• excessively valued; attributed with exaggerated acclaim or importance
overrated
انگلیسی به انگلیسی
جملات نمونه
1. as a writer, she has been much overrated
درباره ی او به عنوان نویسنده بیش از حد مبالغه شده است.
پیشنهاد کاربران
اغراق شده
بیش از حد بها داده شده
too highly assessed or evaluated
to think that sth is better, stronger, more valuable etc. than it really is
too highly assessed or evaluated
to think that sth is better, stronger, more valuable etc. than it really is
زیاد از حد ارزش داده شده
صفت به معنای "نه اون جوری یا اون طوری که میگن" "پایین تر از حد انتظار"
Adjective :
مبالغه
غُلُوآمیز
گزافه گویی
بزرگنمایی
مبالغه
غُلُوآمیز
گزافه گویی
بزرگنمایی
زیاد از حد تعریف و تمجید شده
In my opinion, she's a hugely overrated singer.
دست بالا گرفته شده
طبل تو خالی
الکی باد شده
طبل تو خالی
الکی باد شده
کلمات دیگر: