attire

معنی : ارایش، لباس، لباس پوشاندن، اراستن، ارایش کردن

معانی دیگر : جامه (به ویژه جامه ی فاخر)، تن پوش، پوشیدن (به ویژه جامه ی فاخر)، جامه تن کردن

انگلیسی به فارسی

آراستن، آرایش کردن، لباس پوشاندن، لباس، آرایش

لباس، ارایش، اراستن، ارایش کردن، لباس پوشاندن

انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )

حالات: attires, attiring, attired

• : تعریف: to dress, esp. in fancy or elegant clothes.
• مترادف: array, clothe, deck out, dress, garb
• متضاد: divest
• مشابه: apparel, caparison, costume, doll up, equip, gussy up, habit, outfit, rig out, spruce up, trap out

- We're wondering how we should attire ourselves for this wedding.

[ترجمه ترگمان] در این فکر هستیم که چه طور باید خودمان را برای این عروسی آماده کنیم
[ترجمه گوگل] ما تعجب می کنیم که چطور باید خودمان را برای این عروسی بخریم

اسم ( noun )

• : تعریف: clothing, esp. fancy or elegant garments.
• مترادف: apparel, array, clothes, clothing, dress, finery, garb, wear
• مشابه: duds, ensemble, garment, getup, outfit, raiment, Sunday best, threads, toggery, togs

- They looked very elegant in their evening attire.

[ترجمه ترگمان] در لباس شب بسیار آراسته به نظر می رسیدند
[ترجمه گوگل] آنها در لباس پوشیدنشان بسیار ظریف بودند

• dress, put on clothes
dress, clothing, apparel
your attire is the clothes you are wearing; a formal word.

مترادف و متضاد

clothing

clothe

ارایش (اسم)

order, arrangement, muster, attire, garnish, ornament, array, embellishment, formation, toilet, dressing, polish, inflorescence, decor, purfle, toilette, habiliment, fig, finery, garnishment, ornamentation, toiletry, mounting

لباس (اسم)

thing, attire, rig, clothing, dress, dressing, costume, garb, vest, clobber, gaberdine, vestment

لباس پوشاندن (فعل)

attire, dress

اراستن (فعل)

range, blazon, habit, trim, adorn, decorate, primp, illustrate, apparel, groom, titivate, attire, bedeck, prettify, smarten, bedight, ornament, grace, brave, arrange, fettle, line, equip, array, rank, tidy, perk, deck, inlay, prim, clothe, endue, embroider, prune, stud, indue

ارایش کردن (فعل)

adorn, embellish, attire, bedeck, manicure

Synonyms: accoutrements, apparel, array, bib and tucker, clothes, costume, drapes, dress, duds, garb, garments, gear, getup, habiliments, habit, outfit, raiment, things, threads, togs, uniform, vestment, wear

Synonyms: accoutre, array, clad, costume, deck, deck out, doll up, drape, dress, dud, dude up, equip, fit out, outfit, suit up, tog, turn out

Antonyms: disrobe

جملات نمونه

1. an emperor's attire

جامه ی امپراطور

2. they were all costumed in formal attire

همگی به جامه های رسمی ملبس بودند.

3. I hardly think jeans are appropriate attire for a wedding.

[ترجمه ترگمان]من به سختی فکر می کنم که شلوار جین برای یک عروسی مناسب باشد
[ترجمه گوگل]به سختی فکر می کنم که شلوار جین مناسب لباس عروسی است

4. All the waiters were dressed in nautical attire.

[ترجمه ترگمان]تمام پیشخدمت ها لباس خود را پوشیدند
[ترجمه گوگل]تمام پیشخدمت ها در لباس های دریایی لباس پوشیدند

5. Her attention was attracted by his peculiar attire.

[ترجمه ترگمان]توجه او به لباس مخصوص او جلب شده بود
[ترجمه گوگل]توجه او توسط لباس عجیب و غریب او جلب شد

6. But swimsuits are the attire of the brave and very slim.

[ترجمه ترگمان]اما swimsuits لباس افراد شجاع و بسیار لاغر هستند
[ترجمه گوگل]اما لباس های شنا لباس پوشیدن شجاع و بسیار باریک است

7. Clothes I feel most comfortable in casual attire, ie: shorts, T-Shorts, tennis shoes.

[ترجمه ترگمان]لباس هایی که من در لباس های عادی احساس راحتی می کنم، یعنی: شلوارک، تی - Shorts، کفش تنیس
[ترجمه گوگل]لباس های من در لباس های گاه به گاه راحت تر است: شلوار، تی شرت، کفش تنیس

8. Women use pieces of attire . . . to reinscribe themselves in the patriarchal system . . . .

[ترجمه ترگمان]زنان از تکه های لباس استفاده می کنند و خود را در سیستم پدرسالارانه به کار می برند
[ترجمه گوگل]زنان از تکه های لباس استفاده می کنند خود را در سیستم پدرسالارانه مجددا تأسیس نمایند

9. His attackers were beneath his notice, and their attire conveyed their ungoverned emotions, if not their ungovernable selves.

[ترجمه ترگمان]حمله کنندگان او در زیر اخطاریه او قرار داشتند و پوشش آن ها احساسات ungoverned را در صورت عدم اعتماد به نفس خویش نشان می داد
[ترجمه گوگل]مهاجمانش زیر نظر او قرار گرفتند، و لباس های آنها احساسات غیرواقعی خود را، اگر نه خود آنها غیر قابل کنترل، منتقل می کردند

10. Guests are requested to wear formal attire.

[ترجمه ترگمان]از میهمانان خواسته می شود که لباس رسمی بپوشند
[ترجمه گوگل]مهمانان از لباس پوشیدن رسمی میپرسند

11. I was never conscious that my attire was odd until I had my first normal boy's gear.

[ترجمه ترگمان]هرگز متوجه نشده بودم که لباس هایم عجیب و غریب است، تا اینکه دنده یک پسر معمولی را داشتم
[ترجمه گوگل]من هرگز متوجه نشدم که لباس من عجیب و غریب بود، تا زمانی که من اولین دنده ی عادی پسرم را داشتم

12. He glanced uneasily at his own evening attire.

[ترجمه ترگمان]با ناراحتی به لباس شب خود نگاه کرد
[ترجمه گوگل]او در لباس عروسی خود ناخوشایند نگاه کرد

13. A degree of shabbiness in personal attire is now sought, and all but universally among the young.

[ترجمه ترگمان]در حال حاضر یک نوع لباس مخصوص به تن دارد و همه چیز به طور کلی در میان جوانان به دنبال آن است
[ترجمه گوگل]در حال حاضر به دنبال یک درجه شفافیت در لباس شخصی است و همه چیز در بین جوانان جهانی است

14. Their attire was a mixture of the sombre and seaside wear.

[ترجمه ترگمان]لباس آن ها مخلوطی از لباس تیره و کنار دریا بود
[ترجمه گوگل]لباس آنها مخلوطی از لباس های شگفت انگیز و ساحلی بود

an emperor's attire

جامه‌ی امپراطور

He was elegantly attired in a silk jacket.

او با خوش‌سلیقگی به کت ابریشم ملبس بود.

پیشنهاد کاربران

لباس داماد و عروس

لباس
Formal attire

clothing
clothes
garments

لباس و آرایش
پوشش - جامه

کلمات دیگر: