1. Anger rests in the bosom of folly.
[ترجمه ترگمان]خشم در آغوش حماقت است
[ترجمه گوگل]خشم در لانه ی حماقت است
2. She held the child to her bosom.
[ترجمه ترگمان]بچه را در آغوش گرفت
[ترجمه گوگل]او کودک را به آغوش او برگزار کرد
3. She pressed him to her bosom.
[ترجمه ترگمان]او را به آغوش خود فشرد
[ترجمه گوگل]او را به آغوش او فشار داد
4. A bosom friend afar brings a distant land near.
[ترجمه ترگمان]دوستی از دور زمین را دور می زند
[ترجمه گوگل]یک دوست پشت سر هم یک زمین دور را نزدیک می کند
5. A summer palace was half bosomed in trees.
[ترجمه ترگمان]در میان درختان، یک کاخ تابستانی دیده می شد
[ترجمه گوگل]کاخ تابستانی درختان نصف بوزومد بود
6. Her ample bosom wobbled as she laughed.
[ترجمه ترگمان]وقتی می خندید سینه اش تکان می خورد
[ترجمه گوگل]او خیلی زود از خواب بیدار شد
7. She held him tightly to her bosom.
[ترجمه ترگمان]او را محکم در آغوش گرفت
[ترجمه گوگل]او را محکم به آغوش او نگه داشت
8. A bosom friend afar brings distant land near.
[ترجمه ترگمان]دوستی از دور زمین را دور می زند
[ترجمه گوگل]یک دوست پشت سر هم دور زمین را نزدیک می کند
9. She cradled the child to her bosom.
[ترجمه ترگمان]بچه را در آغوش گرفت
[ترجمه گوگل]او کودک را به آغوش او بست
10. The girl's profuse skirt bosomed out with the gusts.
[ترجمه ترگمان]دامن خود را با باد و باد پر کرده بود
[ترجمه گوگل]دامن های غول پیکر دختر با ضربه های ناگهانی بوجود آمده است
11. She strained the boy to her bosom.
[ترجمه ترگمان]کودک را به آغوش خود کشید
[ترجمه گوگل]او پسر را به گریه افتاد
12. They were welcomed into the bosom of the Church.
[ترجمه ترگمان]آن ها به آغوش کلیسا خوشامد گفتند
[ترجمه گوگل]آنها در آغوش کلیسا استقبال کردند
13. She clutched her son tightly to her bosom.
[ترجمه ترگمان]پسرش را محکم در آغوش گرفت
[ترجمه گوگل]او پسرش را محکم به آغوش او گرفت
14. A dark jealousy stirred in his bosom.
[ترجمه ترگمان]حسادت تیره در سینه اش تکان می خورد
[ترجمه گوگل]حسادت تاریک در آغوش او فرو می ریزد