کلمه جو
صفحه اصلی

bracelet


معنی : بازوبند، النگو، دست بند
معانی دیگر : یاره

انگلیسی به فارسی

دست‌بند، النگو، بازوبند


دستبند، دست بند، النگو، بازوبند


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
مشتقات: braceleted (adj.)
• : تعریف: a band or chain worn around the wrist or arm as an ornament.
مترادف: wristlet
مشابه: bangle

• piece of jewelry worn around the wrist
a bracelet is a chain or band that you wear round your wrist.

مترادف و متضاد

بازوبند (اسم)
armlet, bracelet, wristlet

النگو (اسم)
bracelet, wristlet, wristband, bangle

دست بند (اسم)
shackle, bracelet, wristlet, wristband, cuff, manacle

wrist jewelry


Synonyms: arm band, armlet, bangle, circlet, manacle, ornament, trinket, wristlet


جملات نمونه

1. the snap of a bracelet
گیره ی دستبند

2. A gold bracelet dangled from his left wrist.
[ترجمه shahab] او یک دستبند طلا از مچ دست چپ خود آویخته بود
[ترجمه Motahareh] او یک دستبند طلا از مچ دست چپ خود آویزان کرده بود
[ترجمه ترگمان]یک دست بند طلایی از مچ دست چپش آویزان بود
[ترجمه گوگل]یک دستبند طلا از مچ دست چپ خود فرو رفت

3. She clasped a bracelet round her wrist.
[ترجمه ترگمان]او یک دست بند را دور مچ او حلقه کرد
[ترجمه گوگل]او یک دستبند را در اطراف مچ دستش گذاشت

4. Her bracelet was set with emeralds.
[ترجمه Motahareh] دستبند او با زمرد ها تزئین شده بود
[ترجمه ترگمان] دست بند اون با زمرد بود
[ترجمه گوگل]دستبند او با زمرد ها تنظیم شده است

5. The diamond bracelet is very beautiful.
[ترجمه Jungkook] دستبند الماس بسیار زیباست
[ترجمه ترگمان] دست بند الماس خیلی زیباست
[ترجمه گوگل]دستبند الماس بسیار زیبا است

6. The bracelet was engraved with his name and date of birth.
[ترجمه ترگمان]دست بند به نام و تاریخ تولد او حک شده
[ترجمه گوگل]دستبند با نام و تاریخ تولد خود حک شده است

7. When Mary broke her bracelet, she was at the point of tears.
[ترجمه ترگمان]وقتی مری bracelet را شکست، او در آستانه گریستن قرار گرفت
[ترجمه گوگل]هنگامی که مری دستبند خود را شکست، او در نقطه ای از اشک بود

8. He wore a copper bracelet on his wrist.
[ترجمه ترگمان]اون یه دست بند مس روی مچش داشت
[ترجمه گوگل]او دستبند مس را روی مچ دستش گذاشت

9. She left her gold bracelet as a pledge.
[ترجمه ترگمان] اون دست بند طلایی رو به عنوان گروگان جا گذاشته
[ترجمه گوگل]دستبند طلا خود را به عنوان تعهدی ترک کرد

10. The bracelet was so tight that it started to chafe .
[ترجمه ترگمان]دست بند انقدر محکم بود که شروع به تحریک کردن کرد
[ترجمه گوگل]دستبند خیلی ضعیف بود که شروع به چرخش کرد

11. She has a gold bracelet that was beset with jewels.
[ترجمه ترگمان]یه دست بند طلا داره که با جواهرات احاطه شده
[ترجمه گوگل]او یک دستبند طلا دارد که با جواهرات بسته شده است

12. He picked the bracelet up for me.
[ترجمه ترگمان]اون دست بند رو برای من انتخاب کرد
[ترجمه گوگل]او دستبند را برای من برداشت

13. I'd like you to take this bracelet as a gift.
[ترجمه ترگمان]ازت میخوام این دست بند رو به عنوان هدیه بگیری
[ترجمه گوگل]من می خواهم شما را به عنوان هدیه به این دستبند ببرید

14. Gold charms dangled from her bracelet.
[ترجمه ترگمان]زیبایی طلا از bracelet آویزان بود
[ترجمه گوگل]جواهرات طلا از دستبند خود فرو ریخت

15. She clasped the bracelet around her wrist.
[ترجمه ترگمان]او دست بند را دور مچ او حلقه کرد
[ترجمه گوگل]او دستبند را در اطراف مچ دستش گذاشت

پیشنهاد کاربران

موچ بند

دستبند

دستبند ( که دست مجرم زده می شود )

دستبند طالا یا نوعی النگوه



کلمات دیگر: