کلمه جو
صفحه اصلی

disqualification


معنی : سلب صلاحیت، عدم صلاحیت، فاقد صلاحیت قضایی
معانی دیگر : سلب صلاحیت، عدم صلاحیت، فاقد صلاحیت قضایی

انگلیسی به فارسی

سلب صلاحیت، بی‌صلاحیت، بدون صلاحیت قضایی


رد صلاحیت، سلب صلاحیت، عدم صلاحیت، فاقد صلاحیت قضایی


انگلیسی به انگلیسی

• act of making ineligible; invalidation, act of depriving of official status
disqualification is the act of stopping someone from taking part in an event, activity, or competition.

مترادف و متضاد

سلب صلاحیت (اسم)
disqualification

عدم صلاحیت (اسم)
incompetence, incapacity, incompetency, disqualification, inexpedience, inexpediency

فاقد صلاحیت قضایی (اسم)
disqualification

disability; rejection for participation


Synonyms: awkwardness, clumsiness, debarment, disenablement, disentitlement, elimination, exclusion, incapacitation, incapacity, incompetence, incompetency, ineligibility, ineptitude, lack, unfitness, unproficiency


Antonyms: ability, aptitude, capability


جملات نمونه

1. The fans' bad behaviour has resulted in the disqualification of their football team from the championship.
[ترجمه ترگمان]رفتار بد هواداران منجر به رد صلاحیت تیم فوتبال آن ها از رقابت ها شده است
[ترجمه گوگل]رفتار بد طرفداران منجر به رد صلاحیت تیم فوتبال خود از مسابقات قهرمانی شده است

2. Livingston faces a four-year disqualification from athletics.
[ترجمه ترگمان]به گفته لیوینگستون، یک رد صلاحیت چهار ساله از ورزش کاران قرار دارد
[ترجمه گوگل]لیوینگستون با رد صلاحیت چهار ساله از ورزشهای رزمی مواجه است

3. Illness as a disqualification for enlistment in the army.
[ترجمه ترگمان]بیماری را به عنوان یک رد صلاحیت برای خدمت در ارتش به شمار می آورد
[ترجمه گوگل]بیماری به عنوان رد صلاحیت برای استخدام در ارتش

4. Any form of cheating means automatic disqualification.
[ترجمه ترگمان]هر شکلی از تقلب به معنای رد صلاحیت خودکار است
[ترجمه گوگل]هر نوع تقلب به معنای رد صلاحیت خودکار است

5. The disappearance of felony confined this disqualification to traitors.
[ترجمه ترگمان]ناپدید شدن جنایت این disqualification رو به خائن محدود کرده
[ترجمه گوگل]ناپدید شدن جنایات این رد صلاحیت را به خائنان محدود می کند

6. It is a lack, a disqualification, an inability to face the reality of their child's disability.
[ترجمه ترگمان]این فقدان، عدم صلاحیت، ناتوانی در مواجهه با واقعیت ناتوانی کودک است
[ترجمه گوگل]این فقدان، رد صلاحیت، عدم توانایی در برابر واقعیت معلولیت فرزند خود است

7. Faldo's disqualification was a simple case to administer.
[ترجمه ترگمان]رد صلاحیت Faldo یک مورد ساده برای مدیریت بود
[ترجمه گوگل]رد صلاحیت فالدو یک مورد ساده برای اداره بود

8. The maximum period of disqualification is 15 years.
[ترجمه ترگمان]حداکثر دوره رد صلاحیت ۱۵ سال است
[ترجمه گوگل]حداکثر دوره رد صلاحیت 15 سال است

9. The minimum period of disqualification is two years and the maximum period is 15 years.
[ترجمه ترگمان]حداقل دوره رد صلاحیت دو سال است و حداکثر دوره ۱۵ سال است
[ترجمه گوگل]حداقل دوره رد صلاحیت دو سال و حداکثر 15 سال است

10. But what case there is short weight or disqualification?
[ترجمه ترگمان]اما چه اتفاقی برای کاهش وزن و یا رد صلاحیت وجود دارد؟
[ترجمه گوگل]اما موردی که وزن کم یا رد صلاحیت است؟

11. But in the case of disqualification or short - weight on arrival?
[ترجمه ترگمان]اما در مورد عدم صلاحیت یا کاهش وزن در هنگام ورود؟
[ترجمه گوگل]اما در مورد رد صلاحیت یا کوتاه بودن در هنگام ورود؟

12. The disqualification of cleanliness exists in most steam - power plants.
[ترجمه ترگمان]عدم صلاحیت از تمیزی در بیشتر کارخانه های برق بخار وجود دارد
[ترجمه گوگل]رد صلاحیت پاکیزگی در اکثر نیروگاه های بخار وجود دارد

13. A formal protest was made by the German team about their disqualification from the relay final.
[ترجمه ترگمان]یک اعتراض رسمی توسط تیم آلمان درباره رد صلاحیت آن ها از مسابقه نهایی برگزار شد
[ترجمه گوگل]یک تظاهرات رسمی توسط تیم آلمانی در مورد رد صلاحیت خود از فینال رله ساخته شد

14. If you were disqualified from driving, this two year period starts when the period of disqualification has ended.
[ترجمه ترگمان]اگر از رانندگی محروم شدید، این دوره دو ساله زمانی آغاز می شود که دوره رد صلاحیت به پایان برسد
[ترجمه گوگل]اگر شما از رانندگی رد صلاحیت شدید، این دوره دو ساله زمانی شروع می شود که دوران رد صلاحیت پایان یابد


کلمات دیگر: