کلمه جو
صفحه اصلی

brainwash


معنی : مغز شویی، اجبار شخص بقبول عقیده تازهای، تلقین عقاید و مسلک تازه ای، شستشوی مغزی دادن
معانی دیگر : (امریکا) گردهمایی که در آن همه (بدون در نظر گرفتن ارشدیت یا نوبت) چاره ها و اندیشه های خود را ابراز می کنند، مشکل گشایی گروهی، (از راه تکرار و تلقین و آموزش) عقاید و افکار شخص را عوض کردن

انگلیسی به فارسی

مغزشویی، اجبار شخص به قبول عقیده تازه‌ای، تلقین عقاید و مسلک تازه‌ای، شستشوی مغزی دادن


شستشوی مغزی، مغز شویی، اجبار شخص بقبول عقیده تازهای، تلقین عقاید و مسلک تازه ای، شستشوی مغزی دادن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: brainwashes, brainwashing, brainwashed
(1) تعریف: to alter a person's ideas or beliefs by forceful means such as physical torture or psychological stress.

(2) تعریف: to alter a person's behavior or desires with systematic techniques of indoctrination.

- Television commercials may brainwash children.
[ترجمه ترگمان] تبلیغات تلویزیونی می توانند کودکان را شستشوی مغزی دهند
[ترجمه گوگل] آگهی های تلویزیونی ممکن است بچه های مغزی را بشکنند
اسم ( noun )
مشتقات: brainwasher (n.)
(1) تعریف: the procedure of brainwashing.

(2) تعریف: an instance of brainwashing.

• remove a person's ideas and replace them with other ideas
if someone is brainwashed, they are forced to believe something by being continually told that it is true, and prevented from thinking about it properly.
indoctrinate so thoroughly as to effect a radical change of ideas or beliefs

مترادف و متضاد

مغز شویی (اسم)
brainwash

اجبار شخص به قبول عقیده تازهای (اسم)
brainwash

تلقین عقاید و مسلک تازه ای (اسم)
brainwash

شستشوی مغزی دادن (فعل)
brainwash

force to believe or do things


Synonyms: alter, catechize, condition, convert, convince, educate, indoctrinate, influence, instill, persuade, proselytize, teach


جملات نمونه

1. The government is trying to brainwash them into thinking that war is necessary.
[ترجمه سیده زهرا جابری] دولت می کوشد تا ذهنیت آنها را به سمت ضروری بودن جنگ سوق دهد
[ترجمه ترگمان]دولت می کوشد تا آن ها را شستشوی مغزی داده و فکر کند که جنگ ضروری است
[ترجمه گوگل]دولت در تلاش است تا آنها را به فکر تفکر برانگیزد که جنگ ضروری است

2. The government is trying to brainwash the people into thinking that a war is necessary.
[ترجمه ترگمان]دولت می کوشد تا مردم را شستشوی مغزی داده و فکر کند که جنگ ضروری است
[ترجمه گوگل]دولت در حال تلاش برای شستن مغز مردم است تا فکر کند که جنگ ضروری است

3. They brainwash people into giving up all their money.
[ترجمه ترگمان]آن ها افراد را شستشوی مغزی داده و همه پولشان را تامین می کنند
[ترجمه گوگل]آنها افراد مغزی را می کشند تا همه پول خود را از دست بدهند

4. Commercials brainwash consumers into buying things they don't need.
[ترجمه ترگمان]Commercials مصرف کنندگان را شستشوی مغزی داده و چیزهایی را که نیاز ندارند را بخرند
[ترجمه گوگل]فروشندگان کالا مغز را به خرید چیزهایی که نیاز ندارند مصرف می کنند

5. Don't let advertisements brainwash you.
[ترجمه ترگمان]اجازه ندهید تبلیغات شما را شستشوی مغزی دهند
[ترجمه گوگل]اجازه ندهید آگهی شما مغز را بپوشاند

6. But that's no reason to brainwash them into staying at home.
[ترجمه ترگمان]اما دلیلی نداره که اونا رو شستشوی مغزی بدی که تو خونه بمونن
[ترجمه گوگل]اما این هیچ دلیلی برای شستشوی مغزی آنها در خانه نیست

7. Don't let television commercials brainwash you into buying anything you actually don't need.
[ترجمه ترگمان]اجازه ندهید تبلیغات تلویزیونی شما را شستشوی مغزی دهند و چیزی را که لازم ندارید بخرید
[ترجمه گوگل]اجازه ندهید که تبلیغات تلویزیونی شما مغز شما را به خرید چیزی که در واقع نیازی به آن ندارید ببندد

8. Perhaps she brainwashed the same way they just tried to brainwash him.
[ترجمه ترگمان] شاید اون با شستشوی مغزی اونو شستشوی مغزی داده باشه
[ترجمه گوگل]شاید او به همین سادگی شستشوی شبیه مغز را انجام داده است

9. The government is trying to brainwash the people into that a war is necessary.
[ترجمه ترگمان]دولت می کوشد تا مردم را شستشوی مغزی دهد که جنگ ضرورت دارد
[ترجمه گوگل]دولت در تلاش است تا افراد مغزی را شستشو دهد که جنگ ضروری است

10. He said that I need brainwash and a brushup in my knowledge.
[ترجمه ترگمان]او گفت که من به شستشوی مغزی و a در دانش خود نیاز دارم
[ترجمه گوگل]او گفت که به دانش من نیاز به شستشوی مغزی و یک براشپوش دارد

11. The aim of the repetitions of the same commercial on television is nothing but to brainwash consumers into compulsive sonsumption.
[ترجمه ترگمان]هدف از تکرار همان آگهی تجاری در تلویزیون چیزی نیست جز شستشوی مغزی مصرف کنندگان به وسواس اجباری
[ترجمه گوگل]هدف تکرار همان تجارتی در تلویزیون، چیزی جز تمیز کردن مغز به مصرف مواد مغذی نیست

12. About the only way to be a harem-guarding potentate nowadays is to start a cult and brainwash potential concubines about your holiness.
[ترجمه ترگمان]در این روزها تنها راه رسیدن به یکی از حرمسرا هاست که وظیفه دارد a را درباره تقدس خود شستشوی مغزی داده و شستشوی مغزی دهد
[ترجمه گوگل]در حال حاضر تنها راه رسیدن به یک قدرتمند حرمسرا، شروع یک فرقه و شستشوی مغزی در مورد تقدس شما است

13. On YouTube, there is a three - minute video trying to brainwash us into smiling.
[ترجمه ترگمان]در یوتیوب ویدئویی سه دقیقه ای وجود دارد که سعی می کند ما را شستشوی مغزی دهد و لبخند بزند
[ترجمه گوگل]در YouTube یک ویدیو سه دقیقه ای وجود دارد که سعی دارد ما را به لبخند زدن به مغز بکشد

پیشنهاد کاربران

مغزشوییدن.


کلمات دیگر: