کلمه جو
صفحه اصلی

bounden


معنی : مقید، ضروری، در اسارت
معانی دیگر : اجباری، الزام آور، (قدیمی) ملزم، مجبور، دارای تعهد قانونی، مدیون، باقید وبند بسته شده

انگلیسی به فارسی

مقید، در اسارت، با قید‌وبند بسته شده


محدود است، ضروری، مقید، در اسارت


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: required by law or as if by law; obligatory.

- It's your bounden duty to report such a crime.
[ترجمه ترگمان] تنها وظیفه شما این است که چنین جنایتی را گزارش کنید
[ترجمه گوگل] این وظیفه شماست که چنین جرمی را گزارش کنید

• conscientious, scrupulous

مترادف و متضاد

مقید (صفت)
bound, tight, pent, constrained, uptight, bound up, chained, bounden

ضروری (صفت)
essential, exigent, indispensable, required, bounden, necessary, needed, urgent, needful, immediate, requisite

در اسارت (صفت)
bounden

جملات نمونه

1. everyone's bounden duty
وظیفه ی قانونی هر کس

2. It is a bounden duty for a soldier to be subjected to the orders.
[ترجمه ترگمان]این تنها وظیفه یک سرباز است که در معرض دستورها قرار گیرد
[ترجمه گوگل]این یک وظیفه محدود برای یک سرباز است که تحت نظم قرار گیرد

3. We have a bounden duty to respond to this call for help.
[ترجمه ترگمان]ما تنها وظیفه داریم که به این درخواست کمک کنیم
[ترجمه گوگل]ما یک وظیفه محدود برای پاسخ به این درخواست برای کمک به شما داریم

4. She felt that it was her bounden duty to tell the police about the incident.
[ترجمه ترگمان]تنها وظیفه او این بود که به پلیس درباره حادثه بگوید
[ترجمه گوگل]او احساس کرد که این وظیفه محدود او به پلیس در مورد حادثه بود

5. He felt it was his bounden duty to tell the police what he knew.
[ترجمه ترگمان]تنها وظیفه او این بود که به پلیس بگوید که او چه می داند
[ترجمه گوگل]او احساس کرد که وظیفه محدود او بود که به پلیس اطلاع دهد که چه چیزی را می داند

6. They all had a bounden responsibility to start negotiations to end the nightmare.
[ترجمه ترگمان]همه آن ها تنها یک مسئولیت برای شروع مذاکرات برای پایان دادن به کابوس بودند
[ترجمه گوگل]همه آنها مسئولیت محدودی برای شروع مذاکرات برای پایان دادن به کابوس داشتند

7. It was their bounden duty, he said, to keep an account of their incomings and outgoings in money matters.
[ترجمه ترگمان]گفت تنها وظیفه آن ها این است که حساب of و outgoings را در مسائل مالی نگه دارد
[ترجمه گوگل]او گفت، این وظیفه محدود او بود که حساب های خود را از دست ندهید و هزینه های خود را در امور مالی حفظ کنید

8. I rest much bounden to you.
[ترجمه ترگمان]من خیلی به شما bounden
[ترجمه گوگل]من خیلی بیدارم

9. Imparting knowledge and educating people is the teacher bounden duty.
[ترجمه ترگمان]دانش Imparting و آموزش مردم تنها وظیفه اوست
[ترجمه گوگل]آموزش دانش و آموزش مردم، وظیفه معلم است

10. Developing rural education is the bounden duty of China as a large agricultural country.
[ترجمه ترگمان]توسعه آموزش روستایی تنها وظیفه کشور چین به عنوان یک کشور بزرگ کشاورزی است
[ترجمه گوگل]آموزش و پرورش روستایی، وظیفه محدود به چین به عنوان یک کشور بزرگ کشاورزی است

11. I'm bounden to him for my success.
[ترجمه ترگمان]من به خاطر موفقیت به او bounden
[ترجمه گوگل]من برای موفقیتم به او محکومم

12. It's the teacher's bounden duty to help his students.
[ترجمه ترگمان]تنها وظیفه معلم است که به دانش آموزانش کمک کند
[ترجمه گوگل]این وظیفه مربی معلم است که به دانش آموزان کمک کند

13. It is our bounden duty to help the disabled.
[ترجمه ترگمان]تنها وظیفه ما این است که به افراد معلول کمک کنیم
[ترجمه گوگل]این وظیفه ماست که به معلولان کمک کنیم

14. If she overheard a criminal conversation, it's her bounden duty to report it to the police.
[ترجمه ترگمان]تنها وظیفه او این بود که آن را به پلیس گزارش دهد
[ترجمه گوگل]اگر او یک مکالمه جنایی را شنید، این وظیفه او است که او را به پلیس گزارش کند

everyone's bounden duty

وظیفه‌ی قانونی هر کس



کلمات دیگر: