کلمه جو
صفحه اصلی

chink


معنی : رخنه، شکاف، صدای بهم خوردن فلز، جرنگ جرنگ، چاک، درز پیدا کردن، شکافتن، طنین انداختن، درز گرفتن، خنده کردن
معانی دیگر : ترک، شکاف باریک، روزن، درز، روزنه، پاچنک، درزگیری کردن، آب بندی کردن، جرنگ کردن، ترنگیدن، جرنگ (مثل صدای به هم خوردن سکه و غیره)، (قدیمی - خودمانی) سکه، پول خرد، نقدینه

انگلیسی به فارسی

شکاف، رخنه، شکافتن، درزپیدا کردن، درز گرفتن، صدای به‌هم خوردن فلز، جرنگ‌جرنگ


چنبره، صدای بهم خوردن فلز، جرنگ جرنگ، شکاف، رخنه، چاک، درز پیدا کردن، شکافتن، درز گرفتن، طنین انداختن، خنده کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: (offensive slang) a Chinese person.
اسم ( noun )
• : تعریف: a narrow crack; crevice; fissure.
مترادف: crack, cranny, crevice, fissure
مشابه: breach, cleft, crevasse, fracture, furrow, gash, groove, rift, slit

- a chink between two boards in the floor
[ترجمه ترگمان] شکافی که بین دو تخته کف اتاق ایجاد شده بود
[ترجمه گوگل] شکاف میان دو تخته در کف
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: chinks, chinking, chinked
(1) تعریف: to create chinks in.
مترادف: crack
مشابه: break, cleave, furrow, gash, slit

(2) تعریف: to plug up chinks in.
مترادف: fill, plug up
مشابه: cement, close, plaster, stop up

- She chinked the walls of the log cabin.
[ترجمه ترگمان] دیوار کلبه چوبی را به صدا درآورد
[ترجمه گوگل] او دیوارهای کابین ورودی را پنهان کرد

• (slang) chinese person, one of chinese origin (derogatory)
crack, slit; sharp tinkling sound
make a sharp, tinkling sound; caulk or fill cracks
a chink is a very narrow opening.
when objects chink, they touch each other, making a short, light ringing sound. verb here but can also be used as a singular noun with the preposition 'of'. e.g....the chink of money.

مترادف و متضاد

Synonyms: aperture, cleft, crack, crevice, cut, fissure, gap, hole, rift, slit, slot, space


رخنه (اسم)
crack, breach, gap, hole, split, flaw, chink

شکاف (اسم)
crack, fracture, break, hiatus, breach, cut, incision, gap, craze, chap, split, flaw, chink, slot, notch, fraction, nick, breakthrough, seam, slit, slash, chasm, chine, suture, crevice, rip, cleft, rake, hair crack, interstice, scar, stoma

صدای بهم خوردن فلز (اسم)
chink

جرنگ جرنگ (اسم)
chink, tinkle, clangor, clangour, tintinnabulation

چاک (اسم)
cut, rift, incision, slashing, scissor, tear, split, chink, slot, slit, slash, suture, fissure, kerf, rip, hack, scotch, interstice, stoma

درز پیدا کردن (فعل)
chink

شکافتن (فعل)
fracture, rift, dispart, excise, split, rive, pierce, chink, slot, cleave, hackle, slit, fission, rip

طنین انداختن (فعل)
resonate, chink, jar, reverberate, ting

درز گرفتن (فعل)
caulk, chink, calk, seam, sew up

خنده کردن (فعل)
heehaw, jest, chaff, chink, laugh, giggle, chortle, crack up, nicker

opening


جملات نمونه

1. to chink a log cabin
کلبه ی چوبی را زاموسقه کاری و درزبندی کردن

2. he looked at them through a chink in the partition
از درز دیواره به آنها نگاه می کرد.

3. . . . if you close the door, she goes through a chink
. . . . در ار بندی سر از روزن برآرد

4. He watched them secretly, through a chink in the wall.
[ترجمه ترگمان]او آن ها را به طور مخفیانه نگاه می کرد، از شکافی در دیوار
[ترجمه گوگل]او آنها را مخفیانه، از طریق یک شیب در دیوار تماشا کرد

5. Sunlight entered the room through a chink in the curtains.
[ترجمه ترگمان]نور خورشید از شکاف لای پرده ها وارد اتاق شد
[ترجمه گوگل]نور خورشید از طریق یک پرده در پرده وارد اتاق شد

6. He peered through a chink in the curtains.
[ترجمه ترگمان]از شکافی که در پرده بود، خیره شد
[ترجمه گوگل]او از طریق یک پرده در پرده نگاه کرد

7. I peered through a chink in the curtains and saw them all inside.
[ترجمه ترگمان]از لای پرده به درون اتاق خیره شدم و همه آن ها را در داخل دیدم
[ترجمه گوگل]من از طریق یک پله در پرده ها نگاه کردم و همه آنها را در داخل دیدم

8. He peeped through a chink in the fence.
[ترجمه ترگمان]از شکافی در حصار سرک کشید
[ترجمه گوگل]او از طریق یک شمع در حصار پنهان شده بود

9. I noticed a chink of light at the end of the corridor.
[ترجمه ترگمان]در انتهای راهرو، یک chink نور را دیدم
[ترجمه گوگل]من متوجه شدم که نور در انتهای راهرو وجود دارد

10. The chink in the sister's armour now made her cry the more.
[ترجمه ترگمان]صدای chink در زره خواهر او را بیشتر گریه می کرد
[ترجمه گوگل]اکنون شمشیر در زره خواهر او را بیشتر گریه می کند

11. Perhaps these thin areas are the chink in the armour.
[ترجمه ترگمان]شاید این مناطق باریک the در زره است
[ترجمه گوگل]شاید این نواحی نازک در زره باشد

12. The chink in this otherwise disarming argument is that Nature exists only to the extent that we comprehend it.
[ترجمه ترگمان]شکاف در این بحث برای خلع سلاح این است که طبیعت فقط تا اندازه ای وجود دارد که ما آن را درک می کنیم
[ترجمه گوگل]این نکته در این استدلال که در غیر اینصورت خلع سلاح است این است که طبیعت تنها تا حدی که ما آن را درک می کنیم وجود دارد

13. Lissen, and lissen real good, chink boy.
[ترجمه ترگمان]گوش بده گوش بده، گوش بده، پسر جان
[ترجمه گوگل]لیسن، و لیسن خوب خوب، پسر چنگ زدن

14. Through a chink in the shutter we could see Ralph.
[ترجمه ترگمان]از میان شکافی در کرکره که می توانستیم رالف را ببینیم
[ترجمه گوگل]از طریق یک شیب در شاتر می توانیم رالف را ببینیم

... if you close the door, she goes through a chink

.... در ار بندی سر از روزن برآرد


He looked at them through a chink in the partition.

از درز دیواره به آنها نگاه می‌کرد.


to chink a log cabin

کلبه‌ی چوبی را درزبندی کردن


Empty bottles chinked in the sack.

بطری‌های خالی در کیسه جرنگ‌جرنگ می‌کردند.


پیشنهاد کاربران

chink in sb's armour : [مجازا] نقطه ضعف کسی

سجاف


کلمات دیگر: