کلمه جو
صفحه اصلی

purged

انگلیسی به فارسی

خالص شده، پاک کردن، پاکسازی کردن، زدودن، خالی کردن، تهی کردن، تنقیه کردن، تطهیر کردن، تبرئه کردن، تصفیه کردن


انگلیسی به انگلیسی

• purified, sanctified; cleansed, cleared of impurity or contamination

جملات نمونه

1. stalin purged his opponents
استالین مخالفان خود را معدوم کرد.

2. after the revolution, many government employees were purged
بعد از انقلاب بسیاری از کارمندان دولت پاکسازی شدند.

پیشنهاد کاربران

مبری، پالوده، مطهر، پاک

Be purged
از اتهامات مبری شدن
Clear of a charge

The minister is being purged from charges

پاک کردن، حذف کردن.

purged ( شیمی )
واژه مصوب: پاک سازی شده
تعریف: در فرایندهایی نظیر قالب گیری تزریقی، ویژگی استوانکی است که محتوای آن به بیرون پرانده شده است تا مواد ناخواسته را از استوانک بزداید


کلمات دیگر: