کلمه جو
صفحه اصلی

grouch


معنی : لج، بد خلقی، لجاجت، ادم ناراحت
معانی دیگر : غرولند، با نق و نوق، غرغر، اخم و تخم کردن، بدخلقی کردن، مرتبا شکایت و ترشرویی کردن، ترشرویی

انگلیسی به فارسی

غرق شدن، لج، بد خلقی، لجاجت، ادم ناراحت


بد خلقی، لجاجت، لج، آدم ناراحت


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: grouches, grouching, grouched
• : تعریف: to express discontent and bad humor; grumble; sulk.
مترادف: beef, bellyache, bitch, complain, fuss, gripe, grouse, grumble, moan
مشابه: growl, mutter, nag, sulk, whine
اسم ( noun )
(1) تعریف: a bad-humored, resentful, or peevish person.
مترادف: bellyacher, crank, crosspatch, curmudgeon, griper, grouser, grumbler, mutterer, sulk
مشابه: malcontent, sorehead

(2) تعریف: a sulky or peevish mood.
مترادف: fuss, pet, sulk
مشابه: huff, miff, pique, snit, stew

• grumbler, sulker, irritable person; complaint; bad fit of temper
grumble, complain
if you grouch, you complain about something in a bad-tempered way; an informal word.
a grouch is someone who is always complaining in a bad-tempered way; an informal word.

مترادف و متضاد

complain a lot


Synonyms: bellyache, carp, find fault, gripe, grouse, grumble, moan, murmur, mutter, scold, whine


Antonyms: compliment, praise


لج (اسم)
grudge, spite, grouch

بد خلقی (اسم)
grouch

لجاجت (اسم)
obstinacy, pertinacity, grouch, obduracy

ادم ناراحت (اسم)
grouch

person who complains a lot


Synonyms: bear, bellyacher, bug, crab, crank, crosspatch, curmudgeon, faultfinder, griper, grouser, growler, grumbler, grump, kicker, malcontent, moaner, sorehead, sourpuss, whiner


جملات نمونه

1. He's an old grouch but she puts up with him.
[ترجمه ترگمان]پیر و پیر است، اما او را با خودش بیدار می کند
[ترجمه گوگل]او یک زوج قدیمی است اما او را با او می سازد

2. He's always having a grouch about something.
[ترجمه ترگمان]اون همیشه در مورد یه چیزی غرغر می کنه
[ترجمه گوگل]او همیشه چیزی در مورد چیزی شنیده است

3. in a grouch about the long line for tickets.
[ترجمه ترگمان] توی صف طویلی برای بلیط صف وایسادن …
[ترجمه گوگل]در یک سر و صدا در مورد خط طولانی برای بلیط

4. had only one grouch against the landlord.
[ترجمه ترگمان]تنها کسی بود که با صاحبخانه مخالف بود
[ترجمه گوگل]فقط یک گلوله بر علیه صاحبخانه داشت

5. He has a grouch on.
[ترجمه ترگمان]خیلی بد اخلاق است
[ترجمه گوگل]او بر سرش زده است

6. You're nothing but an old grouch!
[ترجمه ترگمان]تو هیچی جز یه پیر بد اخلاق نیستی!
[ترجمه گوگل]تو چیزی جز یک غرور قدیمی نیستی

7. He is likely to be a grouch at first.
[ترجمه ترگمان]اول خیلی بدخلق می شود
[ترجمه گوگل]او احتمالا در ابتدا یک غرغر است

8. You're such a grouch in the morning.
[ترجمه ترگمان]صبح خیلی بد خلقی کردی
[ترجمه گوگل]تو صبح بخیری

9. Dad's such a grouch in the morning.
[ترجمه ترگمان]صبح پدرم خیلی بد اخلاق است
[ترجمه گوگل]پدر چنین روزی صبح است

10. I am rock's foremost poet and ill-mannered grouch.
[ترجمه ترگمان]من بهترین شاعر و ill mannered هستم
[ترجمه گوگل]من شاعر اصلی راک و غم و اندوه بد است

11. Her dad's a terrible grouch.
[ترجمه ترگمان]پدرش خیلی بد اخلاق است
[ترجمه گوگل]پدرش خراب وحشتناک است

12. Hello feed, bathe, grouch. . . " happy " pet make impromptu comic gestures and remarks, garrulous speaks all is perfectness, raise differently to you absolutely bestow favor on an experience.
[ترجمه ترگمان]سگ خانگی \"سلام\"، \"شاد\"، \"grouch\" و \"شاد\"، حرکات و حرکات خنده آور impromptu را انجام می دهد و صحبت های او با حوصله به سر می برد و باعث می شود که شما کاملا به یک تجربه علاقه مند باشید
[ترجمه گوگل]سلام خسته نباشید حیوان خانگی 'خوشحال' حرکات و اظهارات بی نظیر کمیک را بیان می کند، جادوگر می گوید همه چیز کامل است، به طور خلاقانه به شما کمک می کند تا تجربه را تجربه کنید

13. Wang started to be a grouch.
[ترجمه ترگمان]وانگ شروع به a کرد
[ترجمه گوگل]وانگ شروع به چرخش کرد

14. Mr. Dawson grouch [ graut ? ], and everyone in town knew it.
[ترجمه ترگمان]آقای داوسون؟ و همه توی شهر می دونستن
[ترجمه گوگل]آقای داووسون غرغر کرد؟ ]، و همه در شهر آن را می دانستند

15. In fact, he was considered a terrible grouch, a very mean - spirited and temperamental person.
[ترجمه ترگمان]در حقیقت، او به عنوان یک فرد خلق و خوی بسیار grouch و خلق و خوی بسیار متوسط در نظر گرفته می شد
[ترجمه گوگل]در حقیقت، او یک غرور وحشتناک، شخصیت بسیار معنی دار و محرمانه در نظر گرفته شد

پیشنهاد کاربران

بد خلقی لجاجت بخرج دادن ، آدم ناراحت
She thinks if she can slowly speed up her life, she will head over to the basket
But her husband is tired of her
او فک میکند اگر در زندگی با لجاجت سرعت بگیرد بالا سر گل سر سبد میشود
اما شوهرش سخت از او خسته شده است

Someone who is always
complaining
فرد لجوج و بدخلق

بد اخلاق
rock's foremost poet and ill - mannered grouch

Nazanin Dos, the rude son of grouch , is not proud of love
نازنین دوس پسر بی ادب غر غرو سمجو مغرور دوس نداره


کلمات دیگر: