کلمه جو
صفحه اصلی

biddable


معنی : رام، فرمانبردار، مطیع، پیشنهادشدنی
معانی دیگر : دربازی ورق دارای دست قوی که قابل توپ زدن باشد

انگلیسی به فارسی

فرمانبردار، مطیع، (دربازی ورق) دارای دست قوی که قابل توپ زدن باشد، پیشنهاد شدنی


قابل قبول، فرمانبردار، مطیع، پیشنهادشدنی، رام


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: biddably (adv.), biddability (n.)
(1) تعریف: willing to do another's bidding; amenable; obedient.
متضاد: disobedient, recalcitrant, uncooperative, willful
مشابه: docile

(2) تعریف: in card games, capable of being bid on.

- a biddable hand in bridge
[ترجمه ترگمان] یک دست biddable روی پل
[ترجمه گوگل] یک دست قابل اعتماد در پل

• able to be bid on; obedient

مترادف و متضاد

رام (صفت)
domestic, tame, amenable, docile, meek, manageable, obedient, biddable, treatable, governable

فرمانبردار (صفت)
subordinate, obedient, biddable, obsequious

مطیع (صفت)
subordinate, subject, conformable, docile, obedient, submissive, limber, biddable, dutiful, duteous

پیشنهاد شدنی (صفت)
biddable

جملات نمونه

1. Valerie was the most biddable of daughters.
[ترجمه ترگمان] والری \"most دختر بود\"
[ترجمه گوگل]والری بیشترین تعداد دختران را داشت

2. Most professionals were a deferential, biddable lot.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از افراد حرفه ای احترام زیادی داشتند
[ترجمه گوگل]اکثر حرفه ای ها یک مقدار بسیار محرمانه و قابل قبول بودند

3. She found Hyacinth, placid and biddable, an agreeable playmate and Mada Joyce a fine source of entertainment.
[ترجمه ترگمان]او hyacinth، متین و biddable، همبازی خوبی پیدا کرد و با Mada که از آن لذت بخش بود، لذت بخش بود
[ترجمه گوگل]او هیسینت را پیدا کرد، جادو و جادوگر، دوست داشتنی دوست داشتنی و مادا جویس، منبع خوبی از سرگرمی است

4. For years she'd been so meek, so biddable to this man, and all for what?
[ترجمه ترگمان]سال ها بود که این مرد بسیار بردبار و با این مرد مهربان بود، و برای چه؟
[ترجمه گوگل]سالهاست که او خیلی آرام بوده است، بنابراین برای این مرد قابل مقایسه است و همه چیز برای چه؟

5. A more gentle and biddable invalid. can Kingsley.
[ترجمه ترگمان] یه ادم ملایم تر و biddable کینگزلی میتونه
[ترجمه گوگل]نامناسب تر و نامناسب تر می تواند Kingsley باشد

6. Intelligent, keen and biddable, with a strong will to please. Kindly nature, with no trace of aggression or undue shyness.
[ترجمه ترگمان]باهوش، مشتاق و مشتاق، با اراده قوی طبیعت مهربان، بدون هیچ ردی از خشونت و یا خجالت بی مورد
[ترجمه گوگل]هوشمند، مشتاق و قابل قبول، با خواست قوی لطفا لطفا طبیعت، بدون هیچ گونه تهاجمی یا خجالتآور بودن

7. Your brother, on the other hand, was as biddable as a shepherd's dog.
[ترجمه ترگمان]برادر شما در طرف دیگر مثل سگ چوپان نمایان بود
[ترجمه گوگل]برادر شما، از سوی دیگر، به عنوان یک سگ چوپان بود

8. She was biddable, tractable. If Michael found some slight task for her to do, she did it without comment, without complaint, but then she would return to her chair.
[ترجمه ترگمان]او در آن حالت biddable و tractable بود اگر مایکل وظیفه کوچکی برای انجام دادن داشت، این کار را بدون اظهار نظر انجام می داد، بدون شکایت، اما بعد به صندلی اش باز می گشت
[ترجمه گوگل]او قابل پرداخت بود، قابل اجتناب بود اگر مایکل بعضی از کارهای کوچک را برای او انجام داد، او بدون نظر بدون شک شکایت کرد، اما بعد به صندلی برگشت

9. A more gentle and biddable invalid. can hardly be conceived(Henry Kingsley.
[ترجمه ترگمان]آدم more و biddable است به سختی می تواند درک شود (هنری کینگزلی)
[ترجمه گوگل]نامناسب تر و نامناسب تر به سختی می توان درک کرد (هنری کینگلی

10. Lucinda was tall and beautiful, and most times obedient and biddable.
[ترجمه ترگمان]لوسیندا بلند و زیبا بود و اغلب مطیع و biddable
[ترجمه گوگل]لوسیندا بلند و زیبا بود و اغلب اوقات مطیع و قابل قبول بود

11. Men are seen as the enemy and are fought through re-education away from the colonialist ideas that women should be quiet and biddable.
[ترجمه ترگمان]مردان به عنوان دشمن دیده می شوند و از طریق آموزش مجدد از عقاید استعماری فرار می کنند که زنان باید ساکت و آرام باشند
[ترجمه گوگل]مردان به عنوان دشمن شناخته می شوند و از طریق بازآموزی دور از ایده های استعمارگرانه که زنان بایستی آرام و قابل قبول باشند، مبارزه می کنند

12. These strong-eyed dogs have been bred to work in this style. They have also been bred for working temperament, to be biddable working for and with their handler.
[ترجمه ترگمان]این سگ های با چشم قوی برای کار کردن در این سبک پرورش داده شده اند آن ها همچنین برای خلق و خوی کار، برای کار کردن با مربی خود پرورش داده شده اند
[ترجمه گوگل]این سگ های با چشم های روشن به این سبک کار می کنند آنها همچنین برای خلق و خوی کار می کنند تا بتوانند با کارکنان خود کار کنند

13. Good natured, placid in basic disposition and fond of children, very devoted, obedient, biddable and eager to work.
[ترجمه ترگمان]مهربان، آرام، با خلق و خوی ابتدایی و دوست داشتن بچه ها، بسیار وفادار و مشتاق و مشتاق کار بودند
[ترجمه گوگل]خوشبختی، آرامش در موقعیت اساسی و علاقه به فرزندان، بسیار متعهد، مطیع، قابل قبول و مشتاق به کار است

14. In truth, the Chinese couldn't believe their luck in finding such a naive and biddable partner as Kissinger.
[ترجمه ترگمان]در حقیقت، چینی ها نمی توانند شانس خود را در یافتن یک شریک ساده و biddable به عنوان Kissinger باور کنند
[ترجمه گوگل]در حقیقت، چینی ها نمیتوانند شانس خود را در پیدا کردن چنین شریکی ساده و دلنشین به عنوان کیسینجر باور کنند

پیشنهاد کاربران

موارد قابل پیشنهاددهی

مطیع. فرمانبردار. بدون شکایت کاری را انجام دادن

مطیع. فرمانبردار

حرف گوش کن
مطیع
فرمانبردار


کلمات دیگر: