فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: confuses, confusing, confused
مشتقات: confusing (adj.), confusedly (adv.), confusedness (n.)
• (1) تعریف: to combine in a disordered, unclear way; fail to distinguish between or among.
• مترادف: confound, mix, mix up
• متضاد: differentiate
• مشابه: blur, dizzy, jumble, lump together, mistake, muddle, scramble
- I called her by the wrong name because I confused her with another woman that I know from work.
[ترجمه ترگمان] اسم اشتباه او را صدا زدم، چون او را با یک زن دیگر که از کار می شناختم اشتباه کردم
[ترجمه گوگل] من او را با نام اشتباه نامیدم زیرا او را با یک زن دیگر که از کارم می دانستم اشتباه گرفتم
- He confused gratitude with love.
[ترجمه ترگمان] اون با عشق و عشق قاطی کرد
[ترجمه گوگل] او قدردانی را با عشق اشتباه گرفت
• (2) تعریف: to make obscure or indistinct.
• مترادف: befog, blur, muddy, obfuscate, obscure
• متضاد: clarify, elucidate, illuminate, simplify
• مشابه: becloud, fog, involve, jumble, perplex
- His irrelevant objections merely confused the issue.
[ترجمه ترگمان] اعتراض غیر مرتبط او فقط موضوع را سردرگم کرده بود
[ترجمه گوگل] اعتراضات نامطلوب او این مسئله را فقط گیج می کند
• (3) تعریف: to mislead or bewilder.
• مترادف: addle, befuddle, bewilder, daze, discombobulate, nonplus
• متضاد: enlighten
• مشابه: baffle, befog, bother, buffalo, confound, disconcert, dumbfound, evade, fluster, fog, fuddle, mislead, muddle, mystify, obfuscate, perplex, pother, puzzle, stun, stupefy, throw
- These badly written instructions have confused me completely.
[ترجمه ترگمان] این دستورها بد نوشته شده مرا به کلی گیج کرده است
[ترجمه گوگل] این دستورالعمل ها به طور کامل نوشته شده است
- As she gets more elderly, loud noises and bright lights increasingly confuse her.
[ترجمه ترگمان] هنگامی که او بیشتر مسن می شود، صداهای بلند و نوره ای درخشان به طور فزاینده ای او را گیج می کنند
[ترجمه گوگل] وقتی او سالمند تر می شود، صدای بلند و چراغ های روشن به طور فزاینده ای او را آشفته می کند
- It confuses me that he wants to change his will--it doesn't make any sense!
[ترجمه ترگمان] گیج می شوم که می خواهد اراده اش را تغییر دهد - با عقل جور در نمی اید!
[ترجمه گوگل] این باعث دلگرمی من است که او می خواهد اراده خود را تغییر دهد - هیچ معنایی ندارد!
- It confused the students when the teacher contradicted herself several times.
[ترجمه ترگمان] وقتی معلم چند بار با خودش مخالفت کرد، دانش آموزان را گیج کرد
[ترجمه گوگل] دانش آموزان هنگامی که معلم خود چندین بار با خود تردید داشت، گیج شد