غم فزا، پریشانی اور
distressing
غم فزا، پریشانی اور
انگلیسی به فارسی
غمفزا، پریشانیآور
ناراحت کننده، مضطرب کردن، محنت زدهکردن
انگلیسی به انگلیسی
• troubling, worrying, saddening
something that is distressing causes you to feel extremely worried, alarmed, or unhappy.
something that is distressing causes you to feel extremely worried, alarmed, or unhappy.
جملات نمونه
1. the distressing news of a flood in ghohrood
خبر رنج آور سیل در قهرود
2. She provided emotional support at a very distressing time for me.
[ترجمه ترگمان]او در یک زمان بسیار ناراحت کننده از من حمایت عاطفی کرد
[ترجمه گوگل]او برای من زمان بسیار ترسناکی را پشتیبانی کرد
[ترجمه گوگل]او برای من زمان بسیار ترسناکی را پشتیبانی کرد
3. I found the story deeply distressing.
[ترجمه آیدا] من داستان را عمیقا ناراحت کننده دریافتم
[ترجمه ترگمان] من داستان رو خیلی ناراحت کردم[ترجمه گوگل]من داستان را عمیقا ناراحت کردم
4. All who saw the distressing scene revolted against it.
[ترجمه ترگمان]تمام کسانی که این صحنه غم انگیز را دیدند بر ضد آن شورش کردند
[ترجمه گوگل]همه کسانی که صحنه ناراحت کننده ای را دیدند، علیه آن شورش کردند
[ترجمه گوگل]همه کسانی که صحنه ناراحت کننده ای را دیدند، علیه آن شورش کردند
5. The divorce was extremely distressing for the children.
[ترجمه ترگمان]این طلاق برای بچه ها خیلی ناراحت کننده بود
[ترجمه گوگل]طلاق برای کودکان بسیار ناراحت کننده بود
[ترجمه گوگل]طلاق برای کودکان بسیار ناراحت کننده بود
6. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress every day!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه گوگل]آرزو می کنم که بتوانید از فرهنگ لغت حکم آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه گوگل]آرزو می کنم که بتوانید از فرهنگ لغت حکم آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
7. The distressing scene revolted all who saw it.
[ترجمه ترگمان]این صحنه ناراحت کننده تمام کسانی را که آن را می دیدند به هم می زد
[ترجمه گوگل]صحنه های ترسناک همه کسانی را که دیدند شورش کردند
[ترجمه گوگل]صحنه های ترسناک همه کسانی را که دیدند شورش کردند
8. It's distressing enough to find a worm in your apple but finding half of one is worse.
[ترجمه helma] پیدا کردن یک کرم در سیب به اندازه کافی ناراحت کننده است اما بدتر از آن پیدا کردن نصف کرم است
[ترجمه ترگمان]کافی است که یک کرم تو سیب را پیدا کنی، اما پیدا کردن نصف یک از آن ها بدتر است[ترجمه گوگل]این به اندازه کافی ناراحت کننده است برای پیدا کردن یک کرم در سیب خود را، اما پیدا کردن نیمی از یکی بدتر است
9. It was deeply distressing for him to see his wife in such pain.
[ترجمه helma] دیدن درد کشیدن همسرش برای او عمیقا ناراحت کننده بود
[ترجمه ترگمان]برای او دردناک بود که همسرش را در چنین دردی ببیند[ترجمه گوگل]برای او بسیار مضطرب بود که همسرش را در چنین درد دید
10. What could be more distressing than the death of their only child?
[ترجمه ترگمان]چه چیز دردناک تر از مرگ تنها بچه آن ها بود؟
[ترجمه گوگل]چه چیزی باعث ناراحتی بیشتری نسبت به مرگ فرزندشان می شود؟
[ترجمه گوگل]چه چیزی باعث ناراحتی بیشتری نسبت به مرگ فرزندشان می شود؟
11. He described it as 'a most unhappy and distressing case'.
[ترجمه ترگمان]او آن را به عنوان یک مورد ناراحت کننده و ناراحت کننده توصیف کرد
[ترجمه گوگل]او این را به عنوان 'مورد ناراحت کننده و ناراحت کننده' توصیف کرد
[ترجمه گوگل]او این را به عنوان 'مورد ناراحت کننده و ناراحت کننده' توصیف کرد
12. 'I have some distressing news for you,' he began solemnly.
[ترجمه ترگمان]با لحنی جدی گفت: خبره ای بدی برایت دارم
[ترجمه گوگل]'من برخی از اخبار مضطرب برای شما دارم،' او به طور رسمی شروع شد
[ترجمه گوگل]'من برخی از اخبار مضطرب برای شما دارم،' او به طور رسمی شروع شد
13. A suffering animal is a distressing sight.
[ترجمه helma] صحنه یک حیوان در حال عذاب کشیدن ناراحت کننده است
[ترجمه ترگمان]یک حیوان رنج و عذاب، منظره ناخوشایندی است[ترجمه گوگل]یک حیوان رنج آور یک دیدگاه مضطرب است
14. It was a very distressing documentary.
[ترجمه ترگمان] یه مستند خیلی ناراحت کننده بود
[ترجمه گوگل]این مستند بسیار ناراحت کننده بود
[ترجمه گوگل]این مستند بسیار ناراحت کننده بود
15. It is very distressing to see your baby attached to tubes and monitors.
[ترجمه helma] دیدن بچه تون با لوله ها و مانیتورهای متصل به آن بسیار ناراحت کننده است
[ترجمه ترگمان]دیدن نوزادتان به لوله ها و مانیتورها بسیار نگران کننده است[ترجمه گوگل]برای دیدن نوزاد شما به لوله ها و مانیتورها بسیار ناراحت کننده است
پیشنهاد کاربران
causing great pain
A distressing experience
دردناک، بسیار ناراحت کننده
پریشان کننده
اندوه بار، رنج آور، دردناک، مصیبت بار، غم انگیز، دلخراش، محنت بار، اندوه بار
Causing anxiety
Causing sorrow
Causing pain
upsetting =
Causing sorrow
Causing pain
upsetting =
آزار دهنده . ناراحت کننده
saddening
کلمات دیگر: