کلمه جو
صفحه اصلی

bloodcurdling


معنی : ترس اور، وحشتناک
معانی دیگر : ترسناک و دهشت انگیز

انگلیسی به فارسی

ترس‌آور، وحشتناک


خونریزی، وحشتناک، ترس اور


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: causing extreme fright; horrifying.

- bloodcurdling screams
[ترجمه ترگمان] جیغ گوش خراش
[ترجمه گوگل] خونریزی بینی فریاد می زند

• terribly frightening, horrible
a bloodcurdling sound or story is very frightening and horrible.

مترادف و متضاد

ترس اور (صفت)
fearful, terrible, awesome, bloodcurdling, horrible, eye-opening

وحشتناک (صفت)
terrible, dreadful, frightful, bloodcurdling, grisly, direful

جملات نمونه

1.
سهمگین،وحشت انگیز

2. He let out a bloodcurdling scream.
[ترجمه ترگمان]جیغی وحشتناک کشید
[ترجمه گوگل]او فریاد خونریزی را رها کرد

3. We have seen the bloodcurdling letters that he has sent to electors about what may happen if Labour is returned.
[ترجمه ترگمان]ما نامه های bloodcurdling را دیده ایم که او برای انتخاب کنندگان در مورد اتفاقی که ممکن است در صورت بازگشت حزب کارگر رخ دهد، فرستاده است
[ترجمه گوگل]ما شاهد نامه های خونخوارانه ای هستیم که او برای انتخابات فرستاده است که چه اتفاقی می افتد اگر کار بازگردد

4. Even my bloodcurdling tale of the Curse of El Jocoso had not prevailed.
[ترجمه ترگمان]حتی داستان bloodcurdling نفرین آل Jocoso غالب نشده بود
[ترجمه گوگل]حتی داستان خونخوار من از غم و اندوه ال جاکووس غالب نبود

5. Why to see bloodcurdling thing always forget to be not dropped?
[ترجمه ترگمان]چرا همیشه چیزی را که همیشه فراموش می کنی از دست ندهد؟
[ترجمه گوگل]چرا برای دیدن چیزی که خونریزی می کنید، همیشه فراموش نکنید که رها شود؟

6. Now and then is seeing bloodcurdling thing stimulate cerebrum good be bad?
[ترجمه ترگمان]هم اکنون دیدن آن چیزی است که مخ را تحریک می کند که خوب باشد؟
[ترجمه گوگل]در حال حاضر و بعد از دیدن چیزی که خونریزی می کند، مغز مغزی خوب را بد می کند؟

7. Saw bloodcurdling thing, how OK be pacified mood?
[ترجمه ترگمان]خوب، چه خوب بود که این آرامش او را تسکین می داد؟
[ترجمه گوگل]چیزی که خونریزی می کند، چگونگی خلق و خوی آرام است؟

8. Consider through relapsing venomous scheme of a bloodcurdling held his mind.
[ترجمه ترگمان]فکر کنید که فکر venomous دوباره ذهن او را تسخیر کرده
[ترجمه گوگل]از طریق بازنویسی سم زدایی از خونریزی، ذهن خود را در نظر بگیرید

9. How correctional suggestion of him bloodcurdling psychology?
[ترجمه ترگمان]یک پیشنهاد تادیبی در مورد او چگونه روانشناسی را مورد بررسی قرار می دهد؟
[ترجمه گوگل]چگونه پیشنهاد اصلاح او از خونریزی روانشناسی؟

10. The war whoop of the American Indian was bloodcurdling.
[ترجمه ترگمان]صدای جنگ of آمریکایی bloodcurdling بود
[ترجمه گوگل]جنگ جنگجوی هندوستان خونین بود

11. At that moment a small child lunged into the room and gave a bloodcurdling scream.
[ترجمه ترگمان]در همان لحظه یک بچه کوچک به داخل اتاق پرید و جیغ bloodcurdling کشید
[ترجمه گوگل]در آن لحظه یک کودک کوچک به اتاق زد و به فریاد خونریزی افتاد

12. The howl of wolves coming from far away is very bloodcurdling.
[ترجمه ترگمان]زوزه گرگ ها از دوردست خیلی وحشتناک است
[ترجمه گوگل]جادو گرگ ها از دور بسیار خونخوار است

13. The thief was bited by the keeper dog so hard that he gave a bloodcurdling shriek.
[ترجمه ترگمان]دزد نگهبان سگ نگهبان را چنان محکم گرفته بود که فریاد bloodcurdling به گوش رسید
[ترجمه گوگل]این دزد توسط سگ نگهبان به شدت مورد ضرب و شتم قرار گرفت

پیشنهاد کاربران

Very frightening

وحشتناک

ترسناک
the warrior's blood - curdling cry

وحشت زا
هراس انگیز


کلمات دیگر: