کلمه جو
صفحه اصلی

the next thing i knew

پیشنهاد کاربران

غفلتا"
بطور غیر منتظره
بطور ناگهانی

تا اومدم به خودم بیام، .
تا به خودم اومدم

که یک دفعه. . .
که یهویی. . .

وقتی میخواهیم بگیم اتفاقی خیلی سریع و خارج از انتظار اتفاق افتاد .
used to say that sth happened very quickly an unexpectedly.
for example : . . . and then the next thing i knew , the cat had jumped out of the window

یهو دیدم. . .

بعد یهویی. . . . .

تو فارسی میتونیم اینجور بگیم و وسط یه داستان که داریم تعریف میکنیم بگیم:
تنها چیزی که یادمه، چیزی که یادم میاد


کلمات دیگر: