کلمه جو
صفحه اصلی

craft


معنی : هنر، مهارت، صنعت، نیرنگ، پیشه، پیشه وری، حیله، ساختن
معانی دیگر : کارآمدی، زبردستی، چیره دستی، استادی، استادکاری، هنرمندی، صنعتگری، دست ورزی، هوتخشی، آمودش، هنرهای دستی، صنایع دستی، کار دستی، حرفه (در کارهای دستی)، صنف، اتحادیه ی صنعت گران و هنرمندان کارهای دستی، صنف پیشه وران، هوتخشان، حیله گری، فسون، ترفند، فریب، مکر، دورویی، تزویر، خدعه، (جمع آن: craft بدون s) هواپیما، کشتی، قایق، ناو (دریایی یا فضایی)، (معمولا به صورت اسم مفعول) ساختن (با هنرمندی)، (با استادی) درست کردن، آمودن
craft _
پسوند: - سازی، - ناو، - ساخت، کار [aircraft و handcraft]

انگلیسی به فارسی

مهارت، پیشه وری، هنر، صنعت، پیشه، نیرنگ، حیله، ساختن


پیشه، هنر، صنعت، مهارت، نیرنگ


انگلیسی به انگلیسی

پسوند ( suffix )
• : تعریف: skill or practice involving (something specified).

- woodcraft
[ترجمه ترگمان] صنایع چوبی
[ترجمه گوگل] هنر و صنعت چوب
- handicraft
[ترجمه ایلیا] جنگجوی مازندرانی
[ترجمه ترگمان] صنعت دستی
[ترجمه گوگل] هنر دستی
اسم ( noun )
حالات: craft, crafts
(1) تعریف: skill or aptitude, esp. in making things by hand or in the arts.
مترادف: artfulness, dexterity, handicraft, skill
مشابه: aptitude, art, expertise, knack, proficiency, technique, trick

- the poet's craft with words
[ترجمه ترگمان] هنر شاعر با کلمات
[ترجمه گوگل] هنرپیشه شاعر با کلمات

(2) تعریف: cunning or cleverness at deceit.
مترادف: artfulness, cunning, guile, wiles, wiliness
مشابه: chicanery, deceit, deception, trickery

- The fox is believed to use craft to escape hunting dogs.
[ترجمه S] روباه اعتقاد داشت که با استفاده از حیله از شکار سگ ها فرار کرد.
[ترجمه ترگمان] گفته می شود که روباه از هنر برای فرار از سگ های شکاری استفاده می کند
[ترجمه گوگل] اعتقاد بر این است که روباه از هنرهای دستی برای فرار از سگ های شکار استفاده می کند

(3) تعریف: a trade or skilled occupation, esp. one that involves skill with the hands.
مترادف: handicraft, trade
مشابه: art, skill

(4) تعریف: those collectively occupied in a trade, skilled labor, or profession; guild.
مترادف: guild, trade union, union
مشابه: profession, trade

(5) تعریف: a boat, ship, airplane, or space vehicle, or any group of these collectively.
مترادف: airplane, boat, plane, ship, vessel
مشابه: aircraft, spacecraft

- We have built many small craft in our shop.
[ترجمه ترگمان] ما بسیاری از کشتی های کوچک را در shop ساخته ایم
[ترجمه گوگل] ما بسیاری از صنایع کوچک را در فروشگاه ما ساخته ایم
- The airline has only ten craft in its fleet.
[ترجمه ترگمان] این شرکت هواپیمایی تنها ده قایق در ناوگان خود دارد
[ترجمه گوگل] این شرکت هواپیمایی تنها 10 فروند خود را در ناوگان خود دارد
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: crafts, crafting, crafted
• : تعریف: to fashion or create with foresight and skill of execution.
مترادف: fabricate, fashion, make
مشابه: build, construct, contrive, create

- She crafted an elegant cradle of rare wood.
[ترجمه ترگمان] یک گهواره زیبا از چوب نایاب ساخته بود
[ترجمه گوگل] او گهواره ای زیبا از چوب نادر را ساخت
- He crafted his written reply carefully.
[ترجمه ترگمان] او جواب نامه اش را با دقت طراحی کرد
[ترجمه گوگل] او پاسخ کتبی خود را با دقت فرموله کرد

• skillfulness (in doing or creating); creative project; boat, plane; slyness, guile; skill, trade,occupation
shape with skill
you can refer to a boat, a spacecraft, or an aircraft as a craft.
a craft is an activity such as weaving, carving, or pottery that involves making things skilfully with your hands.
you can use craft to refer to any activity or job that involves doing something skilfully.

دیکشنری تخصصی

[نساجی] صنعت - پپیشه - مهارت

مترادف و متضاد

هنر (اسم)
accomplishment, art, craft, forte, artifice, mystery, master stroke

مهارت (اسم)
skill, craft, address, agility, dexterity, proficiency, ingenuity, adroitness, deftness, artfulness, workmanship, knack, expertness

صنعت (اسم)
art, craft, mystery, industry

نیرنگ (اسم)
art, craft, artifice, deception, trap, trick, trickery, ruse, witchcraft

پیشه (اسم)
function, craft, mystery, profession, pursuit, vocation, occupation, trade, calling

پیشه وری (اسم)
craft

حیله (اسم)
illusion, foul, craft, cunning, deftness, wile, deception, deceit, fraud, evasion, trick, ruse, humbug, gaff, imposture, gimmick, guile, monkeyshine, slyness

ساختن (فعل)
make, craft, establish, forge, fake, form, found, produce, create, construct, prepare, model, build, manufacture, fashion, invent, compose, falsify, fabricate

expertise, skill


Synonyms: ability, adeptness, adroitness, aptitude, art, artistry, cleverness, competence, cunning, dexterity, expertness, ingenuity, knack, know-how, proficiency, technique


deceit, scheme


Synonyms: art, artfulness, artifice, cageyness, canniness, contrivance, craftiness, cunning, disingenuity, duplicity, foxiness, guile, ruse, shrewdness, slyness, stratagem, strategy, subterfuge, subtlety, trickery, wiles, wiliness


Antonyms: honesty, openness


business, discipline


Synonyms: art, calling, career, employment, handicraft, line, métier, occupation, profession, pursuit, trade, vocation, work


Antonyms: avocation, entertainment, recreation


water or air vehicle


Synonyms: aircraft, airplane, air ship, barge, blimp, boat, bottom, plane, ship, shipping, spacecraft, vessel, watercraft, zeppelin


جملات نمونه

1. great craft in catching fish
چیره دستی زیاد در ماهیگیری

2. manual craft
مهارت یدی

3. the craft of ironmongers
صنف آهنگران

4. an international craft festival
جشنواره ی بین المللی هنرهای دستی

5. the journalistic craft
حرفه ی روزنامه نگاری

6. the gentle craft (or art)
1- ماهیگیری 2- (مهجور) کفاشی

7. to resort to craft
به نیرنگ متوسل شدن

8. an enemy of great craft and subtlety
دشمن پر حیله و بسیار زرنگ

9. when the sea is stormy, small craft should not put to sea
وقتی که دریا توفانی است قایق های کوچک نباید به دریا بروند.

10. he was a carpenter and practiced his craft with dexterity
او نجار بود و حرفه اش را با مهارت دنبال می کرد.

11. Fishing boats and pleasure - craft followed the great liner into the harbour.
[ترجمه ترگمان]قایق های ماهیگیری و قایق های تفریحی سوار کشتی بادبانی بزرگ را در بندرگاه دنبال می کردند
[ترجمه گوگل]قایق های ماهیگیری و لذت - کشتی به دنبال بندر بزرگ به بندر

12. He used a certain amount of craft to make the sale.
[ترجمه ترگمان]او از یک مقدار فروش ویژه برای فروش استفاده کرد
[ترجمه گوگل]او از مقدار مشخصی از صنایع دستی برای فروش استفاده می کرد

13. He knew the craft of making furniture.
[ترجمه ترگمان]او مهارت ساختن اسباب و اثاثیه را می شناخت
[ترجمه گوگل]او هنر آشپزی مبلمان را می دانست

14. Hundreds of small craft accompany the liner into harbour.
[ترجمه ترگمان]صدها قایق کوچک کشتی liner را در بندرگاه همراهی می کنند
[ترجمه گوگل]صدها نفر از صنایع کوچک همراه با بندرگاه به بندر می روند

15. The lines can be cut with a craft knife.
[ترجمه ترگمان]این خطوط می توانند با یک چاقوی دستی بریده شوند
[ترجمه گوگل]خطوط را می توان با یک چاقوی دستی برش داد

16. The frail craft rocked as he clambered in.
[ترجمه ترگمان]همان طور که داشت از آن بالا می رفت قایق نحیف به نوسان در آمد
[ترجمه گوگل]در حالیکه او را در آغوش گرفت،

17. Hundreds of small craft bobbed around the liner as it steamed into the harbour.
[ترجمه ترگمان]صدها قایق کوچک دور کشتی شناور شدند و در بندرگاه بخار شدند
[ترجمه گوگل]صدها نفر از صنایع کوچک در اطراف خطوط که در بندر وارد شده اند، در اطراف خطوط ریخته شده اند

18. Many girls do show an affinity for craft skills.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از دختران نسبت به مهارت هنر علاقه نشان می دهند
[ترجمه گوگل]بسیاری از دختران علاقه مند به مهارت های صنایع دستی هستند

When the sea is stormy, small craft should not put to sea.

وقتی که دریا توفانی است، قایق‌های کوچک نباید به دریا بروند.


skillfully crafted table

میزی که با هنرمندی ساخته شده است


manual craft

مهارت دستی


great craft in catching fish

چیره‌دستی زیاد در ماهی‌گیری


He was a carpenter and practiced his craft with dexterity.

او نجار بود و حرفه‌اش را با مهارت دنبال می‌کرد.


an international craft festival

جشنواره‌ی بین‌المللی هنرهای دستی


the journalistic craft

حرفه‌ی روزنامه‌نگاری


the craft of ironmongers

صنف آهنگران


to resort to craft

به نیرنگ متوسل شدن


an enemy of great craft and subtlety

دشمن پر حیله و بسیار زرنگ


اصطلاحات

arts and crafts

هنر و کارهای دستی


پیشنهاد کاربران

سفینه
spacecraft
سفینه فضایی

هنر ویاساختن


Things you make with your hands 👐 for which you need skill

local craft: صنایع دستی

سفینه ( هوایی یا فضایی )

۱ ) صنایع دستی
۲ ) هنر دستی
Things you make with your hands ❤

بی عیب، بی نقص، با صلابت

صنعت گری ، پیشه وری

verb:
با مهارت ساختن
craft your speech for your audience

جت ( هواپیما )

سازه ( سازه های عظیم جثه ساخت بشر مثل کشتی، هواپیما یا فضاپیما )

Poem is the poet's craft with words.

شعر هنر شاعر با کلمات است.
( این جمله بهتره )

رسته

شالوده بندی - شیرازه بندی

1 - ( با هنرمندی و استادی ) ساختن make

2 - هنر art، صنعتindustry ، مهارتskill

3 - حیله و نیرنگ و مکر

illusion, trap, trick

4 - سازه عظیم دریایی یا فضایی
( هواپیما، سفینه، کشتی و ناو )

وقتی پسوند باشه کلمات مستقلی را میسازه :
Words that wnd in craft :

💎 Aircraft : هواگرد
💎 Spacecraft : فضاپیما
💎 Handicraft : کاردستی - صنایع دستی
💎 Antiaircraft : ضدهوایی ( در اصل anti - aircraft هست ) مثلا anti - aircraft warfare میشه پدافند هوایی
💎 Watercraft : شناور - وسیله نقلیه ی آبی
💎 witchcraft : جادوگری - افسونگری
💎 rotorcraft : هواگرد بالگردان
💎 hovercraft : هولناو ( نوعی شناور دریایی بر روی بالشتکی پر از هوای فشرده
💎 stagecraft
💎 statecraft
💎 tradecraft
💎 scoutcraft
💎 woodcraft
💎 handcraft : فعل handicraft هست
💎 campcraft
💎 kingcraft
💎 warcraft
💎 seacraft : همون Watercraft

درست کردن یا ساختن با مهارت و استادی.

هنر دستی ؛ ساختن ( کار دستی )

# They learned the craft of weaving
# Crafts such as embroidery and tapestry
# These bracelets were crafted by native people
# All the furniture is crafted from natural materials

استادانه با دست ساختن

مهارت
هنر
The activitie of doing something by your hands using skills


کلمات دیگر: