1. She bragged endlessly about her high score.
[ترجمه ترگمان]او به طور دائم در مورد امتیازات بالا خودش لاف می زد
[ترجمه گوگل]او به طور بی پایان در مورد نمره بالا خود را bragged
2. 'I came out top in the test,' he bragged.
[ترجمه ترگمان]به خود نهیب زد: من در امتحان شرکت کردم
[ترجمه گوگل]'من از آزمون خارج شدم '
3. He's always bragging about his prowess as a cricketer.
[ترجمه ترگمان]او همیشه در مورد شجاعت او به عنوان یک کریکت لاف می زند
[ترجمه گوگل]او همیشه در مورد توانایی او به عنوان یک کریکتین به خوبی شگفت زده است
4. Great braggers, little doers.
[ترجمه ترگمان]\"braggers بزرگ\" جنده کوچولو
[ترجمه گوگل]معشوقه های بزرگ، کارهای کوچک
5. Tom constantly brags about how well he plays table tennis.
[ترجمه ترگمان]تام دائما از این که چگونه تنیس روی میز بازی می کند لاف می زند
[ترجمه گوگل]تام به طور مداوم در مورد اینکه او چگونه بازی می کند تنیس روی میز است
6. She's always bragging about how much money she earns.
[ترجمه ترگمان]اون همیشه در مورد اینکه چقدر پول در میاره لاف میزنه
[ترجمه گوگل]او همیشه از اینکه چقدر درآمد کسب می کند، دلداری می دهد
7. Julia used to brag that her family had a villa in Spain.
[ترجمه ترگمان]جولیا عادت داشت لاف بزند که خانواده اش ویلایی در اسپانیا دارند
[ترجمه گوگل]جولیا متاسفم که خانواده اش در اسپانیا یک ویلا داشت
8. He constantly brags about how well he plays football.
[ترجمه ترگمان]او دائما در مورد این که چطور فوتبال بازی می کند، لاف می زند
[ترجمه گوگل]او به طور مداوم در مورد اینکه او چگونه فوتبال بازی می کند، شگفت زده است
9. Average sell records are nothing to brag about.
[ترجمه ترگمان]میانگین رکوردهای فروش ربطی به لاف زدن ندارد
[ترجمه گوگل]اسناد فروش متوسط چیزی است که در مورد آن شگفتزده است
10. She bragged that she had won.
[ترجمه ترگمان]به خود می بالید که پیروز شده است
[ترجمه گوگل]او برکت داد که او برنده بود
11. He bragged to his friends about the crime.
[ترجمه ترگمان]اون به دوستاش در مورد جنایت توهین کرد
[ترجمه گوگل]او در مورد جرم به دوستانش افتخار می کند
12. He's been bragging about his new car.
[ترجمه ترگمان]درباره ماشین جدیدش لاف می زد
[ترجمه گوگل]او در مورد ماشین جدیدش شکوفا شده است
13. He's been bragging about his new computer.
[ترجمه ترگمان]درباره کامپیوتر جدیدش لاف می زد
[ترجمه گوگل]او در مورد کامپیوتر جدیدش شکیبایی کرده است
14. He bragged that he had passed the exam easily.
[ترجمه ترگمان]به خود می بالید که به آسانی امتحان را رد کرده است
[ترجمه گوگل]او برکت داد که امتحان را به راحتی گذراند
15. The chairman never tires of bragging that he and Mr. McCormack are old friends.
[ترجمه ترگمان]رئیس شرکت هرگز از لاف و لاف که او و آقای mccormack دوستان قدیمی هستند، خسته نمی شود
[ترجمه گوگل]رئیس هرگز از اینکه می گوید که او و آقای مک کورمک دوست قدیمی هستند، تسلیم نمی شوند