
[ترجمه گوگل]کامپیوترها به تدریج جایگزین هزاران کارمند اداری و مدیران ارشد می شوند

13. But he must belatedly develop three crucial talents.
[ترجمه ترگمان]اما او باید دیر وقت سه استعداد حیاتی را پرورش دهد
[ترجمه گوگل]اما او باید به زودی سه استعداد اساسی را توسعه دهد

14. We could climb up the ladder belatedly, but if only we shook off our mental chains like water.
[ترجمه ترگمان]دیر یا زود از نردبان بالا برویم، اما اگر فقط ما زنجیره ای our را مثل آب تکان می دادیم
[ترجمه گوگل]ما می توانیم به تدریج از نردبان صعود کنیم، اما اگر فقط زنجیرهای ذهنی ما مانند آب را از بین ببریم

15. Second, Labour under Mr Kinnock is belatedly making the transition to continental-style social democracy.
[ترجمه ترگمان]دوم، حزب کارگر تحت رهبری آقای Kinnock در حال کار کردن به سمت دموکراسی اجتماعی سبک قاره ای است
[ترجمه گوگل]دوم، کار تحت نام آقای کیونک به طور ناگهانی انتقال به سوسیال دموکراسی به سبک قومی است

پیشنهاد کاربران

با تأخیر، دیرتر از موعد

Julia belatedly remembered what else she was supposed to do


کلمات دیگر: