کلمه جو
صفحه اصلی

piecemeal


معنی : بتدریج، تدریجی، تکه تکه، خرد خرد، بتدریج
معانی دیگر : قطعه به قطعه، کم کم، مرحله به مرحله، تدریجا، به اجزاء ریز تقسیم کردن

انگلیسی به فارسی

به اجزا ریز تقسیم کردن، خردخرد، تکه تکه، بتدریج،تدریجی


تقسیم بندی، بتدریج، خرد خرد، تدریجی، تکه تکه


انگلیسی به انگلیسی

• accomplished bit by bit, occurring slowly
gradually, slowly, bit by bit; into pieces, into fragments
a piecemeal process happens gradually, usually at irregular intervals.

مترادف و متضاد

بتدریج (صفت)
piecemeal

تدریجی (صفت)
slow, gradual, piecemeal, quantized, imperceptible, step-by-step

تکه تکه (صفت)
torn, scrappy, piecemeal, patchy, slatey, slaty

خرد خرد (قید)
inchmeal, gradually, piecemeal

بتدریج (قید)
inchmeal, gently, gradually, piecemeal

bit by bit


Synonyms: at intervals, by degrees, by fits and starts, fitfully, fragmentary, gradual, gradually, intermittent, intermittently, interrupted, little by little, partial, partially, patchy, spotty, step by step


Antonyms: all, completely, totally, wholly


جملات نمونه

1. the work was done piecemeal
کار در چند مرحله انجام شد.

2. Alterations have been carried out on a piecemeal basis.
[ترجمه ترگمان]Alterations به طور تدریجی انجام شده است
[ترجمه گوگل]تغییرات بر اساس یک بخش انجام شده است

3. The buildings have been adapted in a piecemeal fashion .
[ترجمه ترگمان]این ساختمان ها به گونه ای تدریجی ساخته شده اند
[ترجمه گوگل]ساختمان ها به صورت یکنواخت سازگار بوده اند

4. The new fire regulations have been introduced piecemeal.
[ترجمه ترگمان]مقررات جدید آتش به گونه ای تدریجی معرفی شده اند
[ترجمه گوگل]مقررات جدید آتش نشان داده شده اند به صورت جزئی

5. The companies were broken up and sold off piecemeal over several years.
[ترجمه ترگمان]این شرکت ها در طول چندین سال تکه تکه و تکه تکه شدند
[ترجمه گوگل]این شرکت ها بیش از چندین سال از هم جدا شدند

6. I've only had a piecemeal account of what happened.
[ترجمه ترگمان]من فقط یه خورده از اتفاقی که افتاد داشتم
[ترجمه گوگل]من فقط یک حساب جزئی از آنچه اتفاق افتاده بود داشتم

7. The government plans to sell the railways piecemeal to the private sector.
[ترجمه ترگمان]دولت قصد دارد راه آهن را به صورت تدریجی به بخش خصوصی بفروشد
[ترجمه گوگل]دولت قصد دارد فروپاشی بخش های راه آهن را به بخش خصوصی واگذار کند

8. No piecemeal liberal reform will make one iota of difference.
[ترجمه ترگمان]هیچ گونه اصلاحات تدریجی و تدریجی یک ذره ای از اختلاف را به وجود نخواهد آورد
[ترجمه گوگل]اصلاحات لیبرال متوازن هیچ تفاوتی را ایجاد نمی کند

9. Milosevic has granted piecemeal concessions while sowing the kind of confusion that he has used in the past to stymie opponents.
[ترجمه ترگمان]Milosevic در هنگام کاشت نوعی سردرگمی که در گذشته برای مانع شدن از رقبا از آن ها استفاده کرده بود، امتیازات تدریجی داده بود
[ترجمه گوگل]میلوسویچ، در حالی که نوعی سردرگمی را که در گذشته برای مخالفانش استفاده کرده بود، به دست آورد

10. Rather than do this piecemeal over several years, Mr Moore chose to complete the process in five months flat.
[ترجمه ترگمان]به جای انجام این کار در طول چند سال، اقای مور تصمیم گرفت که این فرآیند را در عرض پنج ماه کامل کند
[ترجمه گوگل]آقای مور، به جای این کار چندین ساله را انجام داد، تصمیم گرفت تا این روند را طی پنج ماه ادامه دهد

11. To his disappointments it developed in a piecemeal fashion.
[ترجمه ترگمان]در قبال نا امیدی که به او محول شده بود به گونه ای تدریجی پیشرفت می کرد
[ترجمه گوگل]به ناامیدی های او، به صورت جزئی به وجود آمد

12. Elsewhere slum clearance activity was much more piecemeal and avoided spectacular set pieces.
[ترجمه ترگمان]در جاه ای دیگر، فعالیت پاک سازی فقیرنشین بسیار آسان تر بود و از قطعات مجموعه تماشایی اجتناب می کرد
[ترجمه گوگل]در سایر نقاط، فعالیت های تشخیص زاغه ها بسیار جزئی بود و از قطعات پیچیده ای اجتناب می کرد

13. Why is it fair to pass piecemeal reforms for powerful industries?
[ترجمه ترگمان]چرا این منصفانه است که اصلاحات تدریجی را برای صنایع قدرتمند تصویب کنیم؟
[ترجمه گوگل]چرا اصلاحات اصلاحی را برای صنایع قدرتمند منصفانه انجام نمی دهد؟

14. Improvements have been largely piecemeal, without adequate government support.
[ترجمه ترگمان]بهبود عمدتا به گونه ای تدریجی و بدون حمایت دولت کافی بوده است
[ترجمه گوگل]پیشرفتها عمدتا به صورت جزئی بوده و بدون حمایت دولت مناسب نیستند

The work was done piecemeal.

کار در چند مرحله انجام شد.


پیشنهاد کاربران

گام به گام

در بعضی متون می توان کلمات نامنسجم، جسته وگریخته و منقطع را نیز به کار برد. مثال:
A lot of these technologies have been implemented piecemeal, and therefore aren't compatible with each other.
ترجمه: بسیاری از این فناوری ها به صورت نامنسجم/جسته وگریخته/منقطع پیاده سازی شده اند، و از این رو با یکدیگر سازگاری ندارند.


کلمات دیگر: