(فروشندگی کالا همراه با اصرار و ابرام) فروش با تلاش، فروش با فشار، کالاچپانی، فروشندگی باچرب زبانی وفشار، زورچپانی
hard sell
(فروشندگی کالا همراه با اصرار و ابرام) فروش با تلاش، فروش با فشار، کالاچپانی، فروشندگی باچرب زبانی وفشار، زورچپانی
انگلیسی به فارسی
فروشندگی باچرب زبانی وفشار، زورچپانی
فروش سخت، فروشندگی باچرب زبانی وفشار، زورچپانی
انگلیسی به انگلیسی
اسم ( noun )
مشتقات: hard-sell (adj.)
مشتقات: hard-sell (adj.)
• : تعریف: an aggressive method or instance of selling or advertising; high-pressure salesmanship.
• the hard sell is a method of selling in which the salesperson puts a lot of pressure on someone to make them buy something. singular noun here but can also be used as an attributive adjective. e.g. i don't like his hard sell approach.
جملات نمونه
1. They are making a hard sell.
[ترجمه ترگمان]آن ها فروش سختی را به فروش می رسانند
[ترجمه گوگل]آنها فروش سختی را انجام می دهند
[ترجمه گوگل]آنها فروش سختی را انجام می دهند
2. Their salesmen are trained to go for the hard sell.
[ترجمه ترگمان]فروشنده های آن ها برای فروش سخت آموزش دیده اند
[ترجمه گوگل]فروشندگان آنها آموزش داده می شوند که برای فروش سخت تلاش کنند
[ترجمه گوگل]فروشندگان آنها آموزش داده می شوند که برای فروش سخت تلاش کنند
3. They're certainly giving the book the hard sell, with advertisements every night on TV.
[ترجمه ترگمان]آن ها قطعا این کتاب را هر شب در تلویزیون به سختی می فروشند
[ترجمه گوگل]آنها قطعا کتاب را به فروش سختی می رسانند، هر شب در تلویزیون تبلیغ می کنند
[ترجمه گوگل]آنها قطعا کتاب را به فروش سختی می رسانند، هر شب در تلویزیون تبلیغ می کنند
4. But AEs who could hard sell were still valued the most in the firm.
[ترجمه ترگمان]اما AEs که می توانست فروش کند، هنوز به بیش ترین قیمت در شرکت ارزش داشت
[ترجمه گوگل]اما AE ها که می توانستند سخت به فروش برسند، بیشترین ارزش را در شرکت داشتند
[ترجمه گوگل]اما AE ها که می توانستند سخت به فروش برسند، بیشترین ارزش را در شرکت داشتند
5. The multimillion-dollar hard sell for psychiatric drugs reflects a striking shift in attitudes toward mental illness.
[ترجمه ترگمان]فروش سخت چند میلیون دلاری برای داروهای روانی نشان دهنده تغییر قابل توجه در نگرش نسبت به بیماری های روانی است
[ترجمه گوگل]چند میلیارد دلار برای فروش داروهای روانپزشکی به طور چشمگیری تغییری در نگرش نسبت به بیماری روحی دارد
[ترجمه گوگل]چند میلیارد دلار برای فروش داروهای روانپزشکی به طور چشمگیری تغییری در نگرش نسبت به بیماری روحی دارد
6. As most of this is regular no real hard sell is needed, though diplomacy would of course help.
[ترجمه ترگمان]از آنجا که اغلب این امری عادی نیست، نیاز به فروش واقعی وجود ندارد، هر چند که سیاست می تواند کمک کند
[ترجمه گوگل]همانطور که اکثر اینها به طور منظم فروش واقعی سخت نیست، هرچند دیپلماسی مطمئنا کمک خواهد کرد
[ترجمه گوگل]همانطور که اکثر اینها به طور منظم فروش واقعی سخت نیست، هرچند دیپلماسی مطمئنا کمک خواهد کرد
7. Brittan was giving the hard sell to a farmer.
[ترجمه ترگمان]Brittan به مزرعه دار فروخته می شد
[ترجمه گوگل]بریتان به یک کشاورز به فروش سختی پرداخت
[ترجمه گوگل]بریتان به یک کشاورز به فروش سختی پرداخت
8. Even prevention is a hard sell in a political environment.
[ترجمه ترگمان]حتی پیش گیری نیز در یک محیط سیاسی بسیار دشوار است
[ترجمه گوگل]حتی پیشگیری یک فروش سخت در یک محیط سیاسی است
[ترجمه گوگل]حتی پیشگیری یک فروش سخت در یک محیط سیاسی است
9. No longer were its hard sell tactics acceptable.
[ترجمه ترگمان]دیگر تاکتیک های فروش آن ها قابل قبول نبود
[ترجمه گوگل]دیگر تاکتیک های فروش سخت آن قابل قبول نبود
[ترجمه گوگل]دیگر تاکتیک های فروش سخت آن قابل قبول نبود
10. It's success could be put down to the hard sell.
[ترجمه ترگمان]این موفقیت را می توان به فروش سخت رساند
[ترجمه گوگل]این موفقیت می تواند به فروش سخت تبدیل شود
[ترجمه گوگل]این موفقیت می تواند به فروش سخت تبدیل شود
11. It was a city where piety and the hard sell met.
[ترجمه ترگمان]شهری بود که در آن تقوا و فروش سخت دیده می شد
[ترجمه گوگل]این یک شهر بود که تقوا و فروش سخت متلاشی شد
[ترجمه گوگل]این یک شهر بود که تقوا و فروش سخت متلاشی شد
12. Trainees at the hard sell futures firms, for instance, have been encouraged to learn still less about the markets.
[ترجمه ترگمان]به عنوان مثال کارآموزان در فروش سخت شرکت های پیش خرید کننده، تشویق شده اند که هنوز کم تر در مورد بازارها یاد بگیرند
[ترجمه گوگل]به عنوان مثال، کارآموزان شرکتهای آیندۀ سخت فروش، تشویق شده اند تا کمتر درباره بازارها یاد بگیرند
[ترجمه گوگل]به عنوان مثال، کارآموزان شرکتهای آیندۀ سخت فروش، تشویق شده اند تا کمتر درباره بازارها یاد بگیرند
13. Selling a smaller tax cut could be a hard sell to a large block of conservative lawmakers.
[ترجمه ترگمان]فروش یک کاهش مالیاتی کوچک تر می تواند به سختی به یک بلوک بزرگ از قانونگذاران محافظه کار فروخته شود
[ترجمه گوگل]فروش یک کاهش مالیات کمتر می تواند یک فروش سخت به یک بلوک بزرگ از قانون گذاران محافظه کار باشد
[ترجمه گوگل]فروش یک کاهش مالیات کمتر می تواند یک فروش سخت به یک بلوک بزرگ از قانون گذاران محافظه کار باشد
14. Fifteen years ago, California wines were a hard sell; everyone wanted French wines.
[ترجمه ترگمان]پانزده سال پیش، شراب های کالیفرنیا فروش سختی داشتند؛ همه می خواستند شراب فرانسوی بخرند
[ترجمه گوگل]پانزده سال پیش، کالیفرنیا شراب فروش سخت بود؛ همه می خواستند شراب فرانسه
[ترجمه گوگل]پانزده سال پیش، کالیفرنیا شراب فروش سخت بود؛ همه می خواستند شراب فرانسه
15. You can not both chair the meeting and hard sell an idea to members.
[ترجمه ترگمان]شما نمی توانید هر دو صندلی را بگیرید و به سختی یک ایده به اعضای دیگر بفروشید
[ترجمه گوگل]شما نمیتوانید هر دو جلسه را برگزار کنید و به اعضا ایده خوبی بدهید
[ترجمه گوگل]شما نمیتوانید هر دو جلسه را برگزار کنید و به اعضا ایده خوبی بدهید
پیشنهاد کاربران
کاری که به سختی می توان پذیرفت یا دیگری را برای انجام آن متقاعد کرد
روش فروش با تحت فشار گذاشتن خریدار برای اجبار به خرید کردن - جنس کم فروش و کم طرفدار
1 - something that is difficult to�sell�or make�popular
2 - when someone uses a lot of pressure to get you to buy something or�persuade�you to do something
1 - something that is difficult to�sell�or make�popular
2 - when someone uses a lot of pressure to get you to buy something or�persuade�you to do something
کالایی را به کسی انداختن
کار شاق
کلمات دیگر: