کلمه جو
صفحه اصلی

dissentient


معنی : مخالف، مخالف عقیدهاکثریت
معانی دیگر : دگراندیش، مخالف با نظر اکثریت (به ویژه در امور مذهبی یا حقوقی)، معاند

انگلیسی به فارسی

مخالف عقیده اکثریت، مخالف، معاند


مخالف، مخالف عقیدهاکثریت


انگلیسی به انگلیسی

• dissident, objector, one who opposes or disagrees
disagreeing, having a different opinion

مترادف و متضاد

مخالف (اسم)
alien, dissident, nonconformist, opponent, adversary, foe, antagonist, anti, dissenter, dissentient, opposer

مخالف عقیده اکثریت (صفت)
dissentient

جملات نمونه

1. A claim might be made by dissentient member States that the actions of the organisation were not in compliance with its treaty.
[ترجمه ترگمان]مخالفان، این ادعا را که اعمال این سازمان مطابق با معاهده آن نیست، رد کرد
[ترجمه گوگل]ادعای ممکن است توسط کشورهای عضو مخالف اعمال شود که اقدامات این سازمان با تعهداتش مطابقت ندارد

2. Within 20 days of the approval notice a dissentient shareholder must give a written notice of dissent to the constituent company demanding payment of the fair value of his shares.
[ترجمه ترگمان]در مدت ۲۰ روز از تصویب یک سهامدار، یک سهامدار مخالف باید به یک شرکت سازنده توجه کتبی داشته باشد که خواستار پرداخت ارزش منصفانه سهام اوست
[ترجمه گوگل]ظرف مدت 20 روز از تاریخ تأییدیه یک سهامدار غیرمتعهد باید از شرکتکنندگانی که از پرداخت حق عضویت سهام خود درخواست کرده اند، از مخالفت کتبی بپرسند

3. A dissentient opinion came from the aunt.
[ترجمه ترگمان]یک رای مخالف از دهان عمه بیرون آمد
[ترجمه گوگل]یک نظر مخالف از عمه آمد

4. The bill passed with one dissentient vote.
[ترجمه ترگمان]لایحه با یک رای مخالف تصویب شد
[ترجمه گوگل]این لایحه با یک رای مخالف تصویب شد

5. There was not a dissentient voice on the subject, either when Mrs. Perry drank tea with Mrs. and Miss Bates, or when Mrs. and Miss Bates returned the visit.
[ترجمه ترگمان]نه، وقتی خانم پری با خانم و دوشیزه بیتس چای نوشید، یا موقعی که خانم و دوشیزه بیتس به دیدنش آمده بودند،
[ترجمه گوگل]صدای مخالف در مورد این موضوع وجود نداشت، یا زمانی که خانم پر ری چای را با خانم و خانم بیتس نوشید یا زمانی که خانم و خانم بیتس این دیدار را بازگشت

6. This is just another example of the ever-repeated tendency of the long established religions to produce dissentient sects.
[ترجمه ترگمان]این یک نمونه دیگر از گرایش مکرر ادیان طولانی است که فرقه های مخالف را تولید می کنند
[ترجمه گوگل]این فقط یک نمونه دیگر از گرایش تکراری مکرر ادیان قدیم برای تولید فرقه های متخاصم است

7. An award shall be made on the basis of the opinions of the majority of arbitrators and the dissentient opinions of a minority of arbitrators shall be recorded in writing.
[ترجمه ترگمان]این جایزه باید براساس نظرات اکثریت داوران و یا خلاف عقاید مخالف در مورد اقلیتی از داوران به ثبت برسد
[ترجمه گوگل]جایزه باید براساس نظر اکثریت داورها صورت گیرد و نظرات مخالف اقلیت داوران باید به صورت کتبی ثبت شود

8. Ironically, it was the United States for the Soviet dissentient Bukovsky.
[ترجمه ترگمان]به طور کنایه آمیزی، این ایالت متحده برای مخالفان اتحاد جماهیر شوروی بود
[ترجمه گوگل]به طرز وحشیانه ای، ایالات متحده برای Bukovsky مخالف شوروی بود

9. Within 20 days of the vote approving the merger or consolidation, the constituent company must give written notice of the approval to all dissentient shareholders who served a notice of objection.
[ترجمه ترگمان]در مدت ۲۰ روز از تصویب این ادغام یا تحکیم، شرکت سازنده باید اعلامیه تصویب همه سهامداران مخالف را به اطلاع همگان برساند
[ترجمه گوگل]در طی 20 روز از رای تصویب ادغام یا تثبیت، شرکت مؤسساتی باید به کلیه اعضای متخلف که تأیید اعتراض را اعالم می کنند، به طور کتبی اعلام کنند


کلمات دیگر: