کلمه جو
صفحه اصلی

bravely


معنی : دلیرانه، غازیانه
معانی دیگر : شجاعانه

انگلیسی به انگلیسی

• courageously

مترادف و متضاد

دلیرانه (قید)
bravely, valiantly, chivalrously, valorously

غازیانه (قید)
bravely

جملات نمونه

1. he bravely bore the hardships of war
او با شجاعت سختی های جنگ را تحمل کرد.

2. they bravely spoke out against slavery
آنان با شجاعت بر ضد بردگی زبان به اعتراض گشودند.

3. they fought bravely and harvested everlasting fame
آنان با دلیری جنگیدند و شهرت جاودانی به دست آوردند.

4. a man who has bravely sustained the burden of responsibility
مردی که با شهامت بار مسئولیت را تحمل کرده است

5. They are bravely resisting subjugation by their more powerful neighbours.
[ترجمه ترگمان]آن ها شجاعانه در برابر سلطه همسایگان قدرتمندتر خود مقاومت می کنند
[ترجمه گوگل]آنها با همسایگان قدرتمندتری خود را تحت فشار قرار می دهند

6. He faced his illness bravely and without any hint of self-pity.
[ترجمه ترگمان]با شجاعت و بدون هیچ نشانی از دلسوزی به بیماری خود روبه رو شد
[ترجمه گوگل]او با شجاعت و بدون هیچ اشارهی خودخواهانه به بیماری خود رسیده است

7. He bravely went into the burning house to rescue the baby.
[ترجمه ترگمان]شجاعانه به خانه سوزان رفت تا بچه را نجات دهد
[ترجمه گوگل]او به طرز شجاعانه برای نجات نوزاد وارد خانه سوزان شد

8. He bravely blinked back his tears.
[ترجمه ترگمان]شجاعانه پلک زد و اشک هایش را پاک کرد
[ترجمه گوگل]او شجاعانه اشکهایش را برافروخت

9. He fought bravely in the midst of the battle.
[ترجمه ترگمان]شجاعانه در میان نبرد جنگید
[ترجمه گوگل]او با جدیت در میان نبرد، شجاعانه جنگید

10. He fought bravely, holding his enemies at bay.
[ترجمه ترگمان]شجاعانه جنگید و دشمنانش را در خلیج نگه داشته بود
[ترجمه گوگل]او با جدیت مبارزه کرد و دشمنان خود را در خلیج نگه داشت

11. He acquitted himself bravely in the battle.
[ترجمه ترگمان]شجاعانه در میدان مبارزه کرد
[ترجمه گوگل]او خود را با شجاعت در نبرد تبرئه کرد

12. For three years matters went bravely on.
[ترجمه ترگمان]سه سال بود که کارها شجاعانه پیش می رفت
[ترجمه گوگل]برای سه سال مسائل شجاعانه روی داد

13. Mr Kim bravely stood up to authority.
[ترجمه ترگمان]آقای کیم شجاعانه در برابر قدرت ایستادگی کرد
[ترجمه گوگل]آقای کیم شجاعانه به قدرت رسید

14. They fought bravely right to the finish.
[ترجمه ترگمان]آن ها شجاعانه با شجاعت می جنگیدند تا به پایان برسند
[ترجمه گوگل]آنها با خیال راحت به پایان رسیدند

15. He acquitted himself bravely.
[ترجمه ترگمان]شجاعانه خود را تبرئه کرد
[ترجمه گوگل]او شجاع خود را تبرئه کرد

16. Our soldiers bravely fought hand to hand with the enemy.
[ترجمه ترگمان]سربازان ما شجاعانه با دشمن دست دادند
[ترجمه گوگل]سربازان ما شجاعانه دست به دشمن زدند

پیشنهاد کاربران

با شجاعت

شجاعانه

We have martyrs who fought bravely for the security of our country

ما شهیدانی داریم که شجاعانه برای امنیت کشورمان جنگیدند


کلمات دیگر: