کلمه جو
صفحه اصلی

accomplishments


کمالات، فضائل، معلومات، هنرها

انگلیسی به فارسی

دستاوردهای، انجام، اجرا، اتمام، کمال، هنر


جملات نمونه

1. It was one of the President's greatest accomplishments.
[ترجمه ترگمان]این یکی از بزرگ ترین موفقیت های رئیس جمهور بود
[ترجمه گوگل]این یکی از بزرگترین دستاورد های رئیس جمهور بود

2. He made little proficiency in literary accomplishments.
[ترجمه ترگمان]در کاره ای ادبی مهارت چندانی به دست نیاورد
[ترجمه گوگل]او مهارت های کمی در موفقیت های ادبی ایجاد کرد

3. I've got the utmost respect for her accomplishments.
[ترجمه ترگمان]من بیش ترین احترام را نسبت به موفقیت های او دارم
[ترجمه گوگل]من احترام زیادی برای دستاوردهایم دارم

4. Despite all its accomplishments,the so-called electronic brain must be programed by a human brain.
[ترجمه ترگمان]با وجود تمام دستاوردهای آن، مغز الکترونیکی به اصطلاح الکترونیک باید توسط مغز انسان تحت تاثیر قرار گیرد
[ترجمه گوگل]علیرغم تمام دستاوردهای آن، مغز به اصطلاح الکترونیکی باید توسط مغز انسان برنامه ریزی شود

5. Cordon-bleu cookery is just one of her many accomplishments.
[ترجمه ترگمان]آشپزی Cordon یکی از دستاوردهای مهم او است
[ترجمه گوگل]آشپزی Cordon-bleu تنها یکی از دستاوردهای بسیاری است

6. Dancing and singing were among her many accomplishments.
[ترجمه ترگمان]رقص و آواز در میان موفقیت های بسیاری بود
[ترجمه گوگل]رقص و آواز در میان بسیاری از دستاوردهای او بود

7. Most of my accomplishments came as the result of sheer doggedness.
[ترجمه ترگمان]بیشتر فضل و فضایل من ناشی از doggedness محض بود
[ترجمه گوگل]بسیاری از دستاوردهای من به عنوان نتیجۀ سرسختی بود

8. His accomplishments earned respect for him.
[ترجمه ترگمان]دستاوردهای او به او احترام می گذاشتند
[ترجمه گوگل]دستاوردهای او احترام او را به دست آورد

9. Playing the piano is one of her many accomplishments.
[ترجمه ترگمان]نواختن پیانو یکی از دستاوردهای متعدد او است
[ترجمه گوگل]پخش پیانو یکی از دستاوردهای بسیاری است

10. Drawing and singing were among her many accomplishments.
[ترجمه ترگمان]نقاشی و آوازخوانی در میان بسیاری از دستاوردهای او بود
[ترجمه گوگل]طراحی و آواز در میان بسیاری از دستاوردهای او بود

11. Dini also laid out the accomplishments of his term in the areas of electoral reform and cuts in government spending.
[ترجمه ترگمان]Dini همچنین دستاوردهای دوره خود در زمینه اصلاحات انتخاباتی و کاهش هزینه های دولت را تشریح کرد
[ترجمه گوگل]دینی همچنین دستاوردهای دوران وی را در زمینه اصلاحات انتخاباتی و کاهش هزینه های دولتی قرار داد

12. One of the most important of a lawyer's accomplishments is the ability to resolve facts into their legal categories.
[ترجمه ترگمان]یکی از مهم ترین دستاوردهای یک وکیل، توانایی حل حقایق در مقوله های قانونی آن ها است
[ترجمه گوگل]یکی از مهمترین دستاوردهای وکیل، توانایی حل و فصل حقایق در دسته های قانونی خود است

13. He valued birth above accomplishments.
[ترجمه ترگمان]* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
[ترجمه گوگل]او بالاتر از دستاوردهای تولد ارزشمند است

14. No accomplishments are important than self realization of self satisfaction. Santosh Kalwar
[ترجمه ترگمان]هیچ موفقیتی برای درک خود از خود، مهم نیست Santosh Kalwar
[ترجمه گوگل]هیچ دستاوردی از درک خود از رضایت خود اهمیت ندارد سانتوس کولار

پیشنهاد کاربران

Achievement

دستاوردها

دستاورد

همون achievement هستش
یعنی دستاوردها
Accomplishments of imposed war : دستاوردهای جنگ تحمیلی
The eight - year war : جنگ هشت ساله

دست آوردهای قابل لمس


کلمات دیگر: