کلمه جو
صفحه اصلی

plod


معنی : خرحمالی، صدای پا، اهسته و محکم حرکت کردن، با زحمت کاری را انجام دادن، خرحمالی کردن، زحمت کشیدن
معانی دیگر : (با زحمت یا مثل کسی که بار سنگینی حمل می کند) راه رفتن، هن هن کردن، (به طور یکنواخت و ملالت انگیز) کارکردن، لک لک کردن، رهنوردی با زحمت، صدای سنگین گام برداری

انگلیسی به فارسی

آهسته و محکم حرکت کردن، صدای پا، زحمت کشیدن، بازحمت کاری را انجام دادن


خرچنگ، صدای پا، خرحمالی، زحمت کشیدن، خرحمالی کردن، اهسته و محکم حرکت کردن، با زحمت کاری را انجام دادن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: plods, plodding, plodded
(1) تعریف: to move slowly or heavily, as if with weariness or reluctance; trudge.
مترادف: slog, toil, tramp, trudge
متضاد: bustle
مشابه: crowd, drag, lumber, shuffle, trek

(2) تعریف: to work continually on a monotonous or tedious task; toil; drudge.
مترادف: drudge, grub, slave, slog, toil
مشابه: carry on, hammer, hold out, moil, peg away, persevere, plug, plug along, struggle, sweat
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to move slowly or heavily over or along, as if with weariness or reluctance.
مترادف: trudge
مشابه: shuffle, tramp

- We plodded the long way home.
[ترجمه ترگمان] راه طولانی را در پیش گرفتیم
[ترجمه گوگل] ما راه طولانی را در خانه گذاشتهایم
اسم ( noun )
مشتقات: ploddingly (adv.), plodder (n.)
(1) تعریف: the act or process of plodding.
مترادف: tramp
مشابه: shuffle, tread, trudge

(2) تعریف: the sound of slow heavy steps.
مترادف: stump, tramp, tread
مشابه: footfall, footstep, trample

• slow walk, labored walk
walk laboriously, walk heavily, trudge; work hard, persist in a task
if someone plods along, they walk slowly and heavily.
if someone plods on or plods along with a job, they work slowly and without enthusiasm.

مترادف و متضاد

خرحمالی (اسم)
grind, slog, moil, fag, corvee, drudgery, elbow grease, plod, punisher, taskwork, hackwork, spadework

صدای پا (اسم)
tramp, plod, step, pad

اهسته و محکم حرکت کردن (فعل)
plod

با زحمت کاری را انجام دادن (فعل)
plod

خرحمالی کردن (فعل)
slog, moil, fag, plod, drudge

زحمت کشیدن (فعل)
work, labor, toil, peg, plod, labour

walk heavily


Synonyms: clump, drag, flounder, hike, lumber, plug, schlepp, slog, stamp, stomp, toil, tramp, trample, tread, tromp, trudge, wallow


Antonyms: tiptoe, walk lightly


work slowly and under duress


Synonyms: bear down, buckle down, drudge, grind, knuckle down, labor, persevere, plough through, plug away, scratch, slave, sweat, toil


Antonyms: breeze


جملات نمونه

1. Aircraft production continued to plod along at an agonizingly slow pace.
[ترجمه ترگمان]تولید هواپیما با سرعتی بسیار آهسته به سوی plod ادامه داد
[ترجمه گوگل]تولید هواپیما به سرعت در حال افزایش بود

2. They had to plod wearily on up the hill.
[ترجمه ترگمان]به زحمت از تپه بالا می رفتند
[ترجمه گوگل]آنها مجبور بودند تا به تپه ببالند

3. They are easy to play; they plod along, and the interest is in the voices and the text.
[ترجمه ترگمان]بازی کردن آسان است، با plod می روند، و این علاقه در صداها و متن است
[ترجمه گوگل]آنها آسان هستند؛ آنها در کنار هم قرار می گیرند و علاقه به صداها و متن است

4. It is a dull plod, although interest is momentarily revived by a recognition of Harryhorse Stone nearby.
[ترجمه ترگمان]این a dull است، هرچند برای لحظه ای به رسمیت شناختن استون کورت بو جود می آید
[ترجمه گوگل]این حوادث خسته کننده است، اگر چه علاقه به لحظه ای با شناخت هری هورس سنگ در نزدیکی آن احیا شده است

5. For many minutes, Ali, Asaad and Isaac plod back and forth in a chain through the snow.
[ترجمه ترگمان]برای چند دقیقه، علی، اسد و ایزاک نیوتن در زنجیر از میان برف به عقب و جلو حرکت می کنند
[ترجمه گوگل]برای چند دقیقه، علی، اسعد و اسحاق در زنجیره ای از طریق برف به عقب و جلو حرکت می کنند

6. You either opt out or plod on and make the most of it.
[ترجمه ترگمان]شما یا plod را انتخاب می کنید و بیشتر آن را درست می کنید
[ترجمه گوگل]شما از آن استفاده می کنید و یا از آن استفاده می کنید

7. We are rarely content to plod along mechanically.
[ترجمه ترگمان]ما به ندرت به سختی با plod سروکار داریم
[ترجمه گوگل]ما به ندرت محتوا را با هم مکانیکی می کنیم

8. He was destined to plod the path of toil.
[ترجمه ترگمان]مقدر بود که راه کار را طی کند
[ترجمه گوگل]او سرنوشتی را برای نابود کردن مسیر دشواری تعیین کرد

9. I could recognize his plod anywhere.
[ترجمه ترگمان]می توانستم صدایش را جایی تشخیص دهم
[ترجمه گوگل]من می توانم زمین خود را در هر نقطه تشخیص دهم

10. The secret of good work to plod away and still keep the passion flesh.
[ترجمه ترگمان]راز کار خوب برای پنهان شدن است و همچنان گوشت شور را همچنان نگه می دارد
[ترجمه گوگل]راز کار خوب برای تخریب و همچنان گوشت عشق را حفظ می کند

11. But it meant that we could plod away unnoticed, plotting more outrageous things.
[ترجمه ترگمان]اما این بدان معنا بود که ما بدون جلب توجه، بیش از پیش نمی توانستیم حرکت کنیم
[ترجمه گوگل]اما این بدان معنا بود که ما می توانستیم بدون توجه به برنامه ریزی، چیزهای ظالمانه بیشتری بسازیم

12. These old pals go up in respective post plod old, the majority can be accomplished clean-fingered act according to fair, made graven contribution for country, humanness civilian.
[ترجمه ترگمان]این دوستان قدیمی در post (plod)خود بالا می روند، اکثریت را می توان با توجه به عادلانه بودن، نقش ایفا کرد و نقش مدنی و انسانیت را ایفا کرد
[ترجمه گوگل]این زوج های قدیمی در پست های مربوطه قرار می گیرند؛ اکثریت می توانند اقدامات تمیز انگشت را با توجه به منصفانه، کمک های مالی برای کشور، غیرنظامی غیرنظامی انجام دهند

13. Let Bush plod through his weighty biographies or watch his football games; Barack Obama seconds the sentiment of D. H. Lawrence that “the novel is the one bright book of life. ”
[ترجمه ترگمان]اجازه دهید روایت خود را از میان biographies سنگین خود عبور دهد یا بازی های فوتبال خود را تماشا کند؛ باراک اوباما ثانیه احساس د ه لورنس گفت: \" این رمان یک کتاب روشن از زندگی است \"
[ترجمه گوگل]بوش اجازه می دهد از طریق بیوگرافی های مهم خود و یا تماشای بازی های فوتبال خود را؛ باراک اوباما دلایل D H Lawrence را بر این باور است که 'این رمان یک کتاب روشن زندگی است '

14. At other times they plod along in drawn - out lines, creating deep ruts in the dusty soil.
[ترجمه ترگمان]در زمان های دیگر، در امتداد خطوط کشیده شده و کشیده، گودال های عمیق در خاک گرد آلود ایجاد می کنند
[ترجمه گوگل]در دیگر زمانها آنها در خطوط کشیده شده قرار می گیرند، که باعث ایجاد حفره های عمیق در خاک گرد و خاک می شود

The old man plodded up the hill.

پیرمرد هن‌هن‌کنان از تپه بالا رفت.


Soldiers were plodding across the muddy fields.

سربازان با زحمت از میان زمین‌های گل‌آلود رد می‌شدند.


He plodded for six years until he finally finished his thesis.

او شش سال لک‌لک کرد تا بالأخره تز خود را نوشت.


پیشنهاد کاربران

۱ - کشان کشان رفتن، خود را به سختی کشیدن
Walking with difficulty, with heavy steps and slowly

The crowd sas plodding towards the city
Plod through the mud/snow

۲ - درگیر پروژه/برنامه/ طرحی بودن و اندک اندک آن را پیش بردن, پیش رفتن، سپری شدن به آهستگی

Seconds ploded by

جان کندن


کلمات دیگر: