خرد شده، قورت دادن، تفنگ در کردن، صدای بوق ایجاد کردن، گوزیدن، باعقب کشتی تصادم کردن، از نفس افتادن، تمام شدن، باد و گاز معده را خالی کردن
pooped
انگلیسی به فارسی
انگلیسی به انگلیسی
• exhausted, tired, fatigued, wearied (slang)
جملات نمونه
1. after reaching kollakchal i was utterly pooped
پس از رسیدن به کلک چال دیگر اصلا رمق نداشتم.
پیشنهاد کاربران
خسته درمانده
خیلی خیلی خسته
کلمات دیگر: