• put together piece by piece
piece together
انگلیسی به انگلیسی
جملات نمونه
1. We managed to piece together the truth from several sketchy accounts.
[ترجمه ترگمان]ما تونستیم حقیقت رو از چند تا حساب ناقص کنار هم جمع کنیم
[ترجمه گوگل]ما توانستیم حقیقت را از چندین حساب اسکاتلندی بخوانیم
[ترجمه گوگل]ما توانستیم حقیقت را از چندین حساب اسکاتلندی بخوانیم
2. Archaeologists have worked for years to piece together the huge mosaic.
[ترجمه ترگمان]باستان شناسان سال ها تلاش کرده اند تا این موزاییک عظیم را کنار هم قرار دهند
[ترجمه گوگل]باستان شناسان برای سال ها کار کرده اند تا موزاییک های بزرگ را بسازند
[ترجمه گوگل]باستان شناسان برای سال ها کار کرده اند تا موزاییک های بزرگ را بسازند
3. The detectives tried to piece together the facts.
[ترجمه ترگمان]کارآگاه ها سعی کردند که حقایق را با هم به هم بزنند
[ترجمه گوگل]کارآگاهان سعی کردند حقایق را با هم جمع کنند
[ترجمه گوگل]کارآگاهان سعی کردند حقایق را با هم جمع کنند
4. The police are collecting clues in order to piece together the details of the day she died.
[ترجمه ترگمان]پلیس سرنخ هایی را جمع آوری می کند تا جزئیات آن روز را کنار هم جمع کند
[ترجمه گوگل]پلیس جمع آوری سرنخ ها را به منظور جمع آوری جزئیات روز او درگذشت
[ترجمه گوگل]پلیس جمع آوری سرنخ ها را به منظور جمع آوری جزئیات روز او درگذشت
5. The police managed to piece together the jigsaw and reconstruct the victim's last hours.
[ترجمه ترگمان]پلیس سعی کرد کار جیگساو را با هم جور کند و آخرین ساعات قربانی را از نو بسازد
[ترجمه گوگل]پلیس موفق به ساخت اره برقی و بازسازی ساعتهای آخر قربانی شد
[ترجمه گوگل]پلیس موفق به ساخت اره برقی و بازسازی ساعتهای آخر قربانی شد
6. In the following days, Francis was able to piece together what had happened.
[ترجمه ترگمان]در روزه ای بعد فرانسیس می توانست آنچه را که روی داده بود به هم بریزد
[ترجمه گوگل]در روزهای بعد، فرانسیس توانست با آنچه که اتفاق افتاده بود کنار گذاشته شود
[ترجمه گوگل]در روزهای بعد، فرانسیس توانست با آنچه که اتفاق افتاده بود کنار گذاشته شود
7. Police are trying to piece together his movements before the murder.
[ترجمه ترگمان]پلیس سعی می کند که حرکات او را قبل از قتل انجام دهد
[ترجمه گوگل]پلیس سعی دارد جنبش خود را قبل از قتل به دست آورد
[ترجمه گوگل]پلیس سعی دارد جنبش خود را قبل از قتل به دست آورد
8. She tried to piece together the blurred details and recollections of the accident.
[ترجمه ترگمان]سعی کرد جزئیات و خاطرات آن حادثه را با هم در میان بگذارد
[ترجمه گوگل]او سعی کرد جزئیات و خاطرات تلخ حادثه را با هم جمع کند
[ترجمه گوگل]او سعی کرد جزئیات و خاطرات تلخ حادثه را با هم جمع کند
9. The police are trying to piece together the jigsaw of how the dead man spent his last hours.
[ترجمه ترگمان]پلیس سعی می کند که جیگساو را که چند ساعت گذشته او را در سر داشت کنار هم قرار دهد
[ترجمه گوگل]پلیس در حال تلاش برای برپا کردن اره برقی از چگونگی گذراندن آخرین ساعت هایش،
[ترجمه گوگل]پلیس در حال تلاش برای برپا کردن اره برقی از چگونگی گذراندن آخرین ساعت هایش،
10. She tried to piece together the cheque which he had just torn up.
[ترجمه ترگمان]سعی کرد چکی را که تازه پاره کرده بود به هم بزند
[ترجمه گوگل]او سعی کرد تا چک را که او فقط پاره شده بود کنار بگذارد
[ترجمه گوگل]او سعی کرد تا چک را که او فقط پاره شده بود کنار بگذارد
11. Police are trying to piece together the last hours of her life.
[ترجمه ترگمان]پلیس در تلاش است تا آخرین ساعات زندگی اش را کنار هم قرار دهد
[ترجمه گوگل]پلیس در حال تلاش برای جمع کردن آخرین ساعات زندگی خود است
[ترجمه گوگل]پلیس در حال تلاش برای جمع کردن آخرین ساعات زندگی خود است
12. Kevin has done a great job to piece together a tremendous team.
[ترجمه ترگمان]کوین کاری بزرگ انجام داده است تا یک تیم فوق العاده را کنار هم جمع کند
[ترجمه گوگل]کوین یک کار عالی انجام داده است که یک تیم فوق العاده را با هم ترکیب می کند
[ترجمه گوگل]کوین یک کار عالی انجام داده است که یک تیم فوق العاده را با هم ترکیب می کند
13. Officials are still trying to piece together what happened before the fatal crash Sunday.
[ترجمه ترگمان]مقامات هنوز در تلاشند تا آنچه را که پیش از سقوط مرگبار روز یکشنبه رخ داد، به هم دهند
[ترجمه گوگل]مقامات هنوز هم سعی دارند تا قبل از سقوط مرگبار یکشنبه، با هم کنار بیایند
[ترجمه گوگل]مقامات هنوز هم سعی دارند تا قبل از سقوط مرگبار یکشنبه، با هم کنار بیایند
14. They're still trying to piece together her last movements.
[ترجمه ترگمان]آن ها هنوز سعی دارند آخرین حرکات او را به هم برسانند
[ترجمه گوگل]آنها هنوز هم تلاش می کنند آخرین حرکات خود را کنار بگذارند
[ترجمه گوگل]آنها هنوز هم تلاش می کنند آخرین حرکات خود را کنار بگذارند
پیشنهاد کاربران
سرهم کردن
جمع کردن، نتیجه گیری کردن، الحاق کردن
بازسازی کردن، صحنه ای را دوباره ساختن، شکل دادن
کلمات دیگر: