1.
ظرف قهوه
2. I set my mug aside, unplugged the coffeepot, locked the office, and trotted down the back stairs.
[ترجمه ترگمان]فنجان قهوه را کنار گذاشتم و در دفتر را قفل کردم و به سرعت از پله ها پایین دویدم
[ترجمه گوگل]عینکم را کنار گذاشتم، قهوه را برداشتم، دفتر را قفل کرده بودم و از پله ها پایین می رفتم
3. A white ceramic coffee-pot and cups stood on a tray on a nearby table.
[ترجمه ترگمان]یک قهوه سرامیک سفید و فنجان ها در یک سینی بر روی یک میز مجاور قرار داشت
[ترجمه گوگل]یک ظرف قهوه سرامیکی سفید و فنجان در یک سینی در یک میز نزدیک قرار داشت
4. He patted her arm and picked up the coffee-pot.
[ترجمه ترگمان]دستش را نوازش کرد و قوری قهوه را برداشت
[ترجمه گوگل]او دستش را تکان داد و ظرف غذای قهوه را برداشت
5. Pick up the coffeepot with one hand and the cup and saucer with the other.
[ترجمه ترگمان]قهوه جوش را با یک دست و یک نعلبکی و نعلبکی را برداشت
[ترجمه گوگل]با یک دست و فنجان و بشقاب را با دیگران بردارید
6. A day of morning, he broke a coffeepot to follow handgrip it threw sea mile.
[ترجمه ترگمان]یک روز صبح، با قهوه جوش به طرف آن ها رفت و آن را دور زد
[ترجمه گوگل]یک روز صبح، او یک کاسه فابریک را شکست و به دنبال دست زدن به آن، مایل به دریا را پرتاب کرد
7. The coffeepot bubbled, filling the room with fragrance.
[ترجمه ترگمان]قهوه جوش در حالی که بوی عطر در اتاق را پر می کرد، آهسته گفت:
[ترجمه گوگل]فنجان قهوه ای حباب شده، اتاق را با عطر پر می کند
8. I bought this coffeepot in England.
[ترجمه ترگمان]من این قهوه جوش را در انگلیس خریدم
[ترجمه گوگل]من این کافه در انگلستان را خریدم
9. He bought the coffeepot at 6 dollars off the list price.
[ترجمه ترگمان]او قهوه جوش را با ۶ دلار از قیمت فهرست خرید
[ترجمه گوگل]او مبلغی را به قیمت 6 دلار خریداری کرد
10. She fills a round-bottomed, black clay coffeepot (known as a jebena) with water and places it over hot coals.
[ترجمه ترگمان]او یک قهوه جوش گرد و سیاه را با آب پر می کند و آن را روی زغال های داغ قرار می دهد
[ترجمه گوگل]او یک کاسه سفالی قهوه ای مایل به قرمز را با آب پر می کند و با زغال سنگ گرم می شود
11. He smiled at her as she fussed with the coffeepot.
[ترجمه ترگمان]به او لبخند زد و در حالی که با قهوه جوش حرف می زد، به او لبخند زد
[ترجمه گوگل]او با او با قهوه مشتاق لبخند زد