معنی : گفتگو، محاوره، صحبت، مذاکره
معانی دیگر : محاوره ی رسمی، گفت و شنود (دانشمندانه)، کنفرانس، همسخنی، سخنگری
colloquy
معنی : گفتگو، محاوره، صحبت، مذاکره
معانی دیگر : محاوره ی رسمی، گفت و شنود (دانشمندانه)، کنفرانس، همسخنی، سخنگری
انگلیسی به فارسی
گفت‌وگو، صحبت، محاوره
محاوره، صحبت، مذاکره، گفتگو
انگلیسی به انگلیسی
اسم ( noun )
حالات: colloquies
مشتقات: colloquist (n.)
حالات: colloquies
مشتقات: colloquist (n.)
• : تعریف: a conversation or written dialogue, esp. one with a formal setting and purpose.
• مشابه: conversation, discourse
• مشابه: conversation, discourse
• conversation; conference
a colloquy is a conversation or meeting; a formal word.
a colloquy is a conversation or meeting; a formal word.
مترادف و متضاد
گفتگو (اسم)
talk, discussion, converse, parley, chit-chat, conversation, dialogue, dialog, conference, colloquy, parlance, tractate
محاوره (اسم)
conversation, dialogue, colloquium, conference, interlocution, colloquy, duologue
صحبت (اسم)
speech, talk, converse, confabulation, conversation, dialogue, colloquy
مذاکره (اسم)
talk, consultation, debate, discussion, parley, conference, colloquy, negotiation, interview
conversation, debate
Synonyms: buzz session, chat, chinfest, chitchat, clambake, colloquium, confab, confabulation, conference, converse, dialogue, discourse, discussion, flap, gab fest, gam, groupthink, huddle, palaver, parley, powwow, rap, rap session, seminar, talk, talkfest
جملات نمونه
1. By the end of the Colloquy, Luther and Zwingli wept together and asked forgiveness for bitter words.
[ترجمه ترگمان]لوتر و تسوینگلی در پایان of با یکدیگر گریستند و از آنان پوزش خواست
[ترجمه گوگل]در پایان کلوخوی، لوتر و زوفیلی بارها گریه می کردند و برای کلمات تلخ بخاطر آمرزش می خواستند
[ترجمه گوگل]در پایان کلوخوی، لوتر و زوفیلی بارها گریه می کردند و برای کلمات تلخ بخاطر آمرزش می خواستند
2. They entered into eager colloquy with each other.
[ترجمه ترگمان]آن ها به مذاکره مشتاقانه با یکدیگر وارد شدند
[ترجمه گوگل]آنها با یکدیگر همگام شدند
[ترجمه گوگل]آنها با یکدیگر همگام شدند
3. The colloquy which followed was brief and to the point.
[ترجمه ترگمان]گفت وگوی آن ها کوتاه و مختصر بود
[ترجمه گوگل]مناظره ای که به دنبال آن بود، کوتاه و به نقطه ای بود
[ترجمه گوگل]مناظره ای که به دنبال آن بود، کوتاه و به نقطه ای بود
4. Miss Ophelia rose from this encouraging colloquy.
[ترجمه ترگمان]خانم Ophelia از این مذاکره دلگرم کننده برخاست
[ترجمه گوگل]خانم اوهلیا از این گفت و گو دلگرم کننده برخاست
[ترجمه گوگل]خانم اوهلیا از این گفت و گو دلگرم کننده برخاست
5. They stopped, and engaged in a whispered colloquy.
[ترجمه ترگمان]آن ها ایستادند و با پچ پچ آهسته به گفتگو پرداختند
[ترجمه گوگل]آنها متوقف شدند، و در یک مسنجر زمزمه مشغول به کار بودند
[ترجمه گوگل]آنها متوقف شدند، و در یک مسنجر زمزمه مشغول به کار بودند
6. The colloquy between them was brief.
[ترجمه ترگمان]گفتگوی بین آن ها کوتاه و مختصر بود
[ترجمه گوگل]گفت و گو میان آنها کوتاه بود
[ترجمه گوگل]گفت و گو میان آنها کوتاه بود
کلمات دیگر: