تغییر مسیر
reorient
انگلیسی به فارسی
انگلیسی به انگلیسی
فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
• : تعریف: combined form of orient.
• redirect, make a change in direction; refamiliarize, reacquaint someone with a particular location
جملات نمونه
1. The most important step is to reorient the direction of the new building.
[ترجمه ترگمان]مهم ترین گام، منحرف ساختن مسیر ساختمان جدید است
[ترجمه گوگل]مهمترین گام این است که مسیر ساختمان جدید را تغییر دهیم
[ترجمه گوگل]مهمترین گام این است که مسیر ساختمان جدید را تغییر دهیم
2. China had to reorient her foreign policy according to the new situation.
[ترجمه ترگمان]چین باید مطابق با وضعیت جدید سیاست خارجی خود را منحرف کند
[ترجمه گوگل]چین مجبور شد سیاست خارجی خود را با توجه به وضعیت جدید تغییر دهد
[ترجمه گوگل]چین مجبور شد سیاست خارجی خود را با توجه به وضعیت جدید تغییر دهد
3. These reforms had envisaged reorienting the ten-year basic education programme away from its highly academic content, towards more practical and vocational aspects.
[ترجمه ترگمان]این اصلاحات در نظر گرفته بودند که برنامه آموزشی ۱۰ ساله خود را از محتوای درسی بسیار آکادمیک خود به سمت جنبه های عملی تر و حرفه ای درآورد
[ترجمه گوگل]این اصلاحات پیش بینی کرد که برنامه آموزشی پایه ده ساله را از محتوای بسیار تحصیلی آن، به سمت جنبه های عملی تر و حرفه ای ترغیب کند
[ترجمه گوگل]این اصلاحات پیش بینی کرد که برنامه آموزشی پایه ده ساله را از محتوای بسیار تحصیلی آن، به سمت جنبه های عملی تر و حرفه ای ترغیب کند
4. Subsequent writers re-orient and transform Spenser's devices to different contexts.
[ترجمه ترگمان]نویسندگان بعدی، وسایل اسپنسر را به زمینه های مختلف تبدیل و تبدیل می کنند
[ترجمه گوگل]نویسندگان بعدی مجددا مسیر و تبدیل دستگاه های Spenser به زمینه های مختلف
[ترجمه گوگل]نویسندگان بعدی مجددا مسیر و تبدیل دستگاه های Spenser به زمینه های مختلف
5. We need to resolutely work to reorient investment by shifting the government's priority in infrastructure investment to the countryside. This constitutes a major change.
[ترجمه ترگمان]ما باید با تغییر دادن اولویت دولت در سرمایه گذاری زیر ساخت ها در حومه شهر، با عزمی راسخ تلاش کنیم تا سرمایه گذاری را منحرف کنیم این یک تغییر عمده است
[ترجمه گوگل]ما باید به شدت به تغییر سرمایه گذاری با تغییر اولویت دولت در سرمایه گذاری زیرساخت به روستاها کمک کنیم این یک تغییر عمده است
[ترجمه گوگل]ما باید به شدت به تغییر سرمایه گذاری با تغییر اولویت دولت در سرمایه گذاری زیرساخت به روستاها کمک کنیم این یک تغییر عمده است
6. We need to resolutely work to reorient investment by shifting the government's priority in infrastructure investment to the countryside.
[ترجمه ترگمان]ما باید با تغییر دادن اولویت دولت در سرمایه گذاری زیر ساخت ها در حومه شهر، با عزمی راسخ تلاش کنیم تا سرمایه گذاری را منحرف کنیم
[ترجمه گوگل]ما باید به شدت به تغییر سرمایه گذاری با تغییر اولویت دولت در سرمایه گذاری زیرساخت به روستاها کمک کنیم
[ترجمه گوگل]ما باید به شدت به تغییر سرمایه گذاری با تغییر اولویت دولت در سرمایه گذاری زیرساخت به روستاها کمک کنیم
7. Take a deep breath to help you reorient as you wiggle your fingers and toes.
[ترجمه ترگمان]یه نفس عمیق بکش تا کمکت کنه جمع و جور کنی، همچنان که fingers و انگشت های پات رو تکون میدی
[ترجمه گوگل]انگشتان دست و انگشتان خود را بچرخانید تا نفس عمیق بکشید
[ترجمه گوگل]انگشتان دست و انگشتان خود را بچرخانید تا نفس عمیق بکشید
8. Unfortunately the maquila project also demonstrates that rarely could or did the government actually reorient the conditions of capitalist development.
[ترجمه ترگمان]متاسفانه پروژه maquila همچنین نشان می دهد که دولت به ندرت می توانست شرایط توسعه سرمایه داری را تغییر دهد یا نه
[ترجمه گوگل]متاسفانه پروژه ماکویلا نیز نشان می دهد که به ندرت می تواند دولت را تغییر دهد یا شرایط واقعی توسعه سرمایه داری را تغییر دهد
[ترجمه گوگل]متاسفانه پروژه ماکویلا نیز نشان می دهد که به ندرت می تواند دولت را تغییر دهد یا شرایط واقعی توسعه سرمایه داری را تغییر دهد
9. To experience the best things Linux/BSD have to offer, users must reorient themselves and learn to think about computing a little differently.
[ترجمه ترگمان]برای تجربه بهترین چیزها برای لینوکس \/ بی اس دی، کاربران باید خودشان را جمع و جمع کنند و یاد بگیرند که کمی متفاوت به محاسبات فکر کنند
[ترجمه گوگل]برای به دست آوردن بهترین چیزهایی که لینوکس / BSD باید ارائه دهد، کاربران باید خود را تغییر مسیر دهند و یاد بگیرند که در مورد محاسبات کمی متفاوت فکر کنند
[ترجمه گوگل]برای به دست آوردن بهترین چیزهایی که لینوکس / BSD باید ارائه دهد، کاربران باید خود را تغییر مسیر دهند و یاد بگیرند که در مورد محاسبات کمی متفاوت فکر کنند
10. If you've ever held a bicycle wheel while it's turning and tried to reorient it you know that the wheel itself pushes back, trying to remain in its original plane.
[ترجمه ترگمان]اگر تا به حال یک چرخ دوچرخه را نگه داشته اید و سعی کنید آن را منحرف کنید، می دانید که خود چرخ به عقب کشیده می شود و سعی می کند در صفحه اصلی خود باقی بماند
[ترجمه گوگل]اگر تا کنون یک چرخ دوچرخه را نگه داشته اید و سعی در تغییر آن دارید، می دانید که چرخ خود را پشت سر می گذارد، تلاش می کند تا در هواپیما اصلی خود باقی بماند
[ترجمه گوگل]اگر تا کنون یک چرخ دوچرخه را نگه داشته اید و سعی در تغییر آن دارید، می دانید که چرخ خود را پشت سر می گذارد، تلاش می کند تا در هواپیما اصلی خود باقی بماند
11. Marshall McLuhan and Walter Ong thought print helped further reorient language from sound to vision, paving the way for our screen-fixated present.
[ترجمه ترگمان]مارشال مک لوهان و والتر Ong فکر کردند که چاپ کتاب باعث شد که ما زبان را از نظر صدا تغییر دهیم، و راه را برای ثابت و ثابت نگه داریم
[ترجمه گوگل]مارشال مک لوهان و والتر اونگ فکر کردند که چاپ کمک می کند که زبان را از صدای به دید بهتری برگردانده و راه را برای نمایش کنونی مان به نمایش بگذارد
[ترجمه گوگل]مارشال مک لوهان و والتر اونگ فکر کردند که چاپ کمک می کند که زبان را از صدای به دید بهتری برگردانده و راه را برای نمایش کنونی مان به نمایش بگذارد
12. Both as candidate and as president, Barack Obama has repeated this claim and has sought to reorient policy toward the prevention of state failure.
[ترجمه ترگمان]هر دوی آن ها به عنوان نامزد و رئیس جمهور، باراک اوباما این ادعا را تکرار کرده اند و به دنبال تغییر سیاست به سمت جلوگیری از شکست دولت بوده اند
[ترجمه گوگل]باراک اوباما هم به عنوان نامزد و هم به عنوان رییس جمهور این ادعا را تکرار کرده است و به دنبال تغییر سیاست در جهت جلوگیری از شکست دولت است
[ترجمه گوگل]باراک اوباما هم به عنوان نامزد و هم به عنوان رییس جمهور این ادعا را تکرار کرده است و به دنبال تغییر سیاست در جهت جلوگیری از شکست دولت است
13. That speed is also too fast to be explained by a phenomenon called true polar wander, in which the Earth's entire crust and mantle reorient, moving a different geographic region to the north pole.
[ترجمه ترگمان]این سرعت بسیار سریع است که با پدیده ای به نام گردش قطبی واقعی توضیح داده شود که در آن کل پوسته زمین و پوسته زمین، منطقه جغرافیایی متفاوتی را به قطب شمال منتقل می کنند
[ترجمه گوگل]این سرعت نیز بسیار سریع است که توسط یک پدیده به نام 'حقیقی قطبی واقعی'، که در آن کل پوسته زمین و گوشته تغییر مسیر داده شده است، حرکت می کند و منطقه جغرافیایی دیگری را به قطب شمال منتقل می کند
[ترجمه گوگل]این سرعت نیز بسیار سریع است که توسط یک پدیده به نام 'حقیقی قطبی واقعی'، که در آن کل پوسته زمین و گوشته تغییر مسیر داده شده است، حرکت می کند و منطقه جغرافیایی دیگری را به قطب شمال منتقل می کند
14. A weaker dollar should also assist global economic rebalancing by helping to reorient America's economy towards exports.
[ترجمه ترگمان]یک دلار ضعیف تر نیز باید با کمک به سوق دادن اقتصاد آمریکا نسبت به صادرات، با ایجاد توازن و توازن در اقتصاد جهانی کمک کند
[ترجمه گوگل]یک دلار ضعیف نیز باید با کمک به تغییر اقتصاد آمریکا در جهت صادرات، تعادل اقتصادی جهانی را نیز پشتیبانی کند
[ترجمه گوگل]یک دلار ضعیف نیز باید با کمک به تغییر اقتصاد آمریکا در جهت صادرات، تعادل اقتصادی جهانی را نیز پشتیبانی کند
پیشنهاد کاربران
جهت گیری مجدد
شروع مجدد
تغییر جهت دادن، مسیر چیزی را تغییر دادن، جهت/سوی دیگر بخشیدن
اولویت بندی مجدد
تغییر جهت دادن
کلمات دیگر: