کلمه جو
صفحه اصلی

discerning


معنی : فهمیده، بینا
معانی دیگر : اهل تمیز، بصیر، نیمادگر

انگلیسی به فارسی

فهمیده، بینا


انگلیسی به انگلیسی

• discriminating, wise, perceptive, shrewd
a discerning person is good at judging the quality of something.

مترادف و متضاد

فهمیده (صفت)
understanding, knowing, discerning

بینا (صفت)
perspicacious, discerning, seeing

discriminating


Synonyms: acute, astute, bright, brilliant, clear-sighted, clever, critical, gnostic, ingenious, insighted, insightful, intelligent, judicious, knowing, knowledgeable, penetrating, perceptive, percipient, perspicacious, piercing, sagacious, sage, sensitive, sharp, shrewd, subtle, wise


Antonyms: disregardful, neglectful, negligent, overlooking, undiscerning, undiscriminating


جملات نمونه

1. a discerning critic
هنرسنج پردرایت

2. one of the discerning notables
یکی از بزرگان اهل تمیز

3. She is incapable of discerning right from wrong.
[ترجمه ترگمان]او قادر به تشخیص درستی از اشتباه نیست
[ترجمه گوگل]او ناتوان است که از اشتباه برآید

4. The discerning customer will recognize this as a high quality product.
[ترجمه ترگمان]مشتری باهوش این را به عنوان یک محصول با کیفیت بالا تشخیص خواهد داد
[ترجمه گوگل]مشتری دلسرد کننده این را به عنوان یک محصول با کیفیت بالا شناخت

5. She is a very discerning art critic.
[ترجمه ترگمان]او یک منتقد هنری بسیار باهوش است
[ترجمه گوگل]او منتقد هنری بسیار متفکر است

6. Politicians are good at discerning public opinion.
[ترجمه ترگمان]سیاستمداران در تشخیص نظرات مردم خوب هستند
[ترجمه گوگل]سیاستمداران معتقدند که افکار عمومیاش را درک می کنند

7. Nigel wondered if any film star would be discerning enough to employ him if he applied for a chauffeur's job.
[ترجمه ترگمان]نی گل از خود می پرسید اگر یک ستاره سینما می تواند به اندازه کافی باهوش باشد که او را استخدام کند اگر شغل راننده را به کار بگیرد
[ترجمه گوگل]نایجل فکر می کند که اگر ستاره فیلم کافی باشد تا او را استخدام کند، اگر او برای کار شاکر درخواست کند

8. At least there were a few discerning spirits in Yorkshire.
[ترجمه ترگمان]حداقل چند نفر در یورک شر وجود داشتند
[ترجمه گوگل]حداقل یکی از روحیه های تشویق در یورکشر وجود دارد

9. Full football kit for a discerning 10-year-old will probably cost parents about £40.
[ترجمه ترگمان]کیت کامل فوتبال برای a ۱۰ ساله احتمالا ۴۰ پوند برای والدین هزینه خواهد داشت
[ترجمه گوگل]کیت فوتبال کامل برای 10 ساله متفکر احتمالا پدر و مادر حدود 40 پوند هزینه خواهد داشت

10. More discerning diners can sample such traditional Biltmore fare as gulf shrimp and crab claws on ice.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از افراد discerning می توانند از چنین کرایه Biltmore سنتی به عنوان میگو و پنجه های خرچنگ دریایی در یخ استفاده کنند
[ترجمه گوگل]افراد باهوش تر می توانند نمونه هایی از قیمت های سنتی بیلتمور را مانند میگوهای خلیج و چنگال خرچنگ بر روی یخ نشان دهند

11. Discerning investors will find the guide useful.
[ترجمه ترگمان]سرمایه گذاران Discerning راهنما را مفید خواهند یافت
[ترجمه گوگل]سرمایه گذاران قابل اطمینان راهنمای مفید را پیدا خواهند کرد

12. A superb choice for the discerning holidaymaker.
[ترجمه ترگمان]یه انتخاب عالی برای تشخیص holidaymaker
[ترجمه گوگل]یک انتخاب فوق العاده برای تعطیلات متفکر

13. The book will charm discerning readers.
[ترجمه کاربر] این کتاب خوانندگان فهیم را جذب خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]این کتاب خوانندگان را قادر خواهد ساخت
[ترجمه گوگل]این کتاب خوانندگان محترم را جذاب می کند

14. For smart people, discerning people, the clutter and crush had eventually become too much.
[ترجمه ترگمان]برای افراد باهوش، تشخیص افراد، درهم و برهم زدن و درهم شکستن در نهایت خیلی زیاد شده است
[ترجمه گوگل]برای افراد هوشمند، افراد متمول، سر و صدا و سرخ شدن در نهایت تبدیل به بیش از حد شد

one of the discerning notables

یکی از بزرگان اهل تمیز


a discerning critic

هنرسنج پردرایت


پیشنهاد کاربران

باکمالات

آگاهانه

تیزبین، نکته سنج، تیزفهم، باریک بین

discerning eye:درک و شعور بالا داشتن. فهمیده بودن


کلمات دیگر: