کلمه جو
صفحه اصلی

fulfil


معنی : واقعیت دادن، عملی کردن، براوردن
معانی دیگر : انجام دادن، تکمیل کردن، تمام کردن

انگلیسی به فارسی

انجام دادن، تکمیل کردن، تمام کردن، برآوردن، واقعیت دادن


انگلیسی به انگلیسی

• if you fulfil a promise or hope, you carry it out or achieve it.
if you fulfill conditions or requirements that are asked of you, you are able to complete them successfully.
if what you are doing fulfils you or if you fulfil yourself, you feel happy and satisfied.
to fulfil a role or function means to do what is required by it.

مترادف و متضاد

واقعیت دادن (فعل)
fulfill, actualize, fulfil

عملی کردن (فعل)
fulfill, actualize, effect, fulfil

براوردن (فعل)
comply, fulfill, fulfil

جملات نمونه

1. Does your job fulfil your expectations?
[ترجمه ترگمان]آیا کار شما انتظارات شما را برآورده می کند؟
[ترجمه گوگل]آیا کار شما انتظارات شما را برآورده می کند؟

2. If the builders don't fulfil their side of the contract, we'll sue.
[ترجمه ترگمان]اگر سازندگان این قرارداد را انجام نمی دهند، ما شکایت خواهیم کرد
[ترجمه گوگل]اگر سازندگان طرف قرارداد خود را برآورده نکنند، ما شکایت خواهیم کرد

3. The government should fulfil its pledge.
[ترجمه ترگمان]دولت باید تعهد خود را برآورده کند
[ترجمه گوگل]دولت باید تعهد خود را انجام دهد

4. If you make a promise you should fulfil it.
[ترجمه ترگمان]اگر قول بدهید که این کار را انجام بدهید
[ترجمه گوگل]اگر قول می دهید باید آن را انجام دهید

5. A school fails if it does not fulfil the needs/requirements of its pupils.
[ترجمه ترگمان]یک مدرسه اگر نیازهای \/ نیازهای دانش آموزان خود را برآورده نکند ناموفق است
[ترجمه گوگل]مدرسه نتواند اگر نیازهای / نیازهای دانش آموزان خود را برآورده نکند

6. John was able to fulfil himself through writing.
[ترجمه ترگمان]جان می توانست خودش را از طریق نویسندگی انجام دهد
[ترجمه گوگل]جان توانست از طریق نوشتن خود را تحمل کند

7. Alan was finally able to fulfil his promise to Sarah.
[ترجمه ترگمان]آلن در نهایت توانست به قول خود به سارا عمل کند
[ترجمه گوگل]آلن در نهایت توانست وعده خود را به سارا تحمیل کند

8. This company should be able to fulfil our requirements.
[ترجمه ترگمان]این شرکت باید قادر به برآورده کردن نیازهای ما باشد
[ترجمه گوگل]این شرکت باید بتواند نیازهای ما را برآورده کند

9. Students must fulfil the following entry criteria.
[ترجمه ترگمان]دانش آموزان باید معیارهای ورود زیر را برآورده کنند
[ترجمه گوگل]دانش آموزان باید معیار ورودی زیر را انجام دهند

10. Bella would go to any lengths to fulfil her ambition.
[ترجمه ترگمان]بلا به هر قیمتی که شده برای برآورده کردن جاه طلبی او ادامه پیدا می کرد
[ترجمه گوگل]بلا به جاهایی می رسد که جاه طلبی های خود را برآورده کنند

11. Without them you will not be able to fulfil the tasks you have before you.
[ترجمه ترگمان]بدون آن ها شما قادر به انجام وظایفی که پیش از شما دارید نخواهید بود
[ترجمه گوگل]بدون آنها شما قادر نخواهید بود تا وظایفی که پیش از شما دارید را انجام دهید

12. She doubts whether she'll ever be able to fulfil her ambition.
[ترجمه ترگمان]شک دارد که او هرگز موفق نخواهد شد که این جاه طلبی را به انجام برساند
[ترجمه گوگل]او شک و تردید دارد که آیا او هرگز قادر به انجام جاه طلبی او نخواهد بود

13. He has failed to fulfil his duties as a father.
[ترجمه ترگمان]او نتوانسته است وظایف خود را به عنوان یک پدر انجام دهد
[ترجمه گوگل]او نتوانسته است وظایف خود را به عنوان یک پدر انجام دهد

14. We're suing our suppliers for failing to fulfil their contract.
[ترجمه ترگمان]ما از تامین کنندگان خود برای عدم اجرای قرارداد خود شکایت کرده ایم
[ترجمه گوگل]ما از تامین کنندگان ما برای عدم اجرای قرارداد خود شکایت می کنیم

15. Britain was accused of failing to fulfil its obligations under the EU Treaty.
[ترجمه ترگمان]بریتانیا متهم به عدم ایفای تعهدات خود تحت پیمان اتحادیه اروپا بود
[ترجمه گوگل]بریتانیا متهم به عدم اجرای تعهداتش در قرارداد اتحادیه اروپا بود

پیشنهاد کاربران

تامین ( بازرگانی )

برآورده کردن

به حقیقت پیوستن

به واقعیت تبدیل کردن

محقق ساختن

۱ - عملی کردن و بدست اوردن رویا/آرزو/هدف…
۲ - انجام دادن وظیفه/قول…
۳ - راضی و خشنود کردن
۴ - بسته بندی و ارسال سفارش برای مشتری
#دیکشنری_اکسفورد

جامه ی عمل پوشاندن

وفا کنید
Fulfil God's covenant به عهد خدا وفا کنید

تحقق بخشیدن


کلمات دیگر: