کلمه جو
صفحه اصلی

ponderous


معنی : پر زحمت، سنگین، وزین، خیلی سنگین
معانی دیگر : (بسیار) سنگین، پروزن، ثقیل، گران، ستبر، سترگ، گنده، کت و گنده، یغر، حجیم، فربه، کند و سنگین، سنگین و ناجور، (سبک نگارش یا سخن و غیره) سنگین و خسته کننده، مغلق و ملالت بار، سخت و کسل کننده، خیلی کودن

انگلیسی به فارسی

ستبر، سترگ، گنده، کت و گنده، یغر، حجیم، فربه


کند و سنگین، سنگین و ناجور


(سبک نگارش یا سخن و غیره) سنگین و خسته کننده، مغلق و ملالت بار، سخت و کسل کننده


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: ponderously (adv.), ponderousness (n.)
(1) تعریف: heavy or weighty.
مترادف: heavy, hefty, weighty
متضاد: light
مشابه: immense, labored, massive, overweight, prodigious

- The ponderous iron bells could not be hoisted to the top of the church tower.
[ترجمه وایبی] ناقوس های سنگین قابل حمل و برافراشتن در بالای برج کلیسا نبود.
[ترجمه ترگمان] در بالای برج کلیسا صدای ناقوس سنگینی به گوش نمی رسید
[ترجمه گوگل] زنگ های سنگین قابل توجهی نمی تواند به بالای برج کلیسا برسد

(2) تعریف: awkward or unwieldy because of weight or size.
مترادف: bulky, cumbersome, hulking, unwieldy
مشابه: awkward, clumsy, lumpish

- A knight could not easily move in his ponderous suit of armor.
[ترجمه وایبی] یک شوالیه در لباس زرهی سنگین خود نمی تواند براحتی حرکت کند.
[ترجمه ترگمان] در این موقع شوالیه نمی توانست به آسانی در دست زره سنگین خود حرکت کند
[ترجمه گوگل] یک شوالیه به راحتی نمیتواند در کت و شلوار پر اهمیت خود از زره پوش حرکت کند

(3) تعریف: heavily labored and dull.
مترادف: boring, dreary, dull, heavy-handed, labored, strained, tedious
متضاد: lively
مشابه: cumbersome, forced, heavy, stilted, tiresome, wearisome

- Many members of the congregation found themselves falling asleep during the long and ponderous sermon.
[ترجمه ترگمان] بسیاری از اعضای کلیسا در طی خطبه طولانی و سنگین خود را در خواب دیدند
[ترجمه گوگل] بسیاری از اعضای جماعت متوجه شدند که در طول خطبه طولانی و محکم فرو می روند

• heavy, weighty; ungainly, awkward; dull, boring, tedious
ponderous speech or writing is dull, lengthy, and serious; a literary word.
a ponderous person or object is large and heavy; a literary word.
a ponderous action is slow or clumsy; a literary word.

مترادف و متضاد

پر زحمت (صفت)
difficult, laborious, heavy, arduous, grinding, toilsome, effortful, ponderous, troublous

سنگین (صفت)
hard, serious, earnest, sober, laden, heavy, ponderous, burdensome, onerous, lumpish, lumpy, grave, hefty, weighty, cumbersome, loggy, logy, demure, unwieldy, saturnine, stodgy, weighted

وزین (صفت)
heavy, ponderous, massy, weighty

خیلی سنگین (صفت)
ponderous

heavy, cumbersome


Synonyms: awkward, bulky, burdensome, clumsy, cumbrous, dull, elephantine, graceless, hefty, huge, laborious, lifeless, lumbering, massive, onerous, oppressive, substantial, troublesome, unhandy, unwieldy, weighty


Antonyms: airy, buoyant, delicate, light, unburdensome


dreary, tedious


Synonyms: arid, barren, cardboard, dry, dull, heavy, humdrum, labored, lifeless, long-winded, monotonous, pedantic, pedestrian, plodding, prolix, stiff, stilted, stodgy, stuffy, vapid, verbose, wooden


Antonyms: fun, light


جملات نمونه

a ponderous weapon.

سلاح سنگین و سخت کاربرد.


the fat woman's ponderous movements.

حرکات کند و پرزحمت آن زن چاق.


1. a ponderous lecture
یک سخنرانی ثقیل و ملال آور

2. a ponderous load
بار گران

3. a ponderous piano
پیانوی سنگین و بزرگ

4. a ponderous weapon
سلاح سنگین و سخت کاربرد

5. the fat woman's ponderous movements
حرکات کند و پرزحمت آن زن چاق

6. the elephant shook its ponderous body violently
فیل جثه ی سترگ خود را به شدت تکان داد.

7. He had a rather slow and ponderous manner.
[ترجمه ترگمان]رفتارش آرام و سنگین بود
[ترجمه گوگل]او شیوه ای نسبتا کند و محتاطانه داشت

8. She watched the cow's ponderous progress.
[ترجمه ترگمان]با گام های سنگین گاو را نگاه می کرد
[ترجمه گوگل]او شاهد پیشرفت قابل توجه گاو بود

9. The ponderous reporting style makes the evening news dull viewing.
[ترجمه ترگمان]سبک گزارش دهی سنگین، اخبار عصرگاهی را کسل کننده می کند
[ترجمه گوگل]این سبک گزارش دهی محتاط باعث می شود که اخبار شبانه خیره کننده باشد

10. The fat woman's movements were ponderous.
[ترجمه ترگمان]حرکات آن زن فربه سنگین بود
[ترجمه گوگل]جنبش چربی زننده بود

11. He was rather slow, rather ponderous.
[ترجمه ترگمان]او نسبتا کند و سنگین بود
[ترجمه گوگل]او نسبتا آهسته بود، و نه محتاطانه

12. Holyfield had a considerable advantage over his ponderous opponent.
[ترجمه ترگمان]Holyfield از حریف ponderous برتری زیادی داشت
[ترجمه گوگل]هولیفیلد مزیت قابل توجهی نسبت به حیات عظیمش داشت

13. The system, though ponderous, works.
[ترجمه ترگمان]نظام، هرچند سنگین است، کار می کند
[ترجمه گوگل]سیستم، هر چند محتاطانه، کار می کند

14. He was a little ponderous, but it was thick strong muscle which made him so.
[ترجمه ترگمان]کمی سنگین بود، اما بدنی قوی و قوی داشت که او را وادار به این کار می کرد
[ترجمه گوگل]او کمی محتاط بود، اما عضله قوی ضخیم بود که او را ساخته بود

15. It seemed like such a ponderous and old-fashioned choice.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که این یک انتخاب سنگین و قدیمی است
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید چنین انتخاب وحشیانه و قدیمی بود

16. His films are ponderous, occasionally dull, always intriguing and kind of great.
[ترجمه ترگمان]فیلم های او سنگین و گاهی کسل کننده هستند، همیشه جذاب و مهربان هستند
[ترجمه گوگل]فیلم های او محتاط هستند، گاهی اوقات خسته کننده، همیشه جذاب و نوع عالی است

a ponderous load

بار گران


a ponderous piano

پیانوی سنگین و بزرگ


the elephant shook its ponderous body violently.

فیل جثه‌ی سترگ خود را به‌شدت تکان داد.


a ponderous lecture.

یک سخنرانی ثقیل و ملال‌آور.


He had a slow and ponderous manner.

او رفتاری آرام و وزین داشت.


پیشنهاد کاربران

ناخوشایند، ملال آور

( بسیار ) سنگین، پروزن، وزین، ثقیل، گران


کلمات دیگر: