کلمه جو
صفحه اصلی

brassy


معنی : قلب، بدل، بی شرم، پر رو، بی تدبیر، برنگ برنج، برنج مانند
معانی دیگر : وابسته به برنج، پرنگی، برنجی، برنجین، به رنگ برنج، پرنگین، برنج فام، ارزان و پر نمایش، (صدای) بلند و گوشخراش، نابخرد، پست، فرومایه

انگلیسی به فارسی

برنج مانند، برنجین، (مجازاً) بی‌شرم، پررو، نابخرد، بی‌تدبیر، پست، فرومایه، بدل، قلب، به رنگ برنج


برنجی، قلب، بی تدبیر، پر رو، بدل، بی شرم، برنگ برنج، برنج مانند


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
حالات: brassier, brassiest
مشتقات: brassily (adv.), brassiness (n.)
(1) تعریف: made of, decorated with, or resembling brass.
مشابه: brazen

(2) تعریف: characterized by the sound of brass instruments.

(3) تعریف: brazenly bold; impudent; insolent.
متضاد: demure
مشابه: bold, brazen

- Asking for a raise after two days at work was brassy.
[ترجمه ترگمان] پس از دو روز کار پر از brassy بود
[ترجمه گوگل] درخواست افزایش پس از دو روز در محل کار برنج بود

(4) تعریف: loud and showy; ostentatious.
متضاد: modest
اسم ( noun )
• : تعریف: variant of brassie.

• something which is made of or similar to brass; insolent person, rude person
impudent; made of brass; like brass
if you describe something as brassy, you mean that it has a yellowish metallic colour.
a sound that is brassy is unpleasantly harsh and loud.
if a person's appearance or behaviour is brassy, they have very poor taste and they dress or behave in a way that is too bright, daring, harsh, or lively.

مترادف و متضاد

قلب (اسم)
heart, anagram, midst, brassy, counterfeit

بدل (صفت)
false, spurious, brassy, appositive

بی شرم (صفت)
audacious, brassy, brash, brazen, shameless, unabashed, immodest, barefaced, malapert, brazen-faced

پر رو (صفت)
fresh, impudent, brassy, presuming, immodest, barefaced, saucy, cheeky, nervy, pert, bold-faced, brazen-faced, flip, lippy, pushing

بی تدبیر (صفت)
brassy, imprudent

برنگ برنج (صفت)
brassy

برنج مانند (صفت)
brassy

vulgar, loud to the senses


Synonyms: arrant, barefaced, blaring, blatant, bold, brash, brazen, flashy, flirtatious, forward, garish, gaudy, grating, hard, harsh, impudent, insolent, jarring, jazzy, loudmouthed, noisy, obtrusive, overbold, pert, piercing, rude, saucy, shameless, showy, shrill, strident, unabashed, unblushing


Antonyms: careful, cautious, circumspect, humble, prudent


جملات نمونه

1. Musicians blast their brassy jazz from street corners.
[ترجمه ترگمان]نوازندگان در گوشه خیابان آهنگ جاز خود را اجرا می کنند
[ترجمه گوگل]موسیقیدانان جاز برنجی خود را از گوشه های خیابانی انفجار می دهند

2. A woman with big brassy ear-rings.
[ترجمه ترگمان] یه زن با حلقه های کون گنده
[ترجمه گوگل]یک زن با گوشواره های پر زرق و برق بزرگ

3. She was your typical brassy blonde.
[ترجمه ترگمان] اون بلوند معمولی تو بود
[ترجمه گوگل]او بلوند معمولی شما بود

4. Clouds like brassy cauliflowers form over the steel-blue blades of the distant mountain range that borders the plain.
[ترجمه ترگمان]ابرها همچون brassy cauliflowers روی تیغه های آبی رنگ رشته کوه دور دامنه کوهستان که هم مرز با دشت است، شکل گرفته اند
[ترجمه گوگل]ابرها مانند گل کلم برنجی بیش از تیغه های فلزی آبی در دامنه کوه های دورافتاده ای که در دامنه ی مرز قرار دارند تشکیل شده است

5. The brassy boys put their tongues out at us.
[ترجمه ترگمان]پسرهای brassy زبانشان را به طرف ما دراز کردند
[ترجمه گوگل]پسران برنجی زبان خود را به ما می آورند

6. Those ladies were brassy and busty, with pudgy fingers and painted eyes.
[ترجمه ترگمان]این خانم ها brassy و busty بودند، با انگشت های گوشتالو و چشمان painted
[ترجمه گوگل]این خانم ها با سلیقه ای و شلوغ بودند، با انگشتان دست و پا و چشم های رنگی

7. From the telescreen a brassy female voice was squalling a patriotic song.
[ترجمه ترگمان]از تله اسکرین صدای brassy بود که یک تصنیف عامیانه را به هم می زد
[ترجمه گوگل]از تلوزیون، صدای زنانه برنجی، آواز وطن پرست بود

8. the brassy blonde behind the bar.
[ترجمه ترگمان]the بلوند پشت بار
[ترجمه گوگل]ورزش برنجی پشت نوار

9. Adds silvery brightness to gray hair and neutralizes brassy tones in all shades.
[ترجمه ترگمان]نور نقره ای رنگی به موهای خاکست ریش، tones را از همه shades خنثی می کند
[ترجمه گوگل]روشنایی ابریشمی را به موهای خاکستری می افزاید و خنثی کردن زنجیرهای نارنجی در تمام سایه ها

10. Do not play brass — no brassy Broadway songs, brass bands, marching bands, or big bands that feature brass, except a muted flugelhorn.
[ترجمه ترگمان]از آهنگ های رقص brassy و bands و گروه های موسیقی و دسته های بزرگ برنجی که به جز یک flugelhorn muted،، بازی نکنید
[ترجمه گوگل]برنج بازی نکنید - آهنگ های برادوی برنجی، گروه های برنجی، گروه های راهپیمایی یا گروه های بزرگ که از برنج استفاده می کنند، به جز یک فلوگلورن خاموش

11. When I reached Denis's, I'd almost forgotten about my brassy hair.
[ترجمه ترگمان]وقتی به دنیس رسیدم تقریبا موهای brassy را فراموش کرده بودم
[ترجمه گوگل]وقتی من به دنیس رسیدم، تقریبا در مورد موهای برنجی من فراموش کردم

12. Duke Ellington and Count Basie also tarnished their reputations by recording brassy versions of Beatle tunes.
[ترجمه ترگمان]دوک Ellington و کنت Basie نیز با ثبت versions آهنگ of شهرت خود را لکه دار کردند
[ترجمه گوگل]Duke Ellington و Count Basie همچنین ضرب المثل های خود را با ضبط نسخه های برادرانه آهنگ های بیتل تضعیف کردند

13. Directly behind him was a huge billboard with her picture looming big and brassy back at her.
[ترجمه ترگمان]درست پشت سر او یک بیلبورد بزرگ با تصویر her و brassy بود
[ترجمه گوگل]بلافاصله پشت سر او یک بیلبورد عظیم با تصویر او بود که به او بزرگ و برنج زده بود

14. The men stir earlier in Glasgow; and the women have more brassy outfits.
[ترجمه ترگمان]این مردان پیش تر در گلاسکو حرکت می کردند؛ و زنان brassy بیشتری نسبت به آن ها داشتند
[ترجمه گوگل]مردان در گلاسکو زود تر زودتر زدند و زنان بیشتر لباس های برنجی دارند


کلمات دیگر: