کلمه جو
صفحه اصلی

clear the air


(سو تفاهم یا دلواپسی و غیره را) رفع کردن

انگلیسی به فارسی

هوا را پاک کن


انگلیسی به انگلیسی

• purify the atmosphere, clarify things

جملات نمونه

1. The rain has helped clear the air.
[ترجمه ترگمان]باران به روشن شدن هوا کمک کرده است
[ترجمه گوگل]باران به پاک کردن هوا کمک کرده است

2. A frank discussion can help to clear the air.
[ترجمه کیا] یک گفت و گو رک و روراست می تواند به رفع سوتفاهم ها کمک کند
[ترجمه ترگمان]یک بحث صریح می تواند به تمیز کردن هوا کمک کند
[ترجمه گوگل]یک گفت و شنود واقعی می تواند به پاک کردن هوا کمک کند

3. It would be good to clear the air, but she hoped it would hold off until after the party.
[ترجمه ترگمان]هوا برای صاف کردن هوا خوب بود، اما امیدوار بود که تا بعد از مهمانی برود
[ترجمه گوگل]خوب بود که هوا را پاک کنیم، اما امیدوار بود تا پس از آن حزب خاموش شود

4. A good fight once in a while can clear the air.
[ترجمه ترگمان]یک جنگ خوب زمانی در یک زمان می تواند هوا را صاف کند
[ترجمه گوگل]مبارزه خوب یک بار در حالی که می تواند هوا را پاک کند

5. Offer to talk then and there to clear the air.
[ترجمه ترگمان]پس پیشنهاد دهید که در آن هنگام صحبت کنید و هوا را تمیز کنید
[ترجمه گوگل]پیشنهاد می کنم بعد و آنجا صحبت کنید تا هوا را پاک کنید

6. The White House hopes that the investigation will clear the air.
[ترجمه ترگمان]کاخ سفید امیدوار است که تحقیقات هوا را روشن کند
[ترجمه گوگل]کاخ سفید امیدوار است که تحقیقات هوا را پاک کنند

7. Allen, to clear the air, decided to host a debate for three thousand people at Bethel.
[ترجمه ترگمان]آلن، برای روشن کردن هوا، تصمیم گرفت که میزبان یک مناظره برای سه هزار نفر در Bethel باشد
[ترجمه گوگل]آلن برای تمیز کردن هوا تصمیم گرفت میزبان یک بحث برای سه هزار نفر در بتهل باشد

8. To help clear the air, Mills is expected to meet with PacTel staffers in two weeks to discuss the issue.
[ترجمه ترگمان]برای کمک به تمیز کردن هوا، انتظار می رود میلز در دو هفته آینده با کارمندان PacTel دیدار کند تا درباره این موضوع بحث و تبادل نظر کند
[ترجمه گوگل]انتظار میرود میلز در دو هفته آینده با کارکنان PacTel ملاقات کند تا به بحث در مورد این موضوع کمک کند

9. In an attempt to clear the air, Mills has planned a meeting with employees to discuss the issue.
[ترجمه ترگمان]میلز در تلاش برای پاک کردن هوا، برای بحث در مورد این مساله برنامه ریزی کرده است
[ترجمه گوگل]میلز در تلاش برای پاکسازی هوا، ملاقات با کارکنان را برای بحث در مورد این موضوع برنامه ریزی کرده است

10. Secondly, until you clear the air with this person, you will continue to feel uncomfortable.
[ترجمه ترگمان]ثانیا، تا زمانی که هوا را با این فرد روشن کنید، به احساس معذب بودن ادامه خواهید داد
[ترجمه گوگل]ثانیا، تا زمانی که هوا را با این فرد پاک کنید، همچنان احساس ناراحتی خواهید کرد

11. Finally, adopt clear the air of channel a universal genius for many times, removed to freeze.
[ترجمه ترگمان]در نهایت، وضع کانال یک نابغه جهانی را برای چندین بار از بین ببرید تا خشک شود
[ترجمه گوگل]در نهایت، برای چندین بار هوای کانال یک نبوغ جهانی را تصویب کرده و از آن برای توقف استفاده کنید

12. Okay. Let's clear the air. What are you getting at?
[ترجمه ترگمان] باشه هوا را صاف کنیم به چی داری نگاه می کنی؟
[ترجمه گوگل]باشه بیایید هوا را پاک کنیم می خوای به چی برسی؟

13. A chat with someone could clear the air about something.
[ترجمه ترگمان]یک گفتگوی با کسی می توانست هوا را در مورد چیزی روشن کند
[ترجمه گوگل]چت با کسی می تواند هوا را در مورد چیزی پاک کند

14. They held a meeting to clear the air.
[ترجمه ترگمان]برای روشن کردن هوا یک جلسه برگزار کردند
[ترجمه گوگل]آنها یک جلسه برای روشن کردن هوا برگزار کردند

15. The group called a meeting to finally clear the air.
[ترجمه ترگمان]این گروه جلسه ای را برای پایان بخشیدن به هوا اعلام کرد
[ترجمه گوگل]این گروه یک جلسه به منظور نهایی شدن هوا به پایان رسید

پیشنهاد کاربران

گفتگو کردن برای کم کردن تنش ها و مشکلات

Let's clear the air
بیا سنگ هامونو وا بکنیم

کدورت ها را کنار گذاشتن. آشتی کردن

( با گفتگو ) فضا را تلطیف کردن
( با توضیح ) شفاف سازی کردن

شفاف سازی

جو را عوض کردن

سنگا رو باهم وا کردن، سوء تفاهم ها رو برطرف کردن، هم حرف زدن.


کلمات دیگر: