بطور موثر
movingly
بطور موثر
انگلیسی به فارسی
متحرک
انگلیسی به انگلیسی
• touchingly; in a moving manner; dramatically; emotionally; with inspiration
جملات نمونه
1. She spoke movingly about her father's last days.
[ترجمه ترگمان]درباره روزه ای گذشته پدرش با شور و تاثر حرف می زد
[ترجمه گوگل]او در مورد آخرین روز پدرش صحبت کرد
[ترجمه گوگل]او در مورد آخرین روز پدرش صحبت کرد
2. You write very movingly of your sister Amy's suicide.
[ترجمه ترگمان]تو خیلی خوب درباره خودکشی خواهرت حرف می زنی
[ترجمه گوگل]شما خودکشی خواهر امی خود را بسیار متحیر می کنید
[ترجمه گوگل]شما خودکشی خواهر امی خود را بسیار متحیر می کنید
3. He spoke movingly about his wife's death.
[ترجمه ترگمان]با شور و هیجان درباره مرگ همسرش صحبت کرد
[ترجمه گوگل]او در مورد مرگ همسرش صحبت کرد
[ترجمه گوگل]او در مورد مرگ همسرش صحبت کرد
4. She described her experiences in Africa very movingly .
[ترجمه ترگمان]او تجربیات خود را در افریقا به طور موثر توصیف کرد
[ترجمه گوگل]او تجربیات خود را در آفریقا بسیار متحرک توصیف کرد
[ترجمه گوگل]او تجربیات خود را در آفریقا بسیار متحرک توصیف کرد
5. It was delivered movingly, with an accompaniment which breathed with the singer.
[ترجمه ترگمان]با لحنی رقت انگیز و با آهنگی که خواننده از آن آگاه بود به او الهام شد
[ترجمه گوگل]آن را به صورت متحرک تحویل داده شد، با همراهی که با خواننده نفوذ کرد
[ترجمه گوگل]آن را به صورت متحرک تحویل داده شد، با همراهی که با خواننده نفوذ کرد
6. Movingly, he finds his father, and the reason for his long absence.
[ترجمه ترگمان]به هر حال، او پدرش را پیدا می کند و دلیل غیبت طولانی او
[ترجمه گوگل]به طور موقت، او پدرش را پیدا می کند و دلیل غیبت طولانی اش را می دهد
[ترجمه گوگل]به طور موقت، او پدرش را پیدا می کند و دلیل غیبت طولانی اش را می دهد
7. She describes her mind and life quite movingly.
[ترجمه ترگمان]او ذهن و زندگی خود را به طرز تاثر انگیزی توصیف می کند
[ترجمه گوگل]او ذهن و زندگی خود را کاملا متحرک توصیف می کند
[ترجمه گوگل]او ذهن و زندگی خود را کاملا متحرک توصیف می کند
8. Some wrote movingly about their own recess experiences.
[ترجمه ترگمان]برخی به طور موثر در مورد تجربه های شخصی خود مطالبی نوشتند
[ترجمه گوگل]برخی نوشتند که در مورد تجربیات خودشان در مورد خودشان نوشتند
[ترجمه گوگل]برخی نوشتند که در مورد تجربیات خودشان در مورد خودشان نوشتند
9. Frost describes it here, movingly, as, well, an image of a home that is lost, of a home that has failed.
[ترجمه ترگمان]فراست آن را در اینجا نیز به طور موثر توصیف می کند، همچنین تصویری از خانه ای که از بین رفته است، خانه ای که شکست خورده است
[ترجمه گوگل]Frost آن را در اینجا توضیح می دهد، به طور پیوسته، به خوبی، یک تصویر از یک خانه که از دست رفته است، از خانه ای که شکست خورده است
[ترجمه گوگل]Frost آن را در اینجا توضیح می دهد، به طور پیوسته، به خوبی، یک تصویر از یک خانه که از دست رفته است، از خانه ای که شکست خورده است
10. He movingly related the story of his own mother's death from cancer, in biographical clips that had also been broadcast at the Democratic national convention in Denver.
[ترجمه ترگمان]وی به طور موثر داستان مرگ مادرش را از سرطان، در فیلم های زندگی نامه ای که در کنوانسیون ملی \"دنور\" پخش شده بود، مرتبط دانست
[ترجمه گوگل]او به طور موقت داستان مرگ خود مادر را از سرطان، در کلیپ های بیوگرافی که در کنوانسیون ملی دموکرات در دنور پخش شده بود، مرتبط ساخت
[ترجمه گوگل]او به طور موقت داستان مرگ خود مادر را از سرطان، در کلیپ های بیوگرافی که در کنوانسیون ملی دموکرات در دنور پخش شده بود، مرتبط ساخت
11. General McPeak speaks movingly of unit cohesion.
[ترجمه ترگمان]ژنرال McPeak به طور موثر بر انسجام اعضای واحد سخن می گوید
[ترجمه گوگل]ژنرال مک پیک به طور پیوسته از انسجام واحد صحبت می کند
[ترجمه گوگل]ژنرال مک پیک به طور پیوسته از انسجام واحد صحبت می کند
12. In the documentary film "Protagonist," Pierpont movingly describes his inner conflict, saying that he sometimes felt an almost physical revulsion at his own desires and would then think: "Good.
[ترجمه ترگمان]در فیلم مستند \"Protagonist\"، ماکسیم یلان، کش مکش های درونی خود را توصیف می کند و می گوید که گاهی اوقات احساس نفرت فیزیکی نسبت به خواسته های خود احساس می کند و بعد فکر می کند: \" خوب
[ترجمه گوگل]در فیلم مستند 'شخصیت اصلی'، پیرپونت به طور مداوم درگیری های درونی خود را توصیف می کند و می گوید که او گاهی احساسات فیزیکی خود را در دل خویش احساس می کند و سپس فکر می کند: 'خوب است
[ترجمه گوگل]در فیلم مستند 'شخصیت اصلی'، پیرپونت به طور مداوم درگیری های درونی خود را توصیف می کند و می گوید که او گاهی احساسات فیزیکی خود را در دل خویش احساس می کند و سپس فکر می کند: 'خوب است
13. Olle Westling spoke movingly of the special bond he and his son share: Olle donated one of his kidneys to Daniel last year.
[ترجمه ترگمان]Olle با شور و هیجان درباره رابطه خاص خود و پسرش سخن گفت: Olle یکی از کلیه his را به دنیل اهدا کرد
[ترجمه گوگل]اولله وستلینگ به طور پیوسته از پیوند ویژه او و پسرش سهم صحبت کرد: اولله یکی از کلیه هایش را به دانیل در سال گذشته اهدا کرد
[ترجمه گوگل]اولله وستلینگ به طور پیوسته از پیوند ویژه او و پسرش سهم صحبت کرد: اولله یکی از کلیه هایش را به دانیل در سال گذشته اهدا کرد
14. She movingly considered the way time makes the ordinary gifts of life extraordinary.
[ترجمه ترگمان]او به طرز تاثر انگیزی زمان را به عنوان هدیه معمولی برای زندگی فوق العاده تلقی کرد
[ترجمه گوگل]او به طور مداوم در نظر گرفته شده است که زمان زمان را هدیه معمولی زندگی فوق العاده ای می سازد
[ترجمه گوگل]او به طور مداوم در نظر گرفته شده است که زمان زمان را هدیه معمولی زندگی فوق العاده ای می سازد
15. Chandler is more forthcoming about the cat, until after his wife's death, when he writes movingly about her.
[ترجمه ترگمان]چندلر بیشتر درباره گربه، تا بعد از مرگ همسرش، زمانی که او به طور موثر در مورد او می نویسد، در آینده نزدیک است
[ترجمه گوگل]چاندلر در مورد گربه بعد از مرگ همسرش، زمانی که او در مورد او می نویسد، پیش می آید
[ترجمه گوگل]چاندلر در مورد گربه بعد از مرگ همسرش، زمانی که او در مورد او می نویسد، پیش می آید
پیشنهاد کاربران
به طرز تکان دهنده ای، به نحو تأثرآوری، به طور رقت انگیزی
کلمات دیگر: