1. Fairness, rather than efficiency, is the guiding principle.
[ترجمه ترگمان]عدالت، به جای بازدهی، اصل راهنما است
[ترجمه گوگل]عدالت، به جای بهره وری، اصل هدایت است
2. She was inexperienced and needed a guiding hand .
[ترجمه ترگمان]او بی تجربه بود و به یک دست راهنما نیاز داشت
[ترجمه گوگل]او بی تجربه بود و به یک دست هدایت نیاز داشت
3. I believe there's some force guiding us-call it God, destiny or fate.
[ترجمه ترگمان]به نظر من نیرویی وجود دارد که ما را هدایت می کند - آن را خدا، سرنوشت یا سرنوشت می نامیم
[ترجمه گوگل]من اعتقاد دارم که نیرویی است که ما را هدایت می کند - آن را خدا، سرنوشت یا سرنوشت نامید
4. Local tribesmen earn their living guiding travellers across the mountains.
[ترجمه ترگمان]افراد قبیله ای محلی مسافران خود را در طول کوه ها هدایت می کنند
[ترجمه گوگل]قبیله نشینان محلی مسافران هدایت زندگی خود را در کوه ها به دست می آورند
5. Perhaps they need the guiding hand of a firm father figure.
[ترجمه ترگمان]شاید آن ها به دست راهنمای یک شخصیت یک شرکت نیاز دارند
[ترجمه گوگل]شاید آنها نیاز به دست هدایت یک شخصیت ثابت شرکت داشته باشند
6. Equality of opportunity has been the government's guiding principle in its education reforms.
[ترجمه ترگمان]برابری فرصت، اصل راهبردی دولت در اصلاحات آموزشی خود بوده است
[ترجمه گوگل]برابری فرصتها، اصل هدایت دولت در اصلاحات آموزشی بوده است
7. My mother, whose guiding principle in life was doing right, had a far greater influence on me.
[ترجمه ترگمان]مادرم که اصول راهنمای او در زندگی درست انجام می شد، تاثیر بسیار بیشتری روی من گذاشت
[ترجمه گوگل]مادر من، که اصل هدایتش در زندگی به درستی انجام شد، به من تاثیر بسیار بیشتری داشت
8. Eddie was his hero, his guiding light.
[ترجمه ترگمان]ادی \"قهرمان اون بود، اون چراغ راهنما\"
[ترجمه گوگل]ادی قهرمان او بود، نور هدایتش
9. He really needed a guiding hand.
[ترجمه ترگمان]او واقعا به یک دست راهنما نیاز داشت
[ترجمه گوگل]او واقعا نیاز به یک راهنما داشت
10. She was a guiding spirit in primary education.
[ترجمه ترگمان]او یک روح راهنما در آموزش ابتدایی بود
[ترجمه گوگل]او در آموزش ابتدایی یک رویکرد هدایت کننده بود
11. Precision instruments are used to help pilots in guiding their aircraft.
[ترجمه ترگمان]ابزار دقت برای کمک به خلبان ها در هدایت هواپیماهای خود به کار می روند
[ترجمه گوگل]ابزار دقیق برای کمک به خلبانان در هدایت هواپیما استفاده می شود
12. He took her arm, gently guiding her.
[ترجمه ترگمان]بازویش را گرفت و به آرامی او را راهنمایی کرد
[ترجمه گوگل]او دستش را گرفت، به آرامی او را هدایت کرد
13. In both theories, however, the guiding vision and uniting theme remains a fidelity to the liberal ideal of individual autonomy.
[ترجمه ترگمان]با این حال در هر دو نظریه، دیدگاه هدایتی و متحد کردن موضوع به عنوان وفاداری به آرمان لیبرال استقلال فردی باقی می ماند
[ترجمه گوگل]با این حال، در هر دو نظریه، چشم انداز هدایت کننده و موضوع متحد، به آرمان لیبرال استقلال فردی پایبند هستند
14. Although controversies still abound, there are some guiding principles for the conduct of daily schooling.
[ترجمه ترگمان]اگرچه بحث ها همچنان وجود دارند، اما برخی اصول راهنما برای انجام آموزش روزمره وجود دارد
[ترجمه گوگل]هرچند اختلافات هنوز فراوان است، اصول هدایت برای انجام مدرسه روزانه وجود دارد
15. The dean himself was incredible in guiding me through some hard times.
[ترجمه ترگمان]خود دین در هدایت من از طریق چند بار سخت باور نکردنی بود
[ترجمه گوگل]خودمختار معاون من از طریق برخی از زمان های سخت هدایت من بود