کلمه جو
صفحه اصلی

tramp


معنی : اواره، ولگرد، اوارگی، صدای پا، ولگردی، با صدا راه رفتن
معانی دیگر : (محکم) پا گذاشتن، (با پا) فشردن، کوفتن، (با گام های سنگین) راه رفتن، (کلش کلش کنان) گام برداشتن، راه رفتن، پیاده روی کردن، قدم زدن، راه پیمایی کردن، خانه به دوش، قلندر، عیار، صدای پا (به ویژه اگر سنگین باشد)، گرم گرم، گرپ گرپ، رجوع شود به: trample، ولگردی کردن، عیاری کردن، قلندری کردن، (گدایی و ) دوره گردی کردن، رهنوردی، قدم زنی، گام زنی، دوره گردی، خانه به دوشی، (کشتی باری فاقد برنامه ی سفر معین که هر جا بشود برای بارگیری یا مسافرگیری توقف می کند) کشتی ولگرد، (صفحه ی آهنی که به پاشنه ی کفش می کوبند تا دوام آن بیشتر شود) آهن پاشنه، اسمان جل، خانه بدوش، با پا لگد کردن، اوره بودن، فاحشه

انگلیسی به فارسی

ولگرد، اسمان جل، خانه بدوش، با صدا راه رفتن،پیاده روی کردن، با پا لگد کردن، اوره بودن، ولگردی کردن، آواره، فاحشه، اوارگی، ولگردی، صدای پا


ولگردی، ولگرد، اواره، اسمان جل، فاحشه، اوارگی، صدای پا، با پا لگد کردن، با صدا راه رفتن، پیادهروی کردن، اوره بودن، ولگردی کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: tramps, tramping, tramped
(1) تعریف: to walk with forceful, heavy steps.
مترادف: slog, stomp
مشابه: plod, stride, stump, trudge

- We heard him as he angrily tramped through the kitchen.
[ترجمه ترگمان] همچنان که با عصبانیت در آشپزخانه قدم می زد، صدای او را شنیدیم
[ترجمه گوگل] ما او را شنیده ایم چون او به طرز وحشیانه از طریق آشپزخانه گریخت

(2) تعریف: to tread heavily (usu. fol. by on or upon).
مترادف: stamp, stomp, trample, tread
مشابه: step

- Don't tramp on the weak floorboards.
[ترجمه ترگمان] کف اتاق ضعیف را لگد نکن
[ترجمه گوگل] در طبقه کف پوش ضعیف نشوید

(3) تعریف: to advance on foot, esp. at a steady, even gait; march or hike.
مترادف: stride
مشابه: hike, march, walk

- The soldiers tramped along the road.
[ترجمه ترگمان] سربازان در جاده پیش می رفتند
[ترجمه گوگل] سربازان در امتداد جاده سوار شدند

(4) تعریف: to wander or voyage aimlessly, as a vagabond.
مترادف: roam, rove, traipse, wander
مشابه: gad, meander, peregrinate, ramble, travel

- He escaped from prison and tramped through the countryside.
[ترجمه ترگمان] او از زندان فرار کرد و در حومه شهر به راه افتاد
[ترجمه گوگل] او از زندان فرار کرد و از طریق حومه عبور کرد
فعل گذرا ( transitive verb )
(1) تعریف: to cross or go along on foot.
مترادف: walk
مشابه: cross, perambulate, peregrinate, roam, rove, travel

- He tramped the roads in search of her.
[ترجمه ترگمان] در جستجوی او به راه افتاد
[ترجمه گوگل] او جاده ها را در جستجوی او راه می انداخت

(2) تعریف: to tread heavily upon; trample.
مترادف: stomp, trample
مشابه: crush, squash

- Please don't tramp these small flowers.
[ترجمه ترگمان] لطفا این گل کوچک را خرد نکن
[ترجمه گوگل] لطفا این گل های کوچک را بچرخانید

(3) تعریف: to cover or travel across idly or as a vagabond.
مترادف: ramble, roam, rove
مشابه: peregrinate, wander

- We tramped the countryside all summer.
[ترجمه ترگمان] تمام تابستان در حومه شهر قدم زدیم
[ترجمه گوگل] ما در تمام تابستان حومه شهر را می گذرانییم
اسم ( noun )
مشتقات: tramper (n.)
(1) تعریف: a heavy tread, the act of walking with such a tread, or the sound made in so doing.
مترادف: stomp
مشابه: plod, stride, trample, tread, trudging

(2) تعریف: a long walk at a steady pace; march or hike.
مترادف: hike, march
مشابه: trudge, walk

(3) تعریف: one who travels on foot with no fixed destination, esp. one who lives by begging or doing odd jobs; vagabond.
مترادف: bum, hobo, vagabond, vagrant
مشابه: derelict, itinerant, panhandler

(4) تعریف: a person, esp. a woman, who is sexually promiscuous.
مترادف: bimbo, hussy, slut
مشابه: harlot, hooker, prostitute, tart, trollop, whore

(5) تعریف: a cargo ship with no fixed route or schedule; tramp steamer.
مترادف: tramp steamer
مشابه: freighter

• walk, trek; beggar, vagabond; woman of loose morals, prostitute
wander, rove, loiter, travel by foot; trample over; trudge, tread heavily
a tramp is a person with no permanent home or job who gets money by doing occasional work or by begging.
if you tramp somewhere, you walk there with slow, heavy footsteps.

مترادف و متضاد

اواره (اسم)
runabout, gadabout, tramp, wanderer, straggler, immigrant, straggle

ولگرد (اسم)
stray, loafer, blackguard, tramp, vagabond, hooligan, rambler, gangrene, footer, straggler, larrikin, roamer, runner, prowler, swinger

اوارگی (اسم)
tramp, dispersion, vagrancy

صدای پا (اسم)
tramp, plod, step, pad

ولگردی (اسم)
stray, ramble, tramp, profligacy, vagrancy, vagabondage, vagabondism

با صدا راه رفتن (فعل)
tramp, footslog

person who is poor, desperate


Synonyms: beggar, bum, derelict, down-and-out, drifter, floater, hitchhiker, hobo, homeless person, loafer, outcast, panhandler, vagabond, vagrant, wanderer


heavy walk


Synonyms: cruise, excursion, expedition, footfall, footstep, hike, jaunt, march, ramble, saunter, slog, stomp, stroll, tour, traipse, tread, trek, turn, walking trip


Antonyms: tiptoeing


walk heavily


Synonyms: crush, footslog, gallop, hike, hop, march, navigate, plod, pound, ramble, range, roam, rove, slog, stamp, stodge, stomp, stroll, stump, thud, toil, tour, traipse, trample, tread, trek, trip, tromp, trudge, walk over


Antonyms: tiptoe


جملات نمونه

1. a tramp dog
سگ ولگرد

2. a tramp grappled him in the street
در خیابان ولگردی با او دست به گریبان شد.

3. the tramp of the hooves of wild horses
گرپ گرپ سم اسبان وحشی

4. to tramp on someone's foot
روی پای کسی پا گذاشتن

5. the rhythmic tramp of soldiers
صدای پای موزون سربازان

6. The tramp was arraigned on a charge of stealing.
[ترجمه ترگمان]مرد ولگرد به اتهام دزدی حاضر شده بود
[ترجمه گوگل]ولگردی به اتهام سرقت ادعا شد

7. The tramp frightened her by talking to her.
[ترجمه ترگمان]مرد ولگرد با حرف زدن با او، او را می ترساند
[ترجمه گوگل]ولادیمیر او را با صحبت کردن با او ترساند

8. The tramp carried his belongings in a pack on his back.
[ترجمه yas] ولگردی وسایلش را در یک بسته بر پشتش حمل کرد
[ترجمه ترگمان]مرد ولگرد وسایلش را به پشتش حمل کرد
[ترجمه گوگل]ولگردی متعلقات خود را در یک بسته در پشت خود حمل کرد

9. The old tramp shambled up to me.
[ترجمه ترگمان]آن ولگرد پیر با پنجه پا به طرف من آمد
[ترجمه گوگل]ولگرد قدیمی من را به هم زد

10. The tramp was found lying on the floor face downwards.
[ترجمه ترگمان]مرد ولگرد روی زمین دراز کشیده بود و روی زمین افتاده بود
[ترجمه گوگل]جارو کشیدن روی صورت کف رو به پایین بود

11. It's a fishy story that a tramp deposited quite a lot of money in the bank yesterday.
[ترجمه ترگمان]این یک داستان fishy است که یک مرد ولگرد دیروز پول زیادی در بانک گذاشته است
[ترجمه گوگل]این یک داستان ماهیانه است که یک جاسوسی پول زیادی را در بانک سپرده است دیروز

12. He's a tramp and used to living rough.
[ترجمه ترگمان]او یک ولگرد است و قبلا خشن زندگی می کرد
[ترجمه گوگل]او یک جاسوسی است و به زحمت زندگی می کند

13. Chaplin was at his best playing the little tramp.
[ترجمه ترگمان]Chaplin بهترین نقش آن مرد ولگرد را بازی می کرد
[ترجمه گوگل]چپلین در بهترین حالت خود را با ولگرد کمی بازی کرد

14. The tramp always keeps his eyes peeled for coins lying on the ground.
[ترجمه ترگمان]مرد ولگرد همیشه چشم هایش را برای سکه های روی زمین باز می کند
[ترجمه گوگل]ولادت همیشه چشمان خود را برای سکه های دروغین روی زمین پاک می کند

15. We had a long tramp home.
[ترجمه ترگمان]راه درازی در پیش داشتیم
[ترجمه گوگل]ما یک خانه ی بلند بلند داشتیم

16. He planned to tramp the whole country.
[ترجمه ترگمان]او قصد داشت تمام کشور را ترک کند
[ترجمه گوگل]او برنامه ریزی کرده بود که کل کشور را به دام انداخت

to tramp on someone's foot

روی پای کسی پا گذاشتن


Women were tramping grapes to make wine.

زن‌ها برای ساختن شراب انگورها را لگد می‌کردند (با پا می‌کوبیدند).


The hunters were tramping the forest all night.

تمام شب شکارچیان خش‌خش‌کنان در جنگل گام می‌زدند.


he tramped in search of a tail....

در دم طلبی قدم همی زد...


He spent his holidays tramping in the desert.

تعطیلات خود را به رهنوردی در صحرا گذراند.


a tramp dog

سگ ولگرد


the rhythmic tramp of soldiers

صدای پای موزون سربازان


the tramp of the hooves of wild horses

گرپ‌گرپ سم اسبان وحشی


پیشنهاد کاربران

بدکاره

گدای ولگرد

a person with no home or job who travels from place to place, usually asking people in the street for food or money. Ox

to walk, tread, or step especially heavily . Mer

با توجه به تعریف آکسفورد فکر می کنم معادل زیر مناسب باشه:
آس و پاس


با توجه به تعریف آکسفورد فکر می کنم معادل زیر مناسب باشه:
خانه به دوش

با توجه به تعریف آکسفورد فکر می کنم معادل زیر مناسب باشه:
آسمون جل

بی خانمان

ولگرد.
برای یادسپاری اسان تر کلمات بهتر است از کلمات مشابه ( خصوصا اشنا ) در ساخت یک جمله استفاده کرد:
:Trump is tramp
ترامپ ولگرد است.

به انگلیسی آمریکایی بمعنی، بدکاره، فاحشه، جنده، زن ولگرد.

tramp ( حمل‏ونقل دریایی )
واژه مصوب: آزادپیما
تعریف: نوعی کشتی باربری که تابع برنامۀ منظم تردد نیست


کلمات دیگر: