کلمه جو
صفحه اصلی

flounce


معنی : حرکت تند و ناگهانی، جست و خیرز، جولان، چین دار کردن حاشیه لباس، چین دار کردن حاشیه لباس، تقلا کردن، پرت کردن
معانی دیگر : (با تندی یا طرز پرخاش آمیز) حرکت کردن، (ناگهان یا از روی خشم و غیره) تکان خوردن، پرخاشیدن، لول خوردن، (در بستر و غیره) جم خوردن، (ناگهان) غلت زدن، غلت و واغلت خوردن، (دوزندگی) چین، والان، پلیسه دار، پف کرده و چین دار (مانند برخی آستین های قدیمی)، حرکت تند و ناگهانی بدن

انگلیسی به فارسی

حرکت تند و ناگهانی (بدن)، جست‌و‌خیز، چین‌دار کردن حاشیه لباس، پرت کردن، تقلا کردن، جولان


فلاون، حرکت تند و ناگهانی، جست و خیرز، جولان، چین دار کردن حاشیه لباس، پرت کردن، تقلا کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: flounces, flouncing, flounced
(1) تعریف: to go or move in an abrupt, jerky, impatient manner (often fol. by out, away, or the like).
مشابه: fling

- She flounced by without speaking to us.
[ترجمه ترگمان] بدون اینکه با ما حرف بزند به راه خود رفت
[ترجمه گوگل] او بدون صحبت کردن با ما بیرون رفت

(2) تعریف: to flop about, twist, or flounder.
اسم ( noun )
• : تعریف: the act or motion of flouncing.
اسم ( noun )
• : تعریف: a wide ruffle or gathered strip of material, attached along its upper edge, as to a curtain, bedspread, or garment.
مشابه: bustle, ruffle
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: flounces, flouncing, flounced
• : تعریف: to trim by attaching one or more flounces to.

• decorative gather, ruffle (on fabric); irritated movement
move in an irritated manner; decorate with a ruffle
when people flounce somewhere, they walk there quickly in an angry way, trying to draw attention to themselves.

مترادف و متضاد

bounce; intermittently move


حرکت تند و ناگهانی (اسم)
flounce

جست و خیرز (اسم)
flounce

جولان (اسم)
parade, flounce

چین دار کردن حاشیه لباس (اسم)
flounce

چین دار کردن حاشیه لباس (فعل)
flounce

تقلا کردن (فعل)
labor, heave, agonize, slog, tussle, scramble, struggle, tug, attempt, wrestle, put out, flounce, lay to

پرت کردن (فعل)
precipitate, toss, shy, launch, throw, fling, hurl, hurtle, flounce, jaculate

Synonyms: fling, jerk, mince, nancy, prance, sashay, spring, stamp, storm, strut, swish, throw, toss


جملات نمونه

1. She flounced out of the room.
[ترجمه ترگمان]از اتاق بیرون رفت
[ترجمه گوگل]او از اتاق خارج شد

2. She flounced out of my room in a huff.
[ترجمه ترگمان]با اوقات تلخی از اتاقم بیرون رفت
[ترجمه گوگل]او از خانه من خارج شد

3. She flounced out of the house.
[ترجمه ترگمان]به سمت بیرون از خانه رفت
[ترجمه گوگل]او از خانه خارج شد

4. She walked off with a flounce.
[ترجمه ترگمان]با a به راه افتاد
[ترجمه گوگل]او با یک فلامنزه راه می رفت

5. He flounced out of the room in a rage.
[ترجمه ترگمان]با خشم از اتاق بیرون رفت
[ترجمه گوگل]او از خشم خارج شد

6. The horse flounced on the slippery iced path.
[ترجمه ترگمان]اسب به سمت مسیر سرد سرد و لغزنده حرکت کرد
[ترجمه گوگل]اسب روی مسیر یخ زده لغزنده شده است

7. She will flounce and argue when asked to leave the room.
[ترجمه ترگمان]وقتی از او خواسته شد که اتاق را ترک کند، او دست و پا می زند و بحث می کند
[ترجمه گوگل]هنگامی که خواسته می شود اتاق را ترک کند، او فریاد می زند و استدلال می کند

8. She left the room with a flounce.
[ترجمه ترگمان]با چین های کوچک از اتاق بیرون رفت
[ترجمه گوگل]او اتاق را با یک فانوس ترک کرد

9. He was vexed and flounced out of the dining room.
[ترجمه ترگمان]ناراحت بود و به زحمت از اتاق ناهارخوری بیرون رفت
[ترجمه گوگل]او از اتاق ناهار خجالت زده بود

10. She flounced about like a mad woman.
[ترجمه ترگمان]مثل یک زن دیوانه به راه افتاد
[ترجمه گوگل]او مانند یک زن دیوانه گشت

11. Mr Williams refused his friend's advice and flounced out of the office.
[ترجمه ترگمان]آقای ویلیامز پیشنهاد دوستش را رد کرد و از دفتر بیرون رفت
[ترجمه گوگل]آقای ویلیامز از مشاوره دوستش رد شد و از دفتر خارج شد

12. She flounced out of the room, swearing loudly.
[ترجمه ترگمان]به زحمت از اتاق بیرون رفت و با صدای بلند فحش داد
[ترجمه گوگل]او خارج از اتاق بیرون رفته و با صدای بلند فریاد کشید

13. Then Bette flounced up and cleared her throat nervously.
[ترجمه ترگمان]بعد سرش را بلند کرد و با حالتی عصبی گلویش را صاف کرد
[ترجمه گوگل]سپس بت فریاد زد و گلویش را با عصبانیت پاک کرد

14. Most whites likely to sympathise with it flounced out of his National Party long ago.
[ترجمه ترگمان]بیشتر سفیدی که از مدت ها پیش از حزب ملی او بیرون کشیده می شد، احساس همدردی می کرد
[ترجمه گوگل]بیشتر سفیدپوستان به احتمال زیاد با آن همدردی می کنند

15. Miranda Panda, very pleased with herself, flounced back to her seat.
[ترجمه ترگمان]میراندا پاندا خیلی از خودش خوشش آمد و به سمت صندلی اش رفت
[ترجمه گوگل]میراندا پاندا، با خود بسیار خوشحال شد، به صندلی اش برگشت

She threw the book to the floor and flounced out of the room.

کتاب را بر زمین افکند و پرخاش‌کنان از اتاق خارج شد.


پیشنهاد کاربران

نوار دور لباس
The dress had red satin flounces at the bottom.

با غرض رفتن

# He flounced out of the room in a rage
# She flounced out of the room, swearing loudly
# She flounces into the room and does not speak to him


کلمات دیگر: