کلمه جو
صفحه اصلی

frippery


معنی : خرت و پرت، خرده ریز، چیز کم بها، خرده ریزها، خود نمایی
معانی دیگر : جامه ی نامرغوب ولی خوش ظاهر، جلف، پرزرق و برق، چیز کم ارزش ولی خوش نما، زلم زیمبو، خودفروشی

انگلیسی به فارسی

خرده ریز، خرت وپرت، چیز کم بها، خودنمایی، خودفروشی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: fripperies
(1) تعریف: ostentation in dress or manner, or an instance of such ostentation.
مشابه: gaiety

(2) تعریف: something unnecessary and unimportant; trifle.

• cheap clothing; cheap jewelry; showiness; triviality, unimportant matter
objects are referred to as frippery or fripperies when they are cheap, vulgar, and do not serve any useful purpose.

مترادف و متضاد

خرت و پرت (اسم)
bric-a-brac, odds and ends, frippery, trumpery, knick-knack

خرده ریز (اسم)
filth, frippery, trumpery, sundries, dreg, trinkets, shards, giblet

چیز کم بها (اسم)
frippery, peppercorn

خرده ریزها (اسم)
frippery

خود نمایی (اسم)
ostentation, parade, vaunt, frippery, show-off, panache, grandstanding

waste, nonsense


Synonyms: adornment, bauble, decoration, fanciness, fandangle, flashiness, frill, fussiness, gaudiness, knickknack, meretriciousness, ornament, ostentation, pretentiousness, showiness, tawdriness, toy, trinket


Antonyms: plainness


جملات نمونه

1. she was dressed in harlot's frippery
او به لباس های جلف فواحش ملبس بود.

2. Hotel managers refused to install cable TV and other fripperies that would distract clients from gambling.
[ترجمه ترگمان]مدیران هتل از نصب تلویزیون کابلی و سایر fripperies که مشتریان را از قمار دور می کنند خودداری کردند
[ترجمه گوگل]مدیران هتل از نصب تلویزیون کابلی و دیگر فریپریا ها که مشتریان را از قمار منحرف می کنند، اجتناب کردند

3. Still think of perfume as a frivolous frippery?
[ترجمه ترگمان]هنوز به عطر یه چیز بی ارزش فکر می کنی؟
[ترجمه گوگل]هنوز عطر را به عنوان فریپری فریبنده فکر می کنید؟

4. She often wears ornaments of frippery.
[ترجمه ترگمان]اغلب زیورآلات خود را به تن می کند
[ترجمه گوگل]او اغلب زیور آلات فریپیری را می پوشد

5. Yes, the Lone Star State has some fall frippery to call its own.
[ترجمه ترگمان]بله، دولت \"استار ترک\" یه سری چیز قابل توجه برای خودش داره
[ترجمه گوگل]بله، دولت ایالت ستاره ای دارای برخی از فریپری سقوط است که خود را به آن دعوت می کند

6. Affectations of manner and speech are mere frippery.
[ترجمه ترگمان]رفتار و گفتار تنها چیز بی ارزشی است
[ترجمه گوگل]اعتیاد به شیوه و سخنرانی صرفا فریپری است

7. Affections of manner and speech are mere frippery.
[ترجمه ترگمان]رفتار و گفتار تنها چیز بی ارزشی است
[ترجمه گوگل]عواطف از شیوه و سخن گفتن صرفا فریپری است

8. She never wore perfume, considering it to be mere frippery.
[ترجمه ترگمان]او هرگز عطر به خود نمی زد، با توجه به این که چیز بی ارزشی است
[ترجمه گوگل]او هرگز عطر را پوشانده بود، با توجه به این که فقط فریپیری بود

9. The backplate of H-5 looks barren and bland compared to the exuberant frippery scrolled over the same part of H-
[ترجمه ترگمان]The H - ۵ خشک و بی مزه به نظر می رسد در مقایسه با the exuberant که در قسمت مشابه H قرار دارند
[ترجمه گوگل]پشت بامبو H-5 به نظر میرسد نازک و ملایم در مقایسه با فریپری انبوه است که در طول همان قسمت H-

She was dressed in harlot's frippery.

او به لباس‌های جلف فواحش ملبس بود./او لباس‌های جلف فاحشه‌ها را پوشیده بود.


پیشنهاد کاربران

جل و پلاس

تجملی. لاکچری


کلمات دیگر: