کلمه جو
صفحه اصلی

oversee


سرپرستی کردن، نظارت کردن، (به طور اتفاقی یا مخفیانه) دیدن، کاشف به عمل آوردن، اکتشاف کردن، زیر نظر داشتن، پاییدن، سرکشی کردن به، مباشرت کردن بر

انگلیسی به فارسی

سرکشی کردن به، مباشرت کردن بر، سرپرستی کردن


نظارت، مباشرت کردن بر


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: oversees, overseeing, oversaw, overseen
(1) تعریف: to watch over and direct (others or their work); supervise.
مترادف: boss, superintend, supervise
مشابه: administer, advise, command, control, direct, guide, lead, manage, monitor, quarterback, regulate, run

- I will oversee this project, and the others will work under me.
[ترجمه ترگمان] من بر این پروژه نظارت خواهم کرد و بقیه تحت کنترل من خواهند بود
[ترجمه گوگل] من این پروژه را نظارت خواهم کرد و دیگران تحت من کار خواهند کرد

(2) تعریف: to watch over and maintain (a property); caretake.
مترادف: take care of, tend
مشابه: maintain, manage, mind, superintend, watch

- The old caretaker retired, and his son oversees the estate now.
[ترجمه ترگمان] سرایدار مدرسه حالا بازنشسته شده بود و پسرش تحت کنترل ملک بود
[ترجمه گوگل] نگهبان قدیمی بازنشسته شد، و پسرش این املاک را نظارت می کند

• supervise, manage, inspect
if someone in authority oversees a job or an activity, they make sure that it is done properly.

مترادف و متضاد

manage, supervise


Synonyms: baby-sit, be in driver’s seat, boss, call the shots, captain, chaperon, command, eye, herd, inspect, keep one’s eye on, look after, overlook, quarterback, ride herd on, run the show, shepherd, sit on top of, skipper, superintend, survey, watch


Antonyms: follow, obey


جملات نمونه

1. Call in an architect or surveyor to oversee the work.
[ترجمه ترگمان]به یک معمار یا surveyor زنگ بزنید تا به کار نظارت کند
[ترجمه گوگل]برای نظارت بر کار در یک معمار یا نقشه بردار تماس بگیرید

2. You must employ someone to oversee the project.
[ترجمه ترگمان]شما باید کسی را استخدام کنید تا به پروژه نظارت کند
[ترجمه گوگل]شما باید کسی را برای نظارت بر پروژه بکار ببرید

3. There will be an interim government to oversee the transition to democracy.
[ترجمه ترگمان]یک دولت موقت برای نظارت بر انتقال به دموکراسی وجود خواهد داشت
[ترجمه گوگل]یک دولت موقت برای نظارت بر انتقال به دموکراسی وجود خواهد داشت

4. Judge Stacks was appointed to oversee the disposition of funds.
[ترجمه ترگمان]دستور قاضی برای نظارت بر شرایط مالی تعیین شد
[ترجمه گوگل]قاضی استکه به منظور نظارت بر بودجه منصوب شد

5. Use a surveyor or architect to oversee and inspect the different stages of the work.
[ترجمه ترگمان]از یک معمار یا معمار برای نظارت و بازرسی مراحل مختلف کار استفاده کنید
[ترجمه گوگل]استفاده از یک نقشه بردار یا معمار برای نظارت و بررسی مراحل مختلف کار

6. We've just appointed a coordinator who will oversee the whole project.
[ترجمه ترگمان]ما فقط یه هماهنگ کننده انتخاب کردیم که کل پروژه رو نظارت میکنه
[ترجمه گوگل]ما فقط یک هماهنگ کننده را انتخاب کردیم که تمام پروژه را نظارت خواهد کرد

7. An independent moderator should be appointed to oversee the negotiations.
[ترجمه ترگمان]یک میانجی مستقل باید برای نظارت بر مذاکرات منصوب شود
[ترجمه گوگل]یک ناظر مستقل باید منصوب شود تا به مذاکرات نظارت شود

8. He has vowed to oversee the elections impartially.
[ترجمه ترگمان]او قول داده است که بر انتخابات بی طرفانه نظارت کند
[ترجمه گوگل]او وعده داده است که انتخابات را بیطرفانه نظارت کند

9. A team leader was appointed to oversee the project.
[ترجمه ترگمان]یک رهبر تیم برای نظارت بر این پروژه منصوب شد
[ترجمه گوگل]یک رهبر تیم به منظور نظارت بر این پروژه منصوب شد

10. A committee has been appointed to oversee the work.
[ترجمه ترگمان]کمیته ای برای نظارت بر کار منصوب شده است
[ترجمه گوگل]یک کمیته برای نظارت بر کار منصوب شده است

11. As marketing manager, her job is to oversee all the company's advertising.
[ترجمه ترگمان]شغل او به عنوان مدیر بازاریابی، نظارت بر تمام تبلیغات شرکت است
[ترجمه گوگل]به عنوان مدیر بازاریابی، کارش این است که همه تبلیغات شرکت را نظارت کند

12. Its role is to oversee and regulate the activities of the different financial institutions.
[ترجمه ترگمان]نقش آن نظارت و نظارت بر فعالیت های موسسات مالی مختلف است
[ترجمه گوگل]نقش آن نظارت و تنظیم فعالیت های موسسات مختلف مالی است

13. Administrators oversee the testing of students, to place them in the appropriate classes.
[ترجمه ترگمان]مدیران مدیران آزمون دانش آموزان را نظارت می کنند تا آن ها را در کلاس های مناسب قرار دهند
[ترجمه گوگل]مدیران نظارت بر تست دانش آموزان، آنها را در کلاس های مناسب قرار می دهد

14. They oversee the activities of both the port and the free zone.
[ترجمه ترگمان]آن ها بر فعالیت های هر دو بندر و منطقه آزاد نظارت دارند
[ترجمه گوگل]آنها فعالیت های هر دو بندر و منطقه آزاد را نظارت می کنند

15. Team leaders and project managers oversee groups of programming staff.
[ترجمه ترگمان]رهبران تیمی و مدیران پروژه بر گروه های کارکنان برنامه ریزی نظارت دارند
[ترجمه گوگل]رهبران تیم و مدیران پروژه گروه های کارکنان برنامه نویسی را نظارت می کنند

He oversees the construction of the bridge.

او کار ساختن پل را سرپرستی می‌کند.


From his second-floor window he oversees the whole town.

او از پنجره‌ی آپارتمان خود در طبقه‌ی دوم بر تمام شهر اشراف دارد.


پیشنهاد کاربران

فهمیدن، شست خبردار شدن

نظارت کردن، زیر نظر داشتن


کلمات دیگر: