کلمه جو
صفحه اصلی

brandy


معنی : عرق، کنیاک، براندی
معانی دیگر : مشروب الکلی حاصل از تخمیر آب میوه، براندی (مشروب الکلی که از شراب به دست می آید)، با کنیاک مخلوط کردن

انگلیسی به فارسی

کنیاک، با کنیاک مخلوط کردن


براندی، کنیاک، عرق


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: brandies
• : تعریف: a strong alcoholic beverage made by distilling fermented fruit juice or wine.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: brandies, brandying, brandied
• : تعریف: to flavor, combine, or preserve with brandy.

• type of alcoholic drink
mix with brandy
brandy is a strong alcoholic drink, usually made from wine.

مترادف و متضاد

عرق (اسم)
arrack, sweat, perspiration, distillate, brandy, vodka, transudation

کنیاک (اسم)
brandy, cognac

براندی (اسم)
brandy

جملات نمونه

1. cherry brandy
براندی گیلاس

2. neat brandy
براندی خالص (که به آن آب و غیره نیافزوده اند)

3. a dram of brandy
کمی براندی

4. a salad drenched in brandy
سالادی که در براندی خوابانده شده است

5. flame the roast with brandy
گوشت گاو بریان شده را با براندی شعله ور کردن

6. having a few dollops of brandy
صرف مقدار کمی براندی

7. he poured me a jolt of brandy
او یک گیلاس براندی برایم ریخت.

8. The alcoholic strength of brandy far exceeds that of wine.
[ترجمه ترگمان]نیروی الکلی براندی خیلی بیشتر از آن است که شراب را از آن بیرون بکشد
[ترجمه گوگل]استحکام الکل از براندی خیلی بیشتر از شراب است

9. He's stocking up with wine and brandy for the party tonight.
[ترجمه ترگمان]امشب با شراب و براندی برای مهمانی حاضر می شود
[ترجمه گوگل]او امشب با شراب و براندی لباس میپوشد

10. Sean drank a large glass of brandy to calm his nerves.
[ترجمه ترگمان]شان یک لیوان بزرگ براندی نوشید تا اعصابش را آرام کند
[ترجمه گوگل]شان یک لیوان بنر بزرگ برای آرام کردن اعصابش نوشید

11. She likes to add a drop of brandy to her tea.
[ترجمه ترگمان]دلش می خواهد یک قطره براندی به چایش اضافه کند
[ترجمه گوگل]او دوست دارد یک قطره براندی را به چای خود اضافه کند

12. Brenda knocked the brandy back quickly.
[ترجمه ترگمان]براندا به سرعت براندی را کنار زد
[ترجمه گوگل]برندا سریعا براندی را زد

13. Would you like a drop of brandy?
[ترجمه ترگمان]کنیاک میل دارید؟
[ترجمه گوگل]آیا یک قطره براندی را دوست دارید؟

14. His excuse for drinking brandy is that it's said to aid digestion.
[ترجمه ترگمان]بهانه او برای نوشیدن براندی است که به گوارش کمک می کند
[ترجمه گوگل]بهانه ای برای نوشیدن براندی این است که گفته شده است که به هضم کمک می کند

15. He went and poured a brandy for Dena and brought it to her.
[ترجمه ترگمان]رفت و یک براندی برای dena ریخت و برایش آورد
[ترجمه گوگل]او رفت و برنج را برای دنا ریخت و آن را به او آورد

16. The brandy fully/completely restored him.
[ترجمه ترگمان]براندی او را کاملا باز کرده بود
[ترجمه گوگل]براندی او را به طور کامل / به طور کامل بازسازی کرد

cherry brandy

براندی گیلاس


پیشنهاد کاربران

کنیاک - - یک لیوان کنیاک


کلمات دیگر: