کلمه جو
صفحه اصلی

alimony


معنی : نفقه
معانی دیگر : خرجی

انگلیسی به فارسی

خرجی، نفقه


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: alimonies
مشتقات: alimonied (adj.)
(1) تعریف: financial support given by one separated or divorced spouse to the other, usu. by legal agreement.

- The court ordered him to pay alimony to his ex-wife.
[ترجمه A.A] دادگاه به او دستور داد ( حکم کرد ) به همسر سابقش نفقه ( خرجی ) پرداخت کند
[ترجمه ترگمان] دادگاه بهش دستور داده که به زن سابقش خرجی بده
[ترجمه گوگل] دادگاه به او دستور داد که به همسر سابق خود اقرار کند

(2) تعریف: provision for maintaining livelihood.

• allowance paid to a former spouse (often by legal agreement)
alimony is money that someone has to pay regularly to their former wife or husband after they have been divorced.

مترادف و متضاد

نفقه (اسم)
alimony

money paid in support of a former spouse


Synonyms: keep, livelihood, living, maintenance, provision, remittance, subsistence, sustenance, upkeep


جملات نمونه

1. alimony payment
پرداخت نفقه

2. an alimony agreement may be an incident of a divorce proceeding
توافق نسبت به نفقه می تواند از دادخواست طلاق ناشی گردد.

3. obligated to pay alimony
ملزم به پرداخت نفقه

4. the court enjoined that he (must) pay his wife's alimony to the last penny
دادگاه حکم صادر کرد که باید تا دینار آخر نفقه ی زنش را بدهد.

5. the divorced woman complained that she had not received any alimony
زن مطلقه شکایت کرد که خرجی دریافت نکرده است.

6. Mrs. Jones was awarded $1000. 00 monthly alimony by the court when she was divorced from her husband.
[ترجمه ترگمان] خانم جونز ۱۰۰۰ دلار بدست آورد هر روز که از شوهرش طلاق می گرفت، مخارج دادگاه را به عهده می گرفت
[ترجمه گوگل]خانم جونز 1000 دلار اهدا کرد 00 دادگاه ماهانه توسط دادگاه زمانی که از شوهرش جدا شده بود

7. When his wife was awarded alimony by the court, Snow had to ante up.
[ترجمه ترگمان]هنگامی که همسرش نفقه زنش را از سوی دادگاه به او اهدا کرد، اسنو مجبور شد که مبلغ خوانده شود
[ترجمه گوگل]هنگامی که همسرش به دادگاه احضار شد، برف مجبور به زایمان شد

8. Lissa, his ex-wife, wanted him found and substantial alimony coughed up.
[ترجمه ترگمان]لیسا، همسر سابقش می خواسته که اون پیدا کنه و خرجی داشته باشه
[ترجمه گوگل]لیسا، همسر سابقش، می خواست او را پیدا کند و زوج های قابل ملاحظه ای به سر می برند

9. Paying alimony is like feeding hay to a dead horse. Groucho Marx
[ترجمه ترگمان]پرداخت خرجی هم مثل اینه که به یه اسب مرده غذا بدیم (کمدین)(کمدین معروف)
[ترجمه گوگل]پرداخت حقوق و دستمزد شبیه تغذیه یونجه با یک اسب مرده است گروچو مارکس

10. Brenda has been swindled out of her alimony by greedy, unscrupulous Morty, a discount electronics magnate.
[ترجمه ترگمان]براندا با حرص و طمع Morty از her، یک نفر از آن magnate الکترونیکی electronics سر در نمی آورد
[ترجمه گوگل]برنتا از آلزایاتش توسط مرتضی، بی پروا مورتی، معاون الکترونیک تخفیف، فریب خورده است

11. Alimony is like buying oats for a dead horse.
[ترجمه ترگمان]alimony مثل خرید کردن جو برای یک اسب مرده
[ترجمه گوگل]آلزایمر مانند خرید جو برای یک اسب مرده است

12. A great deal of Jeff's money went in alimony to his three former wives.
[ترجمه ترگمان]خیلی از پول جف به سه همسر سابق او خرجی داده بود
[ترجمه گوگل]مقدار زیادی از پول جف به سه فرزند سابق خود رسید

13. It's alimony I got from my husband.
[ترجمه ترگمان]خرجی که از شوهرم گرفتم
[ترجمه گوگل]این منقضی است که من از شوهرم دریافت کردم

14. Alimony: A successful reward resulted an unsuccessful marriage.
[ترجمه ترگمان]Alimony: یک پاداش موفق منجر به ازدواج ناموفق شد
[ترجمه گوگل]اعلیحضرت: پاداش موفقیت آمیز ازدواج ناموفق بود

15. Alimony may also be granted without a divorce, as between legally separated persons.
[ترجمه ترگمان]ازدواج نیز ممکن است بدون طلاق به رسمیت شناخته شود، همانطور که بین افراد از نظر قانونی جدا شده است
[ترجمه گوگل]همسران ممکن است بدون طلاق نیز به عنوان افراد متخلف قانونی اعطا شود

16. You may have to pay alimony if the divorce goes through.
[ترجمه ترگمان]اگه طلاق ادامه پیدا کنه، باید خرجی داشته باشی
[ترجمه گوگل]اگر طلاق از بین برود، ممکن است مجبور شوید که اقامت را مسترد کنید

The divorced woman complained that she had not received any alimony.

زن مطلقه شکایت کرد که خرجی دریافت نکرده است.


alimony payment

پرداخت نفقه


پیشنهاد کاربران

نفقه

نفقه. خرجی

پولی که بعد از طلاق باید پرداخت شود

alimony ( حقوق )
واژه مصوب: نفقه
تعریف: وجهی که مرد پس از جدایی یا طلاق از همسرش برای حمایت به او می پردازد |||متـ . خرجی


کلمات دیگر: