کلمه جو
صفحه اصلی

tattletale


(ویژه زبان کودکان) دهان لق، سخن چین، خبرکش، فضول، لتره

انگلیسی به فارسی

(ویژه زبان کودکان) دهان لق، سخنچین، خبرکش، فضول، لتره


tattletale


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: a person who informs against or reveal secrets of another, esp. among children; telltale.
مشابه: telltale

• informer, rat (informal)

مترادف و متضاد

gossip


Synonyms: bigmouth, blabber, blabbermouth, busybody, canary, fat mouth, fink, gasser, gossip, informer, nark, peacher, polly, quidnunc, rat, ratfink, rumormonger, scandalmonger, sleazemonger, snitch, snitcher, squeaker, squealer, stool pigeon, stoolie, tabby, talebearer, taleteller, tattler, telltale, tipster, troublemaker, whistleblower, whistler, windbag


person who gossips, tells rumors


Synonyms: bigmouth, blabberer, blabbermouth, busybody, canary, fat mouth, fink, gossip, informer, rat, rumormonger, scandalmonger, snitch, squealer, stool pigeon, talebearer, taleteller, telltale, tipster, troublemaker, whistleblower, windbag


جملات نمونه

1. She scolded another student for being a tattletale.
[ترجمه ترگمان] اون یه دانشجوی دیگه رو سرزنش کرد که خبرچینی می کرده
[ترجمه گوگل]او یکی دیگر از دانشجویان را به خاطر تلوتل تلخ کرد

2. Pa, you know I'm no tattletale like Suellen, but it does seem to me. . .
[ترجمه ترگمان]پدر، تو که می دونی من مثل سوالن جاسوسی نمی کنم، ولی به نظر من …
[ترجمه گوگل]پائول، شما می دانید من هیچ تلوتلی مانند سولن ندارم، اما به نظر می رسد به من

3. "No, Pa, I'm no tattletale like Suellen, " she assured her father.
[ترجمه ترگمان]به پدرش اطمینان داد: نه، پا پا، من مثل سوالن خبرچینی نمی کنم
[ترجمه گوگل]او، اطمینان پدرش را، اطمینان داد

4. Well, I do not want to be a tattletale . Besides, Peter gave me half of his chocolate candy bar this morning.
[ترجمه ترگمان] خب، من نمیخوام خبرچینی کنم تازه، \"پیتر\" امروز صبح نصف شکلات his رو بهم داد
[ترجمه گوگل]خب، من نمیخواهم یک تلوتلایت باشم علاوه بر این، پیتر به من نیمی از نوار آب نبات شکلات خود را امروز صبح آورد

5. Well, I don't want to be a tattletale. Besides, Peter gave me half of his chocolate candy bar this morning.
[ترجمه ترگمان] خب، من نمیخوام خبرچینی کنم تازه، \"پیتر\" امروز صبح نصف شکلات his رو بهم داد
[ترجمه گوگل]خب، من نمیخواهم یک تلوتلایت باشم علاوه بر این، پیتر به من نیمی از نوار آب نبات شکلات خود را امروز صبح آورد

6. No, but my little sister was an awful tattletale. Every time I did anything she didn't like, she would run and tell our mother.
[ترجمه ترگمان] نه، ولی خواهر کوچولوی من خیلی خبرچینی می کرد هر بار که من هر کاری که او دوست نداشت انجام می دادم، فرار می کرد و به مادر ما می گفت
[ترجمه گوگل]نه، اما خواهر کوچک من، یک تلخ وحشتناک بود هر بار که من چیزی را که او دوست نداشت، اجرا می کرد و به مادر خود می گفت

7. Tattletale! I'll make you pay for snitching on me!
[ترجمه ترگمان]! tattletale - - - - - - - من کاری می کنم که پول snitching به من بدهی!
[ترجمه گوگل]Tattletale! من شما را به خاطر snitching در من پرداخت می کنم!

8. In school, a kid is called a tattletale for telling a teacher about another student's bad behavior.
[ترجمه ترگمان]در مدرسه، کودکی به نام tattletale خوانده می شود که به معلم درباره رفتار بد دانش آموز دیگری می گوید
[ترجمه گوگل]در مدرسه، یک بچه است tattletale برای گفتن یک معلم در مورد رفتار بد دانش آموز دیگر نامیده می شود

9. Daughter: A tattletale? Did you just call me a tattletale?
[ترجمه ترگمان]Daughter؟ تو الان به من گفتی خبرچینی؟
[ترجمه گوگل]دختر tattletale؟ آیا فقط به من تلوتلایت زدید؟

10. No, pa, I'm no tattletale like Suellen, ' she assured him, standing off to view his rearranged attire with a judicious air. sentence dictionary
[ترجمه ترگمان]به او اطمینان داد: نه بابا، من مثل سوالن خبرچینی نمی کنم لغت لغت
[ترجمه گوگل]نه، نه، من هیچ خبری از سولن ندارم، او به او اطمینان داد، برای دیدن لباس مجتمع شده اش با یک هواپیما احمقانه ایستاده است فرهنگ لغت جمله

11. She loves to poke her nose into everyone's business. She also likes to be a tattletale, and Albert listens to most of what she says.
[ترجمه ترگمان]اون دوست داره که دماغش رو تو کار دیگران فرو کنه او همچنین دوست دارد خبرچینی کند و آلبرت بیشتر حرف های او را گوش می دهد
[ترجمه گوگل]او دوست دارد به بینی خود را به کسب و کار همه شرکت کند او همچنین دوست دارد یک تلوتلایت باشد، و آلبرت بیشتر به آنچه که می گوید گوش می کند

12. Nick:We used to have a lot of people who liked to tattletale in our class.
[ترجمه ترگمان] ما خیلی از کسایی بودیم که دوست داشتن توی کلاس ما فضولی کنن
[ترجمه گوگل]نیک ما قبلا تعداد زیادی از افرادی را دوست داشتیم که در کلاس های ما حضور داشتند

13. Sussie, don't tell Billy . Billy will tell mom. Billy is such a tattletale. He will get me in trouble.
[ترجمه ترگمان]به بیلی نگو بیلی به مامان میگه بیلی خیلی خبرچینی منو تو دردسر میندازه
[ترجمه گوگل]سوسی، بیلی را بگو بیلی مادر خواهد گفت بیلی چنین است او مرا ناراحت می کند

14. No, but my little sister was an awful tattletale.
[ترجمه ترگمان] نه، ولی خواهر کوچولوی من خیلی خبرچینی می کرد
[ترجمه گوگل]نه، اما خواهر کوچک من، یک تلخ وحشتناک بود

پیشنهاد کاربران

سخن چین. فضول

زیرآب زن


کلمات دیگر: