1. The coachman cracked his whip and the carriage lurched forward.
[ترجمه ترگمان]سورچی شلاق خود را برداشت و کالسکه به راه افتاد
[ترجمه گوگل]مربی سر و صدای شلاق زدنش را تکان داد و صندلی به جلو حرکت کرد
2. The coachman had a thin lash.
[ترجمه ترگمان]سورچی شلاق نازکی به تن داشت
[ترجمه گوگل]مربی دارای لکه نازک بود
3. The coachman climbed down slowly and held up both hands.
[ترجمه ترگمان]سورچی آهسته پایین آمد و هر دو دستش را بالا گرفت
[ترجمه گوگل]مربی صعود کرد و به هر دو دست داد
4. The coachman sat hunched over the reins, waiting.
[ترجمه ترگمان]سورچی روی زین خم شده بود و منتظر بود
[ترجمه گوگل]مربی نشسته روی زانوها ایستاده بود، انتظار داشت
5. They've just dragged the body of a coachman out of the canal too.
[ترجمه ترگمان]همین الان جسد یک درشکه چی را از آب بیرون کشیدند
[ترجمه گوگل]آنها فقط بدن مربی را از کانال نیز کشیدند
6. Meanwhile his coachman had advanced to meet Lefevre.
[ترجمه ترگمان]در این اثنا سورچی او به دیدن Lefevre آمده بود
[ترجمه گوگل]در همین حال مربی او برای دیدار با لوفور پیشرفت کرد
7. The coachman resembled a carnival strongman, with well-developed muscles, a bald head and an oriental moustache.
[ترجمه ترگمان]سورچی با عضلات خوش ترکیب، سر تاس و سبیل oriental داشت
[ترجمه گوگل]مربی سرگردان کارناوال، با عضلات به خوبی توسعه یافته، یک سر طاس و یک سبیل شرقی است
8. The coachman took my luggage and called me to hurry up.
[ترجمه ترگمان]کالسکه چی وسایلم را برداشت و به من زنگ زد که عجله کنم
[ترجمه گوگل]مربی چمدان من را گرفت و از من خواست تا عجله کند
9. Great-grandfather had been a coachman in the days of horse-drawn carriages.
[ترجمه ترگمان]پدربزرگ چهار روز بود که کالسکه سواری گرفته بود
[ترجمه گوگل]پدربزرگ در طول روزهای واگن های اسب کشیده شده بود
10. The coachman took off his cap and stuck it in his pocket.
[ترجمه ترگمان]درشکه چی کلاهش را برداشت و آن را در جیب نهاد
[ترجمه گوگل]مربی سرپا خود را گرفت و در جیبش گیر کرد
11. A coachman has to drive, a groom has to open the door, a peon has to shout warnings.
[ترجمه ترگمان]یک نوکر باید رانندگی کند، یک نوکر باید در را باز کند، غلام غلام باید داد و بیداد راه بیندازد
[ترجمه گوگل]مربی باید رانندگی کند، داماد باید درب را باز کند، یک نفر باید هشدارها را بشنود
12. The coachman stooped down for his orders.
[ترجمه ترگمان]سورچی به فرمان او خم شد
[ترجمه گوگل]مربی او را برای سفارشاتش پایین آورد
13. The coachman rubbed down his horses after a long day's ride.
[ترجمه ترگمان]راننده پس از یک گردش طولانی، اسب ها را به زمین مالید
[ترجمه گوگل]مربی بعد از سوار شدن در طول روز، اسبهایش را از بین میبرد
14. She mounted beside the coachman, wondering why this good fortune had happened to her.
[ترجمه ترگمان]جما در کنار درشکه چی نشست، و از خود می پرسید چرا این اقبال خوب برایش رخ داده است
[ترجمه گوگل]او در کنار مربی نصب شده بود، تعجب می کرد که چرا این بخت خوب برای او اتفاق افتاده است
15. And to the coachman: " For God's sake, can't you drive faster? "
[ترجمه ترگمان]و به کالسکه چی گفت: به خاطر خدا، نمی توانی تندتر رانندگی کنی؟ \" \" \"
[ترجمه گوگل]و به مربی 'به خاطر خدا، نمی توانی سریعتر رانندگی کنی؟ '