1. He had a puckish sense of humour.
[ترجمه ترگمان]حس شوخ طبعی عجیبی داشت
[ترجمه گوگل]او حس شوخ طبعی داشت
2. But I have puckish news for you.
[ترجمه ترگمان] ولی برات یه خبری دارم
[ترجمه گوگل]اما من برای شما خبرهای بدی دارم
3. Basil Rocke had a very puckish sense of humour and wryness which veiled a deep kindliness.
[ترجمه ترگمان]باسیل rocke یک حس طنز و شوخ طبعی داشت که مهربانی عمیقی را پنهان می کرد
[ترجمه گوگل]راسیل راک دارای احساسات وحشتناکی از طنز و خجالت است که یک مهربانی عمیق را به تصویر کشیده است
4. But the smile is puckish indeed, and breaks through the formality of the posture often.
[ترجمه ترگمان]اما این لبخند واقعا زننده است و اغلب در تشریفات معمول از هم جدا می شود
[ترجمه گوگل]اما لبخند، حقیقتا دردناک است و اغلب از طریق رسم حالت استراحت می شود
5. For all his genius, Fermi had a decidedly puckish side.
[ترجمه ترگمان]برای همه نبوغ او Fermi جنبه decidedly داشت
[ترجمه گوگل]برای همه ی نابغه هایش، فرمی یک طرف قاطعانه داشت
6. Cartier-Bresson's puckish Jean Genet drawing on a cheroot.
[ترجمه ترگمان]تصویر Jean از کارتیه برسون در حال نقاشی کشیدن روی یک cheroot است
[ترجمه گوگل]جین ژنت، کارتیه-برسون، یک نقاشی را به تصویر می کشد
7. As vice mayor of Chengdu, the puckish Xie himself seems very happy indeed.
[ترجمه ترگمان]به عنوان معاون شهردار of، به نظر می رسد که خودش هم خیلی خوشحال به نظر می رسد
[ترجمه گوگل]به عنوان معاون شهردار چنگدو، خود را به خوبی به نظر می رسد بسیار خوشحال است
8. Check – Ma, a puckish former teacher, has the profile of a cooler Sir Richard Branson.
[ترجمه ترگمان]بررسی کنید - مادر، معلم سابق puckish، پروفایل یک یخچال خنک تر را دارد، ریچارد برانسون
[ترجمه گوگل]بررسی - Ma، یک معلم سابق مشتاق، دارای مشخصات سردتر ریچارد برانسون است
9. Mark Twain writes not only Tom Sawyer's puckish character in lively ways, but also tells us some social phenomenon and the rules of life .
[ترجمه ترگمان]مارک تواین نه تنها شخصیت puckish تام سایر را به روش سرزنده و با نشاط می نویسد، بلکه به ما برخی از پدیده های اجتماعی و قوانین زندگی را نیز می گوید
[ترجمه گوگل]مارک تواین نه تنها کاراکتر تام ساییر را در شیوه های پر جنب و جوش می نویسد، بلکه پدیده اجتماعی و قوانین زندگی را نیز به ما می گوید
10. These experiences had not made Jung stern or forbidding, but had given him a puckish sense of humor.
[ترجمه ترگمان]این تجربیات Jung را عبوس یا منع نکرده بودند، بلکه حس شوخ طبعی خاصی به او داده بودند
[ترجمه گوگل]این تجربیات یونگ را تحمل نکرد و یا ممنوعه بود، اما حس شوخ طبعی را به او داده بود
11. Mr Putin resents the West's influence in former Soviet countries such as Georgia and Ukraine, and he dislikes the puckish Mr intensely.
[ترجمه ترگمان]آقای پوتین از نفوذ غرب در کشورهای اتحاد جماهیر شوروی سابق مانند گرجستان و اوکراین عصبانی است و از آقای puckish به شدت متنفر است
[ترجمه گوگل]آقای پوتین از نفوذ غرب در کشورهای شوروی سابق مانند گرجستان و اوکراین انتقاد می کند و او را به شدت نگران می کند
12. Usually I am ordinary, only to face the person i like, I was warm, humorous, sometimes even puckish.
[ترجمه ترگمان]معمولا من معمولی هستم، فقط با کسی که دوستش دارم، گرم و خنده دار بودم، گاهی حتی puckish
[ترجمه گوگل]معمولا من عادی هستم، فقط به فردی که دوستش دارم روبرو میشوم، من گرم، طنز آمیز، گاهی اوقات حیرت زده بودم
13. See, us thumb-slummers and box-jumpers, we get a little puckish when it comes to cars, you know?
[ترجمه ترگمان]ببین، ما با انگشت شصت و جعبه و گل و گل، وقتی که ماشین به ماشین می ره، می تونیم یه کمی تفریح کنیم، می دونی؟
[ترجمه گوگل]ببینید، ما شلوغی های شلوار و جعبه شلوار جین را می بینیم، وقتی که به ماشین می آید، کوچک می شویم، می دانید؟
14. Mr Putinresents the West's influence in former Soviet countries such as Georgiaand Ukraine, and he dislikes the puckish Mr Saakashvili intensely.
[ترجمه ترگمان]نفوذ غرب در کشورهای اتحاد جماهیر شوروی سابق مانند Georgiaand اوکراین و از the آقای Saakashvili به شدت ناراضی است
[ترجمه گوگل]پرزیدنت پوتین، نفوذ غرب در کشورهای شوروی سابق مانند گرجستان و اوکراین را اعمال می کند و او را به شدت نگران دوست آقای ساکاشویلی می کند