کلمه جو
صفحه اصلی

tingle


معنی : صدا، حس خارش، حس خارش یا سوزش داشتن
معانی دیگر : (در اثر سیلی یا ضربه یا سرما یا هیجان و غیره) جز جز کردن، مورمور کردن یا شدن، به سوزش آوردن یا آمدن، صدا کردن، طنین انداختن، سوزش کردن

انگلیسی به فارسی

صدا (کردن)، طنین (انداختن)، حس خارش، سوزش کردن،حس خارش یاسوزش داشتن، صدا


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: tingles, tingling, tingled
(1) تعریف: to feel a prickling or stinging sensation, esp. on the skin.
مشابه: crawl, creep, itch, prickle, smart, sting, tickle, vibrate

(2) تعریف: to cause or produce this sensation.
مشابه: prickle, smart, sting, tickle

- The shaving lotion tingles.
[ترجمه ترگمان] از lotion shaving استفاده کنید
[ترجمه گوگل] لوسیون ریش تراشیدن
اسم ( noun )
مشتقات: tinglingly (adv.), tingler (n.)
(1) تعریف: a prickling or stinging sensation, esp. on the skin.
مترادف: itch, prickle, sting
مشابه: pins and needles, smart, thrill, tickle

(2) تعریف: the production of this sensation, as by cold, excitement, or the like.
مترادف: thrill
مشابه: flutter, sting, throb

• light prickling sensation
vibrate; feel a light prickling sensation
when a part of your body tingles, you feel a slight prickling feeling there.
if you tingle with excitement or shock, you feel it very strongly.

مترادف و متضاد

صدا (اسم)
report, bruit, vocal, throat, call, tone, noise, sound, vocation, roar, yell, voice, calling, phoneme, phone, tonicity, sonance, tingle

حس خارش (اسم)
tingle

حس خارش یا سوزش داشتن (فعل)
tingle

feel tickled, itchy


Synonyms: creep, get excited, have goose bumps, itch, prickle, shiver, sting, thrill, throb, tickle, twitter


جملات نمونه

1. the cold made my cheeks tingle
سرما گونه هایم را به سوزش آورد.

2. The cold air made her face tingle.
[ترجمه سجاد] هوای سرد صورتش را به سوزش انداخت
[ترجمه ترگمان]هوای سرد صورتش را به خارش انداخت
[ترجمه گوگل]هوای سرد چهره اش را تکان داد

3. I tingle where I sat in the nettles.
[ترجمه سجاد] من در بوته های خار نشسته بودم که به خارش افتادم
[ترجمه ترگمان]در جایی که در خار بوته های خار نشسته بودم، به خارش افتاده بودم
[ترجمه گوگل]من جایی که در لاروها نشسته بودم خم شدم

4. The slap she gave him made his cheek tingle.
[ترجمه سجاد] سیلی او گونه اش را به سوزش انداخت
[ترجمه ترگمان]سیلی از سیلی او را به خارش انداخت
[ترجمه گوگل]دروغ که به او داد، چهره اش را به لرزه درآورد

5. When I look over and see Terry I tingle all over.
[ترجمه ترگمان]وقتی به این طرف و آن طرف نگاه می کنم و به تری نگاه می کنم، همه چیز را حس می کنم
[ترجمه گوگل]وقتی نگاه میکنم و تری را می بینم، تمام وجودم را می شکنم

6. There's a slight tingle in my wrists.
[ترجمه ترگمان]یک سوزش خفیفی در مچ دستانم وجود دارد
[ترجمه گوگل]در مچ دستم کمی خفیف است

7. Her whole body seemed to tingle with expectation.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید تمام بدنش در انتظارش بود
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید که بدنش با انتظاراتش درگیر بود

8. I feel excited and I tingle everywhere.
[ترجمه ترگمان]احساس هیجان می کنم و همه جا احساس خارش می کنم
[ترجمه گوگل]من هیجان زده می شوم و در همه جا می سوزم

9. The tingle from the retinol is mild; my skin just felt a little warm.
[ترجمه ترگمان]خارش هوا ملایم است، پوستم کمی گرم شده بود
[ترجمه گوگل]صدای جیر جیر از رتینول خفیف است پوست من فقط کمی گرم شد

10. Her feet still hurt and she felt the tingle of cramp in her right arm where Jane's head rested heavily.
[ترجمه ترگمان]پاهایش هنوز درد می کرد و سوزش بازوی راستش را که سر جین سنگینی می کرد احساس کرد
[ترجمه گوگل]پا او هنوز هم صدمه دیده است و او احساس سوزش گرفتگی در بازو راست خود را که جین سر به شدت استراحت

11. Sometimes my lips or fingers feel numb or tingle for no reason.
[ترجمه ترگمان]گاهی لب ها و انگشتانم حس بی حس یا tingle را بی دلیل حس می کنم
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات لبها یا انگشتان من بدون هیچ دلیلی احساس خجالت می کنند

12. A tingle of fear mixed with excitement came over me.
[ترجمه ترگمان]ترس و وحشت وجودم را فرا گرفت
[ترجمه گوگل]صدای ترس با هیجان همراه بود

13. There is a tingle in the woods around these trees, a frisson of excitement and danger.
[ترجمه ترگمان]در جنگل اطراف این درخت ها، موجی از هیجان و خطر وجود دارد
[ترجمه گوگل]درختان در اطراف این درختان، درهم و برهم از هیجان و خطر وجود دارد

14. Your mouth will tingle, all of your tongue will indeed, as the principle declares, be engaged.
[ترجمه فاطمه عبدی] دهنت به سوزش میفته، در واقع همونطور که رئیس میگه کل زبونت درگیر میشه.
[ترجمه ترگمان]دهان تو مور مور خواهد شد، هر یک از زبان شما، همان طور که اصل اعلام می کند، درگیر خواهد شد
[ترجمه گوگل]دهان شما متورم خواهد شد، تمام زبان شما در واقع، همانطور که اصل اعلام می کند، مشغول به کار است

15. She felt the tingle in her hands.
[ترجمه ترگمان]احساس سوزش در دست هایش کرد
[ترجمه گوگل]او احساس خارش در دست داشت

The cold made my cheeks tingle.

سرما گونه‌هایم را به سوزش آورد.


پیشنهاد کاربران

مور مور شدن -

گزگز، گزگز کردن

گزگز به وجود آمده از ای اس ام آر

مور مور ( به شکلی لذت بخش )
Spine_tingling

to have a feeling as if a lot of sharp points are being put quickly and lightly into your body

این کلمه در هیچ دیکشنری انگلیسی به انگلیسی، معنی صدا و طنین نداره و در دیکشنری های انگلیسی به فارسی احتمالا با tinkle اشتباه گرفته شده.


کلمات دیگر: