کلمه جو
صفحه اصلی

lunge


معنی : خیز، جهش، حمله ناگهانی، سخمه، پرتاب ناگهانی، پیشروی ناگهانی، جهش کردن، پرتاب کردن، خیز زدن
معانی دیگر : حمله ی ناگهانی (با شمشیر یا دیگر سلاح های برنده)، پیش جهش، بر جهش، جهش ناگهانی به جلو، (با شمشیر وغیره) ناگهان حمله کردن به، بر تاختن، پیش جهیدن، ورجهیدن، رجوع شود به: longe، حمله ناگهانی مثلا با شمشیر

انگلیسی به فارسی

حمله ناگهانی (برای مثال با شمشیر)، پرتاب ناگهانی، جهش،پیشروی ناگهانی، خیز، جهش کردن، خیز زدن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: an abrupt thrusting or leaping motion toward something.
مترادف: dive, thrust
مشابه: plunge, pounce, rush, swipe
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: lunges, lunging, lunged
• : تعریف: to make an abrupt thrusting or leaping motion toward something.
مترادف: thrust
مشابه: charge, dive, jab, leap, plunge, pounce, rush, swipe

• abrupt forward movement, sudden thrusting motion
move forward abruptly, make a sudden thrusting movement
if you lunge in a particular direction, you move there suddenly and clumsily. verb here but can also be used as a count noun. e.g. one competitor performed a series of aggressive leaps, lunges, punches, and kicks.

مترادف و متضاد

خیز (اسم)
bound, rush, rising, wave, billow, edema, jump, leap, dropsy, swelling, tumor, lunge, stud, uprising, water wave

جهش (اسم)
mutation, startle, vault, caper, jump, lunge, spurt, pounce

حمله ناگهانی (اسم)
raid, lunge, kink

سخمه (اسم)
spear, lunge, thrust, lance, stab, rapier

پرتاب ناگهانی (اسم)
lunge

پیشروی ناگهانی (اسم)
lunge

جهش کردن (فعل)
spout, rebound, spring, lunge, spurt

پرتاب کردن (فعل)
pelt, slog, project, sling, lunge, thrust, pitch, shove, throw, hurl, shoot, skeet, jaculate

خیز زدن (فعل)
bound, rush, jump, leap, lunge

pounce


Synonyms: charge, cut, jab, jump, pass, spring, stab, swing, swipe, thrust


Antonyms: retreat


pounce, dive for


Synonyms: bound, burst, charge, cut, dash, drive, fall upon, hit, jab, jump, leap, lurch, pitch, plunge, poke, push, set upon, stab, strike, surge, thrust


جملات نمونه

1. he made a lunge at me with his drawn sword
با شمشیر آخته به طرفم یورش آورد.

2. He skipped past the defender's despairing lunge.
[ترجمه ترگمان]از جلو خیز despairing دفاع کرد
[ترجمه گوگل]او از نابودی مدافعان گذشته عبور کرد

3. When he makes a lunge at you, run.
[ترجمه ترگمان]وقتی که به تو حمله می کند، فرار می کند
[ترجمه گوگل]وقتی او را به شما می کند، فرار می کنید

4. The boy made a sudden lunge for his wallet.
[ترجمه ترگمان]پسر یک خیز برداشت تا کیف پولش را بردارد
[ترجمه گوگل]این پسر به دنبال کیف پول خود را به طور ناگهانی خاموش کرد

5. He made a lunge for the phone.
[ترجمه ترگمان]به طرف تلفن خیز برداشت
[ترجمه گوگل]او برای تلفن زنگ زد

6. The burglar made a lunge at him with a knife.
[ترجمه ترگمان]دزد با چاقو به طرف او خیز برداشت
[ترجمه گوگل]سرقت یک چاقو به او زد

7. So the snake makes its deft, rapid lunge and then immediately withdraws to await results.
[ترجمه ترگمان]بنابراین، مار مهارت خود را، سریع و سریع انجام می دهد و بلافاصله پس از آن به انتظار نتایج می رود
[ترجمه گوگل]بنابراین مار باعث بوجود آمدن خستگی سریع و سریع می شود و پس از آن بلافاصله به انتظار می رود

8. The goats lunge at each other with their horns and try to flip each other off the ledge.
[ترجمه ترگمان]بزها با شاخش به هم حمله می کنند و سعی می کنند که یکدیگر را از روی لبه پرت کنند
[ترجمه گوگل]بز بزنشون رو با همدیگر ببندن و سعی کنن که یکدیگر را از لبه خارج کنن

9. With each lunge his jaw shot past a plastic cup of coffee which was on the desk.
[ترجمه ترگمان]با هر خیز، فک او از یک فنجان پلاستیکی که روی میز بود پرتاب شد
[ترجمه گوگل]با هر شلوغی، فک خود را از یک فنجان قهوه پلاستیکی که روی میز بود عبور کرد

10. A person standing gives a lunge to the wheelchair, and the body whips around the stage.
[ترجمه ترگمان]فردی که ایستاده، به صندلی چرخدار حمله می کند و بدن در اطراف صحنه حرکت می کند
[ترجمه گوگل]یک فرد ایستاده به صندلی چرخدار خم می کند و بدن در اطراف صحنه می کشد

11. The basic lunge punch is dropped in favour of the short swift jab or the very fast reverse punch.
[ترجمه ترگمان]ضربه اساسی اصلی به نفع ضربه سریع و یا ضربه سریع معکوس به پایین می افتد
[ترجمه گوگل]پانچ پرش اساسی به نفع کوتاهی سریع و یا پانچ سریع معکوس کاهش یافته است

12. Joan told me afterward that I attempted to lunge out of bed and attack Feeley.
[ترجمه ترگمان]بعد از آن روز، جون به من گفت که سعی کردم از تخت به بیرون حمله کنم و به فیلی و فیلی حمله کنم
[ترجمه گوگل]بعد از آن جوآن به من گفت که من تلاش کردم از تخت خواب بیرون بروم و به فلیه حمله کنم

13. She made a quick lunge across the desk for the call button.
[ترجمه ترگمان]به سرعت روی میز ضرب گرفت و دکمه تلفن را فشار داد
[ترجمه گوگل]او دکمه تماس را در کنار میز گذاشت

14. He made a lunge at the bully.
[ترجمه ترگمان]او به زور خیز برداشت
[ترجمه گوگل]او یک قاتل را به قتل رساند

He made a lunge at me with his drawn sword.

با شمشیر آخته به طرفم یورش آورد.


She lunged at the door.

او به طرف در یورش برد.


I lunged forward and opened the door for her.

من جلو پریدم و در را برای او باز کردم.


She lunged at me with a knife.

او با چاقو به من حمله‌ور شد.


پیشنهاد کاربران

حرکت ورزشی لانگز یا لانج یا لانژ، یک پا به سمت جلو برده شده و پنجه های پا در یک خط قرار می گیرند. زانوی پای جلویی خم و پای عقبی کشیده است. در این حالت تنه ( سرو سینه ) صاف هستند. دست ها یا بالای سر برده شده و یا در پهلو قرار می گیرند. می توان با وزنه ( دمبل ) نیز این حرکت را انجام داد.

جهش به جلو، ناگهانی به جلو پریدن.

شمشیر کش دویدن / جهیدن


کلمات دیگر: